مجله نماوا، حسین آریانی
در مطلب پیش رو نگارنده به پنج فیلمی پرداخته که جزو بهترین فیلمهای اول فیلمسازان در سایت فیلم نماوا هستند. فیلمهای ستایش شدهای که موفق شدهاند در گذر زمان همچنان ارزشها و امتیازات خود را حفظ کنند و در یادها باقی بمانند؛ و البته در مورد نمونههای جدیدتر، هم پتانسیل این ماندگاری و شاخص ماندن از هم اکنون در آنها به چشم میخورد.
۵- فیلم جهان با من برقص (سروش صحت)
«جهان با…» اولین فیلم بلند سینمایی سروش صحت، که از سی و هفتمین جشنواره جهانی فیلم فجر به موفق به دریافت جایزه بهترین کارگردانی شد، به شکلی موثر این حقیقتِ تلخ ولی آشنا که انسان موجودی تنها و آسیبپذیر است، را به ما یادآوری میکند. موجودی که تنها به دنیا میآید و تنها هم میمیرد؛ و در این میان درک و لمس درد و رنجِ هر آدمی (فارغ از تمام همدردیهای صادقانه یا ژستهای انسان دوستانه اطرافیان) تنها مختصِ خود اوست.
وقتی دوستانِ «جهان» در خانه، اطراف او جمع میشوند؛ هر یک از آنها در کنار سَرزندگی و طنازیهای مخصوص به خودشان؛ مسائل و چالشهای خاص خود را دارند. در این میان تنها مسئلهای که دغدغهای در موردش احساس نمیشود، بیماریِ «جهان» و مرگِ قریب الوقوعش است. در حقیقت «جهان» در این جمع پُر شور و هیاهو، تک افتاده و تنها است؛ شور و هیاهویی که به شکلِ عینی و ملموسی به او میفهماند که بیماری و در نهایت مرگش، وقفهای در جریان طبیعی و مستمر زندگی ایجاد نمیکند. بیدلیل نیست که او به طویله پناه میبرد، و ناگزیر از صحبت کردن با یک گاو است. گویی او تنها موجودی است که با صبر و حوصله و در سکوت به حرفهایش گوش میکند.
در آغاز این طور به نظر میرسد که «جهان» شخصیتِ اصلی فیلم و مابقی، شخصیتهایی فرعیاند. اما بعد متوجه میشویم که تقریبا به تساوی به اغلب شخصیتهای فیلم پرداخته میشود. این تمرکز نداشتن بر شخصیت «جهان» و پرداختنِ همزمان به دوستان طناز او، موجب شده که فیلم از زیر سایهی غمبارِ مرگی قریبالوقوع بیرون بیاید؛ و تلخیاش تلطیف شود.
سروش صحت در نخستین فیلم بلند سینمایی خود، حکایتی آمیخته به طنز از کنار آمدن تدریجی و پذیرشِ احتضار و مرگ را به شکل دیدنی و جذابی به تصویر کشیده است. فیلمی که قصد جذب توامان مخاطب عام و خاص را دارد؛ و البته به میزان قابل توجهی از این چالشِ دشوار، سربلند بیرون آمده است.
۴- فیلم دایره زنگی (پریسا بختآور)
«دايره زنگي» اولين و تنها فيلم بلند سینمایی پريسا بختآور از همان زمان پیش تولید، توجهات را به خود معطوف کرده بود؛ و حضور و مشارکت همسر فیلمساز (اصغر فرهادی) در پروژه بهعنوان نویسنده فیلمنامه، بیش از پیش به کنجکاویها افزوده بود.
«دايره زنگی» دغدغههای اجتماعی و مضامین مورد علاقهی کارگردان و نویسنده فیلمنامهاش را به خوبی در قالب یک کمدی آپارتمانی منعکس میکند.
اصغر فرهادی که با فیلمنامهها و آثار خود، بارها علاقهاش را به مضامین اجتماعی نشان داده بود؛ و دغدغههای تماتیکِ پریسا بختآور هم پیش از آن در قالب مجموعههای تلویزیونی «پشت کنکوری ها» (۱۳۸۱) و «من یک مستاجرم» (۱۳۸۳) بروز و ظهور یافته بود.
بختآور در «دایره زنگی» روایتی همه فهم و کمیک از مضمون «تقابل سنت و مدرنیته» پیش روی مخاطب قرار میدهد. سرمنشاء این تقابل و کشمکش در فیلم، پدیده مدرن، و درخور تحلیل و تاملی به نام «ماهواره» است .
پدیده ای که هریک از ساکنان آپارتمان واکنش متفاوتی به آن نشان میدهند. برخی شخصیتها متعصبانه با این مظهر و نمود مدرنیته در داستان، مخالف و دشمنی میورزند. عده ای دیگر اما برداشتِ سطحی و مبتذلی از مدرنیته را به شکلِ افراطی و نامعقولی در زندگی خود دخیل کرده اند؛ و بقیه همسایه ها هم جایی در میانه این دو طیف قرار دارند.
