مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در لحظهای از اپیزود اول سریال پسری که جهان را قورت میدهد (Boy Swallows Universe)، ایلای بل ۱۳ ساله در پایان هفتهای بسیار سخت گریهاش میگیرد. وقتی ناپدری او دلیلش را میپرسد، ایلای میگوید: «نمیدانم! فقط کلی اشک درونم جمع شده است. دست خودم نیست.»
این هوشمندی او را میرساند که از حالا گریه کردن را تمرین میکند، چون همانطور که در ادامه متوجه میشویم، ایلای روزهای سخت زیادی پیش رو دارد. درگیری با یکی از قلدرهای مدرسه و تنبیه شدن توسط ناظم مدرسه فقط مشتی از خروار مشکلات است.
پسر نوجوان ما در سرتاسر هفت اپیزود سریال کوتاه «پسری که جهان را قورت میدهد» که ۱۱ ژانویه ۲۰۲۴ از نتفلیکس پخش شد، رژهای از موقعیتهای تکاندهنده و جانکاه را تحمل میکند – خشونت خانگی، نقص عضو، اعتیاد به مواد مخدر، یک تصادف ماشین، بیماری لاعلاج و قتل، تنها چند نمونه از آن است. در صحنه پایانی، تعداد مرگهای خشونتبار که ایلای شاهد آن بود، از دست ما خارج شده است.
پس شاید باعث تعجب باشد که بدانید این سریال همچنین همه چیز را تداعی میکند، از «تنها در خانه» گرفته تا «بیشرم»، «دگراسی»، «قلمرو طلوع ماه» و «افشاگر». این تغییرات شدید در لحن، آینه شکسته الگوهای فکری یک ذهن آسیبدیده است – که اگر به نظر میرسید سریال این کار را از عمد انجام میدهد، بسیار جذاب میشد.
«پسری که جهان را قورت میدهد» با اقتباس از رمانی شبه خودزندگینامهای به همین نام نوشته ترنت دالتون ساخته شد. داستان در نیمه دوم دهه ۱۹۸۰ در حومه بریزبن، استرالیا روی میدهد، جایی که ایلای (فیلیکس کامرون) و خانوادهاش – مادرش، فرانکی (فیبی تونکین)؛ برادر بزرگش، گاس (لی تایگر هالی)؛ و ناپدریاش، لایل (تراویس فیمل) – با فقر زندگی میکنند. فرانکی با کمک لایل بهتازگی اعتیاد به هروئین را ترک کرده و حالا رو به بهبودی است، اما لایل برای گذران زندگی، همچنان مخفیانه مواد مخدر میفروشد و هرچند گاس سالهاست که دیگر حرف نمیزند، او و برادرش پیوند بسیار نزدیکی با هم دارند.
ایلای از آن دسته بچههای پیشرس و وراج است که نویسندگان در همه جای دنیا به آنها علاقه دارند – بچهای بااستعداد، با تخیل پرفعالیت، حس قوی مشاهده و توانایی شاخبهشاخ شدن حتی با ترسناکترین افراد بزرگسالان؛ و مانند آریا استارک و آن شرلی پیش از خودش، ایلای این مهارتها را پرورش داد تا در دنیایی زنده بماند که در بهترین حالت او را نادیده میگیرد و در بدترین حالت میخواهد او بمیرد.
بعدازاین که خرید و فروش مواد مخدر کار دست لایل میدهد – و فرانکی به زندان میافتد – برادران پیش پدر همیشه غایب خود، رابرت (سایمون بیکر) فرستاده میشوند تا با او زندگی کنند. افسوس که اعتیاد شدید رابرت به الکل به این معنی است که عملاً این پسران هستند که باید از او مراقبت کنند. گاس میخواهد او و برادرش سر خود را پایین بیندازند تا زندگیشان از این بدتر نشود، اما ایلای در جستجوی عدالت است.
