مجله نماوا، سحر عصرآزاد
مستند کوتاه «آشیانه خالی» روایتی است روانکاوانه، موجز و بیادعا از انسانهای تنها و فراموش شدهای که میتوانند پدر و مادر هر یک از ما، یا حتی آینده خود ما باشند.
فریبا عرب در این مستند ۲۹ دقیقهای براساس آنچه در نریشن میگوید، تلاش کرده از دل یک مستند تبلیغی که قرار بود از خانه سالمندان ساری بسازد، به واسطه مواجهه با آدمهایی منحصر بهفرد در این مکان، به دغدغههای شخصیاش بپردازد و از دل آن «آشیانه خالی» متولد میشود.
مستندی که با چند کپشن به سندرم آشیانه خالی، علائم و مصداقهای آن در روزگار امروز ما میپردازد که بر اساس آن، آمار سپردن پدران و مادران به خانههای سالمندان و حتی رهاکردن آنها در خیابانها روندی صعودی و نگرانکننده پیدا کرده است.
بعد از این توضیحات فیلم با تصاویری از ساکنان این خانه آغاز میشود که با چشمخانههایی تهی؛ گویی هیچ و همه چیز را مینگرند. منحصر به فرد بودن چند کاراکتر که دغدغه ثبت این مصاحبهها شده؛ وقتی مصداق پیدا میکند که فیلمساز، ما را در جایگاهِ ناظرِ این مواجههها با پرسشهایی غیرکلیشهای و دراماتیک قرار میدهد.
یک آقامعلم ادبیات سابق، یک خانم معلم ورزش سابق و یک خانم کارمند دولت سابق؛ سوژههای انتخابی فیلمسازاند که در سال ۹۳ مقابل دوربین به ثبت نقطه نظرات خود درباره چرایی حضورشان در خانه سالمندان میپردازند. پرسشی تلخ و صریح که پاسخهای روشن و قابل استناد این افراد نشان میدهد اولین بار نیست مقابل این پرسش قرار گرفتهاند، بلکه بارها خود را مورد خطاب قرار دادهاند که (من اینجا چه می کنم؟)
هرچند تلخی و صراحت این سه شخصیت در بیان چرایی حضورشان در خانه سالمندان متفاوت است، اما همگی به این نکته اذعان دارند که هیچ چیز همچون گذشته نیست؛ از عطر و بوی خیار تا … عاطفه فرزندان نسبت به والدین! معلم ادبیات از بیان مستقیم طفره میرود، اما خانم کارمند نسبت سواد با عاطفه را در این روزگار، عکس هم میداند درحالیکه نباید اینگونه باشد! همانطور که همگی به زبان بیزبانی امیدی را که در دلشان مرده، به گونهای و به بیانی عیان میکنند.
یک حرکت جسورانه و پیامدهای دراماتیک آن
فیلمساز با نگاهی موشکافانه توانسته کنش و واکنشهای خارج از قاب مصاحبه، اما جاری در روزمره زندگی این افراد را در خانه سالمندان شکار کند. قابهایی که فراتر از گفتار مستقیم، تحلیل و آسیبشناسی به کُنه ذهن و ضمیر این جماعت خاموش نفوذ کرده و به گفته بهتر تصویری عینی از افکار آنهاست.
مثل نماهای تکرارشونده از تعمیر یخچال کوچک اتاق که بعد از چند بار رفع و رجوع و تعمیر، به پیشنهاد تعمیرکار اسقاطی شده و باید به انبار انتقال داده شود. نگاه معلم ادبیات به یخچالی که پس از سالها عمر و خدمت، با زحمت بیرون رانده میشود و جای خالی آن، میتواند ارجاعی معنادار به ذهنیت پیرمرد باشد. کسی چه میداند در آن لحظه چه فکری از ذهن او گذشته؟ چه بسا به یخچال قدیمی بقالیاش فکر کرده که از پسِ بارها تعمیر همچون عضوی از خانواده گوشهای لمیده و حتی وقتی خراب شده به عنوان انبار وسایل از آن استفاده شده! کسی چه میداند؟ آیا او در آن لحظه در حال قیاس خود با یخچال اسقاطی بوده یا محک زدن گذشتهاش؟
فیلمساز پس از گذرِ ۶ سال در دوران رکود کرونا، رجوعی به خانه سالمندان ساری دارد تا با سوژههای مستندش دیداری تازه کرده و سنتز آنچه در ارتباط رویاروی با آنها ثبت کرده را به عینه ببیند. رجعتی جسورانه که پیامد دراماتیک آن و شرح آنچه بر فیلمساز و مخاطب میگذرد، تنها به مدد ارتباط تنگاتنگ با اثر قابل تجربه است و بس. هیچکس نباید این فرصت را از دست بدهد.
تماشای آثار پانزدهمین جشنواره بینالمللی سینماحقیقت در پردیس نماوا