فیلمساز، افراطها و تفریطها و تناقضات پُرشمار زندگی شخصیتهای «دایره زنگی» در ملغمه ی پُر اعوجاج و ناموزونی از سنت و مدرنیته و البته همچنان حی و حاضر در زندگی روزمره همهی ما، را به خوبی و با ظرافت به تصویر کشیده است.
به عنوان مثال میتوان به شخصیتی مثل پدر خانواده ی سنتی (با بازی امید روحانی) اشاره کرد. او با وجود این که لحظهای از ضدیت و دشمنی با ماهواره دست برنمیدارد؛ اما کم و بیش با فعالیت هنری و فیلمسازی پسرش کنارآمده، و خود و خانوادهاش اهل فیلم دیدن هستند. بدین ترتیب حتی متعصبترین افراد را در مقابل ورود جلوههای مدرنیته به زندگی شان، دیر یا زود، ناگزیر از انطباق یا پذیرش میبینیم.
«دايره زنگي» همانقدرخصومت و تقابل متعصبانه با پدیدههای مدرن را هجو و ریشخند میکند که برداشت سطحی و مبتذل از چنین پدیدههایی را.
«دایره زنگی» فیلمِ اول قابل توجه و خوبی است، اما پریسا بختآور متاسفانه سالهاست که دوستداران آثارش را از استعداد و قریحه فراوانش در خلق کمدیهای اجتماعی بینصیب کرده و فیلم دیگری نساخته است.
۳- فیلم چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت (وحید جلیلوند)
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» اولین فیلم بلند سینمایی وحید جلیلوند که برنده جایزه بهترین فیلم اول از سی و سومین جشنواره فیلم فجر شده است؛ اثری متعلق به سینمای اجتماعی به شمار میآید. مضمون فیلم اطراف معضل فقر و نیازمندی و در متن جامعهای بحرانزده شکل میگیرد و البته در پاسخ به این سئوال مهم: «آیا در اوج سختترین بحرانهای اجتماعی-اقتصادی باز هم میتوان به انسانیت پایبند ماند؟»
این که مضمون فیلمی در ارتباط با فقر و فقرا باشد، فورا ذهن را به سمت کلیشههایی چون فقر تقدیس شده و فقیران مفلوک ولی سربلند و ثروتمندان بی درد و زالو صفتی که مردم را استثمار میکنند و سرمنشاء فقر طبقه محروماند، میبرد. کلیشههای مستعملی که در سینمای ایران محور ساختِ آثارِ بسیاری بودهاند؛ و تلفیق آزاردهندهای از سانتی مانتالیسم، شعار و نصیحت را به سطحیترین شکل ممکن به خورد مخاطب میدهند.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت» اما هوشمندانه به جای نگاهی ملودراماتیک یا شعار زده به مسائلی چون فقر و غنا، توجه خود را معطوف به روانشناسی شخصیتها و چالشهای اخلاقی پیش روی آدمها می کند؛ و نقطه قوت اصلی فیلم هم به همین نکته باز میگردد.
در میان حوادثِ تودرتوی اپیزودهای فیلم، شخصیت «جلال آشتیانی» (با بازی تاثیرگذار امیر آقایی) تجسم اصلی این پرداخت روانشناسانه است. جلیلوند به خوبی مخاطب را با چهره غمگین و متفکر «جلال آشتیانی» و با کشمکشهای درونیاش، درگیر و همراه میسازد.
«چهارشنبه ۱۹ اردیبهشت»، هوشمندانه درونگرایی شخصیت اصلیاش را با چالشهای اخلاقی پُرشمار زندگی او پیوند میزند، و در رویارویی دشوار «جلال آشتیانی» با این چالشها، تدریجا و به شکلی ضمنی و هنرمندانه، حس نوع دوستی و بخشش را به مخاطب منتقل میکند؛ و این شاید برگ برنده و عامل ماندگاری این درام اخلاقگرای متفاوت و ضد کلیشه باشد.
۲- فیلم عصر جمعه (مونا زندی حقیقی)
مونا زندی حقیقی در نخستین فیلمش «عصر جمعه» که در بیست و چهارمین جشنواره فیلم فجر موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم اول شد، در ترسیم دنیای یک مادر و پسر از طبقه فرودست و فاقد پشتوانه اقتصادی موفق نشان میدهد.
تجربیات دستیاری و همكاری مونا زندی حقیقی با فیلمسازان برجسته ای چون كیانوش عیاری و رخشان بنیاعتماد در اولین فیلم بلند سینماییاش به یاریاش آمده تا به روایتی از زندگی غمبار «سوگند» (رویا نونهالی) گرفتار در مدار بسته و ویرانگرِ سرنوشتی محتوم به زیبایی جان ببخشد.