اما این کار دشواری است، چرا که پلیس محلی با دو آدم بد، بهقدری کارتونی که دکتر ایول در مقایسه با آنها لطیف به نظر میرسد، دستبهیکی کرده است: تایتوس بروز (آنتونی لاپاگلیا)، میلیونری شبیه سرهنگ سندرز که مدیر یک کارخانه تولید اندام مصنوعی است و ایوان کرول (کریستوفر جیمز بیکر)، عضو بیرحم یک کارتل با چهرهای مثله و میل شدید به خشونت.
با انباشته شدن مصائب، تماشای «پسری که جهان را قورت میدهد» بهطور فزایندهای مشقتبار میشود. پس از چند اپیزود متوجه میشویم خودمان هم دچار ضربههای روحی و روانی شدهایم؛ هر بار که ایلای روز خوبی دارد، همزمان که برای سقوط اجتنابناپذیر آماده میشویم، تن ما شروع به لرزیدن میکند. در مقاطع دیگر، سریال دنده عوض میکند و به سمت کمدی بزن و بکوب یا احساسگرایی بیشازحد یا رئالیسم جادویی میرود و در مقابل درام سنگین قرار میگیرد. (قرار است فکر کنیم سانحهای که در حالت مستی برای رابرت اتفاق میافتد خندهدار است یا هولناک؟ مطمئناً که سریال تصمیم نگرفته است.)
اما «پسری که جهان را قورت میدهد» زمانی درخشان ظاهر میشود که به قهرمانان خود فضای تنفس میدهد. وقتی شخصیتهای اصلی سریال با وحشت فریاد نمیزنند یا برای نجات جان خود نمیگریزند، خود را انسانهای پیچیده نشان میدهند – آدمهایی که تمام تلاش خود را میکنند تا در جامعهای که فقیرترین اعضای خود را فقط به خاطر زنده ماندن مجبور به انجام کارهای بد میکند، خوب و مهربان باشند.
شاید دو نمونه از قانعکنندهترین شخصیتهای این داستان، لایل و رابرت در قالب پدرانی عمیقاً دارای عیب و ایراد باشند. هرچند هر دو سالهاست بهقدری گند زدهاند که زندگی را برای ایلای و گاس سخت و خطرناک کردهاند، اما عشق آشکار این دو به فرانکی و پسران باعث میشود نفرت از آنها غیر ممکن باشد. بخش زیادی از این جذابیت به خاطر نقشآفرینیهای ستارهوار فیمل و بیکر است که لایل و رابرت را آنقدر دوستداشتنی کردهاند که خیلی راحت میتوان فهمید چرا فرانکی عاشق بازندگانی شرمنده مانند این دو شد.
تونکین به استعاره بسیار کهن زنی آسیبدیده جان تازهای میبخشد. فرانکی با بازی او یک قربانی نیست؛ فردی پیچیده است که بهاندازه مردان اطراف خود گند زده است – اما دو برابر آنها شجاعت دارد. او مانند پسرانش همیشه به دنبال نور در تاریکترین مکانهاست که یک مهارت مفید در دنیایی به این زشتی است.
قلب «پسری که جهان را قورت میدهد»، پویایی بین دو برادر است که فداکاریشان برای هم فقط در بوته ضربههای روحی و روانی مشترک شکل میگیرد. سازندگان سریال با انتخاب کامرون بهعنوان بازیگر نقش اصلی کاری عاقلانه کردند. ایفای نقش ایلای به بازیگری نیاز دارد که بتواند پیامدهای شکنجه روحی و جسمی را منتقل کند و در عین حال بسیار جذاب باشد. این ویژگی برای یک بازیگر بزرگسال بسیار اهمیت دارد، چه رسد به بچهای که تنها دومین نقش خود روی صفحه را بازی میکند، اما کامرون دقیقاً میداند چه میکند.
