مجله نماوا، جواد صفوی
بهرام توکلی از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۹۷ یعنی در طی حدود سیزده سال نه فیلم سینمایی ساخته. کارنامه او از «پابرهنه تا بهشت» تا «غلامرضا تختی» مملو از فیلمهایی در حال و هوایی نسبتا شخصی است و در هر گام تلاش کرده تا حد امکان مولف باشد و داستان را به زبان شخصی خودش تعریف کند. این رویکرد در «اینجا بدون من» جوایز فیلمنامه را در جشن خانه سینما و جشن منتقدان سینمای ایران برای توکلی به ارمغان آورد و در «تنگه ابوقریب» نامزدی سیمرغ فیلمنامه را به همراه داشت. نقطه زبان روایی بهرام توکلی در همه آثار سینماییاش، نزدیک کردن حال و هوای درونی شخصیتها به ماجراهای بیرونی و پیش برندگی روایت برپایه ادراک هر لحظه شخصیتهای داستان است. او کارگردانی است که توانسته در طی این سالها به آثاری نزدیک به امضای خود برسد؛ اگرچه این تلاش ستودنی الزاما همراهی همه طیفهای مخاطبان را به همراه ندارد و تماشاگر آثار سینمایی او بایستی خود را برای فضای عمدتا ابری آثار او منطبق کند و در فضاسازی های گاه انتزاعی فیلمساز، از روایتهای کمتر شنیده شده و غیرتکراری او لذت ببرد. در این میان، استفاده از بازیگران شاخص پل ارتباطی بین دلمشغولیهای توکلی و طیف وسیع مخاطبان و امکانی برای بیشتر شناخته شدن وی بوده است. به همین دلیل در همه فیلمهای توکلی بازیگران نقشهای اصلی و فرعی از چهرههای خوب و شناخته شده بوده و همین عامل ارتباطی به برگ برنده فیلمها تبدیل شدهاند چرا که توکلی از این امکان به نفع درگیر کردن مخاطب با فضای فیلم و کارگردانی خود بهترین بهره را گرفته است.
کارنامه بهرام توکلی در مدیوم مجموعهسازی برای تلویزیون و شبکه نمایش خانگی، حکایت متفاوتی دارد. او نویسندگی «بیمار استاندارد» را برای شبکه اول سیما نوشت که با کارگردانی سعید آقاخانی ساخته و در نوروز ۱۳۹۵ پخش شد اما جنس کمدی «بیمار استاندارد» در تلفیق با نحوه روایت توکلی، چندان به مذاق تماشاگر عام تلویزیون خوش نیامد. توکلی دو سال دیگر مجموعه «نهنگ آبی» را نوشت که با کارگردانی فریدون جیرانی ساخته و در شبکه نمایش خانگی پخش شد. این اثر جزو کارهای نسبتا جذاب و خوش ساخت آن سال شبکه نمایش خانگی بود که به لطف فیلمنامه رازآلود و معمایی توکلی و بازیهای خوب چهرههای شناخته شده مورد اقبال مخاطبان عمدتا جوان سریالهای ایرانی قرار گرفت.