مونا زندی با اینکه «سوگند» را یک بازنده و مغلوبِ سرنوشت نشان میدهد؛ ولی با حفظ تعادلی ظریف در مورد او، از سیاهنمایی اجتناب میکند؛ و هرگز با تلخیهای زندگیِ او تماشاگر را آزار نمیدهد.
زندی با وجود فراهم بودن بستری مناسب برای رویکردی فمینیستی و مرد ستیزانه در فیلم، از این مسئله دوری میکند. اینجا سر منشاء مشکلات نه فقط مردان، بلکه مناسبات معیوب و ناهنجار جامعهای سرگردان میان سنت و مدرنیته است که همهی افراد جامعه و از جمله مردان در شکل گرفتن آن دخیلاند.
«عصر جمعه» که به راحتی میتوانست نمونهای دیگری از خیل فیلمهای غمخوار و احساساتی با محوریتِ زنان ستم دیده باشد، تماشاگر را به کنکاش و تفکر در زندگی و رابطه تاثیرگذارِ یک مادر و پسر دعوت میکند.
۱- فیلم نار و نی (سعید ابراهیمیفر)
«نار و نی» در هفتمین جشنواره فیلم فجر کاندیدای دریافت ۱۰ جایزه و برنده چهار سیمرغ بلورین از جمله جایزه ویژه هیئت داوران (برای فیلم اول) شد. پیش از آن در جشنواره فیلم فجر جایزهای مختص فیلمهای اول وجود نداشت؛ و «نار و نی» اولین فیلمی در ادوار جشنواره فیلم فجر بود که جایزهای با این عنوان دریافت کرد .
همزمانی نمایش «نار و نی» در جشنواره هفتم با گسترش و ترویج سینمای عرفانی مد نظرِ مسئولان سینماییِ دهه ۶۰ شائبه ی دستوری و سفارشی بودن فیلم را تقویت کرد. کسب چند جایزه از جشنواره فیلم فجر، هم آغاز کننده برداشتی غلط و اشتباهی تاریخی بود که بنیاد سینمایی فارابی را تهیهکننده ی فیلم قلمداد، و «نار و نی» را نمونه تیپیک و سردمدار سینمای عرفانی در دهه ۶۰ معرفی میکرد.
اما واقعیت در اصل چیز دیگری بود. فیلم تهیهکننده خصوصی داشت و برخلاف تصورِعموم نه تنها فارابی کمکی به ساخت فیلم نکرد، بلکه حتی مسئولان سینمایی موانع بسیاری در مسیر ساخت آن ایجاد کردند.
مجوز فیلم برخلاف تصور همگان، ابتدا از سوی مسئولان سینمایی دهه ۶۰ صادر نمیشد. فیلمنامه که توسط سعید ابراهیمیفر، حسین ایری و عزیز تُرسه نوشته شده بود، حدود یک سال و نیم به وزارت ارشاد ارائه میشد و شورای تصویب فیلمنامه بنا به دلایلی که هرگز اعلام نشد، آن را رد میکرد.
شاید در آن زمان ساختن فیلمی عرفانی، نیاز به خودی بودن و رانتی داشت که این جوان گمنام و تازه از راه رسیده-با کارنامه مختصرِ تنها یک دستیاری کارگردان در فیلم به نمایش در نیامده «صف» (علیاصغر عسگریان، ۱۳۶۳) و نگارش فیلمنامه «ماموریت» (حسین زندباف، ۱۳۶۵) -از آن بی بهره بود. در نهایت مجوز ساخت فیلم، نَه با تایید شورای تصویب فیلمنامه، بلکه با استفاده از قانون امضای دو کارگردان (زنده یاد یدالله صمدی و حسین زندباف) صادر شد.
حال که ۳۴ سال از نمایش «نار و نی» میگذرد می توان نگاهی منصفانهتری به دور از موجسازیهای کاذب به آن داشت. در یک نگاه کلی، در کنار اینکه دشواریهای برخی از مخاطبان برای برقراری ارتباط با «نار و نی» را باید پذیرفت، باید همچنین اذعان کرد این فیلم در زمان خود دارای اصالت و زیبایی شناسی خاص و پیشرویی بود که با گذر سالیان موفق به حفظ آن شده است. «نار و نی» رنگ کهنگی به خودش نگرفته و کیفیت بصری درخشان فیلم و صحنههای لطیف، شاعرانه و پُر ظرافتش همچنان تازگی دارند و برای مخاطب دیدنی و جذابند.
موفقیتِ «نار و نی» اما برای ابراهیمیفر خوش یمن نبود؛ چرا که تا ۱۶ سال پس از «نار و نی» موفق به ساخت فیلمی نشد. او در آثار بعدیاش «مواجهه» (۱۳۸۳) و «تک درخت ها» (۱۳۸۶) هم، هرگز نتوانست موفقیت فیلم اولش را تکرار کند.