مجله نماوا: هومن سیدی بازیگر، کارگردان، فیلمنامهنویس و تدوینگر سینما، تئاتر و تلویزیون، امسال با فیلم «جنگ جهانی سوم» در بخش افقها هفتاد و نهمین جشنواره فیلم ونیز حضور داشت.
محسن تنابنده در ششمین فیلم بلند سینمایی سیدی نقش شکیب، یک کارگر روزمزد بیخانمان را بازی میکند که محل کار فعلی او لوکیشن فیلمی درباره جنایات نازیها در جنگ جهانی دوم است. وقتی اتفاقی برای بازیگر نقش هیتلر در فیلم میافتد، شکیب به خاطر شباهت به هیتلر بهعنوان بازیگر نقش او انتخاب میشود و از اینجا به بعد در هزارتویی از اتفاقات مختلف فرو میرود.
سیدی در گفتوگویی کوتاه با یک وبسایت ایتالیایی از «جنگ جهانی سوم» گفت.
زبان بدن در همه فیلمهای شما نقش برجستهای است. انتخاب یک فرد ناشنوا/لال در «جنگ جهانی سوم» این ویژگی را حتی بیشتر از قبل تأکید میکند. این یک نیاز تکنیکی بود یا یک چالش یا راهی برای بازگرداندن تئاتر به سینما؟ شما بازیگر؛ و کارگردان تئاتر، تلویزیون و سینما هستید. کدام یک از این حوزهها را بیشتر دوست دارید؟
برجسته بودن زبان بدن در فیلمهای من کاملاً تصادفی است و یک تصمیم آگاهانه نیست، اما در این فیلم استفاده از یک شخصیت کر و لال در روایت، نهفقط به لحاظ ساختاری به نحوه توسعه فیلمنامه کمک کرد، بلکه ازنظر موضوعی هم به ما کمک کرد. ناتوانی شخصیت لادن (زنی که شکیب دوستش دارد) باعث میشود او در درک اطلاعاتی که به او داده میشود، ضعف داشته باشد، اطلاعاتی که درنهایت باعث میشود لادن بهای نهایی را بپردازد.
وقتی «مغزهای کوچک زنگزده» نمایش داده شد، خیلی از منتقدان سینما متوجه تأثیر تارانتینو بر فیلم شدند. کار کدام فیلمسازان را تحسین میکنید و کدام را معلم خود میدانید؟
فیلمسازی که بیشتر از همه تحسین میکنم، آلخاندرو گونزالس ایناریتو است. «عشق سگی» او واقعاً نوع نگاه من به سینما را تغییر داد و بسیار تأثیرگذار بود. میشائیل هانکه و کریستیان مونجیو را هم تحسین میکنم. ناگفته نماند هنوز خیلی چیزها هست که باید از آنها یاد بگیرم.
بیش از پنجاه سال است که ما در غرب میدانیم نیروی انسانی فیزیکی رو به کاهش است و جای خود را به تکنولوژی، مسائل مالی و اطلاعات میدهد. فیلم شما ما را به عقب برمیگرداند تا شاهد مبارزه انسان برای بقا باشیم. این یک هشدار از طرف شماست؟
شاید یک هشدار یا شاید هم واکنشی به افزایش نابرابری. برآورده کردن اساسیترین نیازها برای خیلی از مردم در سراسر جهان، یک مبارزه واقعی است. تکنولوژی، مسائل مالی و اطلاعات به شکلی فلاکتبار آدمها را شکست داده است. حتی نیروی انسانی فیزیکی هم نمیتواند آنها را نجات دهد یا بهنوعی یک نیروی برابر باشد، اما نمیتوان انکار کرد که نپرداختن به علل اصلی این نابرابری ممکن است پیامدهای ناگواری داشته باشد.
این فیلم خیلی جدی است، اما رگههایی از طنز هم دارد: یک کارگردان گیاهخوار، این گفته که «انگار اینجا هیچچیز واقعی نیست» و پنهان شدن زیر زمین – که نمونه آشنای فیلمهایِ با موضوع یهودیان و نازیسم است؛ به رسمیت شناختن شجاعت و کمی هم تمسخر. هنگام فیلمبرداری لحظههای خوشی هم بود؟
دیالوگ «انگار اینجا هیچچیز واقعی نیست»به فیلم در فیلمی اشاره دارد که کاملاً مشخص است نمیتواند جنایتهای جنگ جهانی دوم را بهدرستی تصویر بکشد. حتی برای روستاییان محلی که در صحنه فیلمبرداری نقش سیاهی لشگر را دارند، کمدی به نظر میرسد. فیلمبرداری صحنههایی که جنایتهای نازیها علیه بشریت را نشان میداد، اصلاً سرگرمکننده نبود، بلکه تکاندهنده و حتی گاهی وحشتناک بود. شخصاً تمام تلاشم را کردم تا تعداد برداشتهای ما محدود باشد تا برای مثال بازیگران و سیاهی لشگرهای فیلم مجبور نباشند فشار آن لحظهها در اتاق گاز را کم کنند. در همین حال، کارگردان گیاهخوار فکر میکند عملاً فیلم خوبی میسازد که در آن از دیکتاتورها و دیکتاتوریها انتقاد میکند، درحالیکه درک نمیکند خودش تا حد زیادی یک دیکتاتور است.
منبع: ونتزیا نیوز (لوریس کازادی)