حالا و زمستان ۱۴۰۱ بهرام توکلی با مجموعه «مترجم» که با تهیهکنندگی همراه قدیمی خود سعید ملکان ساخته، پا به رقابتی داغ در گرماگرم پخش مجموعههای مختلف شبکههای نمایش خانگی ورود کرده است. «مترجم» اولین تجربه نویسندگی و کارگردانی بهرام توکلی در عرصه سخت و رقابتی مجموعهسازی است. او به لطف تجربه خوب خود در کارگردانی فیلمهای سینمایی، در «مترجم» دست به یک کار ریسکی زده است. ماجرای ورود دختری جوان به نام غزاله به هزارتوی تاریک مرتبط با قتل برادر خود مرتضی، آنهم پس از یک سال از مرگ او خط اصلی داستان سه قسمت اول «مترجم» است. نحوه روایت در «مترجم» به شدت تحت تاثیر فضایی است که قهرمان اصلی آن یعنی غزاله درگیر آن است. آشفتگی و پرش های ذهنی او به خوبی در شکل کارگردانی و روایتی که او از رویدادهای پیرامون خود و رخدادهای گذشته او و خانواده اش به مخاطب ارائه میدهد منعکس می شود. مواجهه او با مهندس، با بازی خوب صابر ابر و سپس، ورود بیمهابا به ورطه مصاحبه کاری با مهندس که خود به یک هزارتوی معمایی شاخص با عبور از اتاقهای فرار پر از سوال و ابهام، قدم به قدم غزاله را به پاسخهایی اولیه در ارتباط با قتل مرتضی میرساند و از دل این پاسخها سوالهای بزرگتری برای او ایجاد میکند. همانطور که گفته شد، کارگردانی به طور کامل در خدمت روایتی است که مخاطب از غزاله میشنود.
مخاطب این قرارداد نانوشته را در تماشای «مترجم» میپذیرد که بایستی هم چشم و هم گوش خود را به این اثر بسپارد وگرنه به راحتی بخشی از روایت و روابط پیرامون افراد را از دست میدهد. احتمالا به تعمد، چهره و گریم دو شخصیت فعلا فرعی اثر شبیه یکدیگر ساخته شدهاند و به مخاطب این نهیب را میزند که چنانچه در تماشای «مترجم» بیدقت باشد، ممکن است از راوی عقب بماند. این که استراتژی روایی توکلی در مدیوم نمایش خانگی تا چه حد پذیرفتنی و جذب کننده خواهد بود نیازمند پخش چند قسمت دیگر است اما تا اینجای کار بایستی به جسارت گروه سازنده در شکلدهی اثری با فاصله از ملودرام های ساده خانوادگی و پیچیدگیهای روایی نزدیک به فرم شخصی آفرین گفت؛ هرچند این مساله یک تیغ دو لبه برای توکلی است و نمیتوان در این لحظه که صرفا سه قسمت از «مترجم» پخش شده درباره سرنوشت آن با اطمینان سخن گفت. هرچند تمرکز کارگردان بر لایههای ذهنی غزاله و نزدیک کردن عمدی مخاطب به نقطه نظر غزاله به احتمال زیاد در ادامه داستان منجر به شگفتی مخاطب و رو شدن برگ برنده مجموعه شود.
قسمت سوم «مترجم» نمونه خوبی برای شجاعت توکلی در ریسکپذیری در روش کار شخصی او است. همه زمان پنجاه و پنج دقیقهای این قسمت به مصاحبه مهندس با غزاله مربوط است. مصاحبهای که با فضاسازی خاص در دل اتاقهای فرار، گام به گام غزاله را در تنگنای سختتری قرار می دهد که به شناخت وجوهی از مهندس میپردازد که در نگاه اول به چشم نمیآمد. سکانس طولانی و خوش ساخت اتاق کودکی غزاله که حجم عمدهای از زمان همین قسمت را در بر میگیرد، سوالهای زیادی برای مخاطب و غزاله ایجاد میکند. غزاله لحظه به لحظه حال جسمی بدتری پیدا میکند، که علت آن را با تماشای این قسمت میتوانید بفهمید، و گام به گام به فروپاشی روانی نزدیکتر میشود. در این سکانس نمونهای، طراحی صحنه، صدا، دوربین روی دست فیلمبردار، بازی فوقالعاده صابر ابر و مهتاب ثروتی همگی در خدمت روایتی پر التهاب از مسائلی است که به گذشته مه آلود غزاله مربوط است.
قضاوت درباره شاکله نهایی «مترجم» نیازمند پخش قسمتهای دیگری از آن و نحوه جلو رفتن داستان و تقویت پیرنگهای اصلی و فرعی آن است.