در همین حال، گاس در برابر ایلای پرحرف و تندخو، نقش یک سپر ساکت و آرام را دارد؛ و با توجه به این که او در بیشتر لحظههای سریال حتی یک کلمه نیز حرف نمیزند، این که هالی تا این حد میتواند با حالات چهره و زبان بدن خود با تماشاگر ارتباط برقرار کند، باورنکردنی است. گاس یک روح ملایم و هنری در دنیایی است که او را خونآلود و درندهخو میبیند؛ عزم راسخ او در امتناع از تسلیم شدن در برابر بدترین غرایز خود، نفس تازهای در داستانی خفهشده از خشم است.
بازیگران نقشهای مکمل نیز حضوری قانعکننده دارند، ازجمله برایان براون در نقش اسلیم هالیدی، یک قهرمان واقعی که نه یک بار بلکه دو بار از زندان بدنام بوگو رُد جِیل فرار کرد؛ و سوفی وایلد در نقش کیتلین اسپایس، خبرنگار یک روزنامه محلی که مصمم است فساد در مرکز بریزبن را فاش کند. اسپایس در دو اپیزود پایانی سریال که چهار سال جلو میرود و به زمانی میرسد که ایلای ۱۷ ساله (زک برجس)، حالا یک خبرنگار آیندهدار است و میخواهد با دشمنان قدیمیاش تسویهحساب کند، نقش مهمی دارد.
یک کمدی درام خانوادگی مغمومکننده و قرص و محکم در داخل «پسری که جهان را قورت میدهد» آشیانه کرده است که سازشهای ناشی از زندگی در طبقه پایین جامعه را سبکسنگین میکند. (صحنهای که در آن لایل و زنی خانهدار از طبقه متوسط به بالا بر سر قیمت یک آتاری دست دوم چانه میزنند، گویای این مسئله است.) اما به نظر نمیرسد سریال متوجه این موضوع باشد. «پسری که جهان را قورت میدهد» تصور میکند که ما همچنین تریلری با موضوع توطئه، یک برنامه ویژه بعد از مدرسه و داستانی دیکنزی از رنج دوران کودکی میخواهیم. خوب بود اگر ایلای مجبور نمیشد کل جهان را قورت بدهد؛ بخش کوچکی از آن نیز یک غذای خوب بود.
داستانی جهانی درباره خانواده
«پسری که جهان را قورت میدهد»، اولین رمان ترنت دالتون، نویسنده استرالیایی که ژوئیه ۲۰۱۸ توسط هارپرکالینز استرالیا منتشر شد، یک داستان خاطرهانگیز و سرشار از تخیل، بامزه و مملو از جزئیات زندگی واقعی، ترحم و خِرَد است؛ مهمتر از همه، یکی از رمانهایی است که خواننده را وادار میکند خود را جای یک نفر دیگر بگذارد – در این مورد ایلای بل، نوجوانی از یک خانواده فقیر در بریزبن.
رمان دالتون بلافاصله پس از انتشار مورد توجه قرار گرفت و خیلی زود به یک کتاب محبوب استرالیایی در دوران معاصر تبدیل شد. «پسری که جهان را قورت میدهد» تاکنون در تمام قالبها حدود ۸۵۰ هزار نسخه فروش داشته که بیش از ۱۰۰ هزار آن در خارج از استرالیا بوده است. طبیعی بود پس از موفقیت کتاب، چند شرکت تولیدکننده برای خرید حقوق اقتباس سینمایی یا تلویزیونی وارد عمل شوند.
کاترین میلن، مدیر بخش ادبیات داستانی هارپرکالینز در سیدنی، عضو یک گروه کتاب است که دبورا اسنو، روزنامهنگار و همسر جان کالی، فیلمنامهنویس نیز در آن عضویت دارد. کالی و میلن درباره یک کتاب دیگر بحث میکردند که میلن بحث «پسری که جهان را قورت میدهد» را پیش کشید و از او خواست کتاب را بخواند. کالی پس از خواندن رمان، در نقدی برای سیدنی مورنینگ هرالد، آن را «بهترین رمان استرالیایی که در بیش از یک دهه اخیر خوانده است» توصیف کرد.
کالی سپس با دو دوست تهیهکننده خود، تروی لام و اندرو میسون از شرکت بروهاها اینترتینمنت تماس گرفت تا درباره احتمال اقتباس تلویزیونی از «پسری که جهان را قورت میدهد» صحبت کند، اما متوجه شد آنها و سوفی گاردینر، تهیهکننده بریتانیایی از شرکت چپتر وان پیکچرز، از قبل در حال بحث درمورد کسب حقوق بودند.
لام میگوید: «چیزی که من را درمورد اقتباس تلویزیونی از این رمان هیجانزده کرد این بود که یک داستان منحصربهفرد را از نگاه استرالیایی روایت میکند، اما در عین حال داستانی جهانی است، چرا که واقعاً درباره خانواده است. ما نمیخواستیم چیزی تلخ بسازیم. کتاب مضامین تاریکی دارد – مصرف مواد مخدر، خشونت خانگی، اعتیاد به الکل، جنایت – اما ما آن را از نگاه یک کودک رنگارنگ، جادویی و سبک کردیم، بدون این که از سوژه دور شویم.»
لام و میسون در تمام دوران کاری خود در حرفه سینما فعال بودهاند. «پسری که جهان را قورت میدهد» برای هر دوی آنها بیانگر گسترش حوزه کاری خود به تلویزیون است، اما برای به تصویر کشیدن دنیای غنی کتاب روی صفحه در مقیاسی که شایستگی آن را داشت، کاملاً عامدانه رویکردی در پیش گرفتند که هر اپیزود مانند یک فیلم بلند سینمایی به نظر برسد. رسیدن به این هدف مستلزم منابع قابل توجه بود. نتفلیکس بیشتر آن منابع را با کمک دولت کوئینزلند از طریق اسکرین کوئینزلند و دولت نیو ساوت ولز تأمین کرد.
لام میگوید: «این رویکرد به ما قابلیت داد در هر بخش با ستارهها کار کنیم. برای ما داشتن یک تیم سینمایی مهم بود، چون میخواستیم کاری کنیم که لزوماً شبیه تلویزیون نباشد. در اینجا از طراحی صحنه گرفته تا پالت رنگ، لباس و بازیگری، همه چیز پرانرژی است و این رؤیای ما بود.»
کالی پیش از شروع نوشتن متن اپیزودهای سریال همراه با دالتون در یک تور به زادگاه او، بریزبن در مرکز ایالت کوئینزلند شرکت کرد و از نزدیک با بوگو رد جیل، شهرداری بریزبن و مسکن دولتی براکن ریج که دالتون در کودکی در آنجا زندگی میکرد، آشنا شد.
کالی درباره اقتباس از «پسری که جهان را قورت میدهد» میگوید: «خواندن یک کتاب، کنار گذاشتن آن و نوشتن با تکیه از آنچه در ذهن شما مانده است، اغلب یک راه خوب برای تصمیمگیری درمورد نکات ضروری و غیرضروری پیرنگ است.» اما همه مواردی که خوانندگان بیش از همه در رمان دوست دارند در این سریال به چشم میخورد، از عشق فرانکی به این که خانواده بهطور گروهی همدیگر را در آغوش بگیرند تا ایلای که از تخیل خود برای فرار از ضربه روحی و روانی استفاده میکند.
کالی میگوید: «چالش ما پیدا کردن لحن مناسب و تعادل بین تهدید واقعی که ایلای و خانوادهاش دائماً با آن مواجه هستند و طنز و خِرَد کتاب بود. همه چیز از نگاه ایلای دیده میشود. این حس قدردانی از جادو و شگفتی کودکانه است که همه چیز را بهآرامی تغییر میدهد و یک پادزهر فوقالعاده برای داستانهای جنایی استرالیایی است.»
منبع: د ای. وی. کلاب، د رایتینگ استودیو