مجله نماوا، فرهاد خالدی نیک
فیلم به خاطر چند دلار بیشتر
فیلم به خاطر چند دلار بیشتر (محصول سال ۱۹۶۵) دومین فیلم از سهگانهی معروف سرجو لئونه محسوب میشود. سهگانه «دلارها» یا «مرد بینام» که با «به خاطر یک مشت دلار» (۱۹۶۴) آغاز شد، با فیلم خوب، بد، زشت (۱۹۶۶) به اوج شهرت و تکامل رسید. سه فیلمی که از بهترینهای وسترن اسپاگتی شناخته میشوند و سرجو لئونه را به عنوان یکی از مهمترین کارگردانهای این زیرشاخهی مهم از ژانر وسترن مطرح میکنند.
وسترن اسپاگتی به فیلمهایی گفته میشد که توسط کارگردانان ایتالیایی معمولاً در ایتالیا و گاهی در اسپانیا فیلمبرداری و ساخته میشدند و شخصیتهای خاص و چشمانداز غالباً خشن غرب وحشی را به گونهای متفاوت به تصویر میکشیدند و روایت میکردند. سرجو لئونه دربارهی زمان و علت اطلاق این نام گفته است: «از «به خاطر چند دلار بیشتر» بود که آمریکاییها اصطلاح وسترن اسپاگتی را باب کردند. در ابتدا تصور میکردم که این اصطلاح را برای مسخره کردن فیلم به کار میبرند. فکر میکردم منظور از اسپاگتی، طناب دستی کابویها است، اما اشتباه میکردم. آنها اصلاً نیت بدی نداشتند. آن دوره معادل واژهی ایتالیایی میگفتند اسپاگتی. مسخره کردنی در کار نبود. قصدشان فقط این بود ملیت آدم و یا ملیت کالا مشخص شود.»
بررسی فیلم به خاطر چند دلار بیشتر
لئونه که در «به خاطر یک مشت دلار» شخصیت جذاب و دوستداشتنی مرد بینام و نشان با بازی تماشایی کلینت ایستوود را معرفی کرده بود، در «به خاطر چند دلار بیشتر» این شمایل اسطورهای را با قهرمانی از جنسی دیگر همراه میکند تا نبرد همیشگی میان جبهههای خیر و شر را به گونهای متفاوت شکل ببخشد. این بار دو قهرمان که به انگیزه کسب دلار، وارد گود شدهاند، در کمال تعجب در کنار هم قرار میگیرند و تبهکاران را یکی پس از دیگری از پای در میآورند؛ دو قهرمانی که به عنوان جایزهبگیر شناخته میشوند و در شروع فیلم به خوبی تبحر و مهارت آنها در تیراندازی و غافلگیر کردن طعمههایشان به نمایش گذاشته میشود، دو قهرمانی که در ابتدا به نظر میرسد رقیب همدیگر باشند، ولی در حرکتی استراتژیک با هم متحد میشوند و در جریان از پای در آوردن بدمن فیلم (جان ماریا ولونته) و یکی از خطرناکترین اشرار منطقه با یکدیگر، هم داستان شوند.
لی وان کلیف بازیگر آمریکایی که به خاطر فرم خاص صورت و چشمانش، معمولاً نقشهای منفی فیلمهای اکشن را بر عهده داشت، در «به خاطر چند دلار بیشتر» به همراه کلینت ایستوود در نقش قهرمان فیلم ظاهر شده است. لی وان کلیف در این فیلم در سیمای کلنلی انتقامجو، دقیق و حرفهای ظاهر میشود که از اصول و قواعد خاص خودش پیروی میکند. کسی که روزی، روزگاری برت لنکستر درباره بازیاش در این فیلم گفته بود: «در فیلم سیاهی لشکری را دیدم که همیشه سر صحنهها برایم سیگار میآورد. تعجبم در این است که این نقش میتوانست به من پیشنهاد شود. اما باید اعتراف کنم که او این نقش را از من هم بهتر بازی میکند.»
با این وجود بازی خوب لی وان کلیف در طول فیلم در سایهی درخشش کلینت ایستوود قرار میگیرد؛ بازیگری که به لطف انتخاب هوشمندانهی سرجو لئونه، هنرش در ابعاد وسیعتری به معرض تماشا و قضاوت گذاشته شد و همچنان به عنوان یکی از اسطورههای سینمای وسترن شناخته میشود. ایستوود با آن شنل مکزیکی، ته ریش و سیگار برگی که در عمرش نکشیده بود، ولی در تمام طول فیلم روی لبانش خودنمایی میکرد، شمایل جذابی از یک قهرمان سینمای وسترن را ارائه میکرد. قهرمانی که اگرچه در ابتدا به انگیزه کسب دلار میتازد، ولی کمی که از زمان فیلم میگذرد در مییابیم که دلار تنها انگیزهی او برای این تاخت و تازها نیست و ماجراجویی و نیاز به هیجان، برایش اهمیت بیشتری دارد. لئونه دربارهی چگونگی انتخاب کلینت ایستوود برای بازی در فیلمهایش گفته است: «کلینت ایستوود را در حین یکی از اپیزودهای سریال تلویزیونی «روهاید» دیدم. در این اپیزود کلمهای به زبان نمیآورد و بسیار آرام راه میرفت. از این حالت بیتفاوتش خوشم آمد و قیافه و نحوهی راه رفتنش را دوست داشتم.»
نمیتوان از سهگانهی معروف سرجو لئونه گفت و اشارهای به موسیقی متن آنها نکرد. موسیقی متنی که انیو موریکونه برای این سه فیلم ساخته است، شهرتی هماندازه یا حتی بیشتر از فیلمها دارد و به جرات میتوان گفت که این موسیقی به عنوان یک شخصیت مستقل در فیلم حضور دارد و تاثیرگذار است. سرجو لئونه دربارهی تاثیر موسیقی موریکونه در آثارش گفته است: «امروز میتوانم بگویم که انیو موریکونه، آهنگساز من نیست. او فیلمنامهنویس من است. هر مرتبه که جملهای در فیلم خوب از کار در نمیآمد، صدا را بر میداشتم و جایش موسیقی میگذاشتم تا بدین ترتیب نگاه و نمای درشت، جلوهی بیشتری بیابد.»
فیلم علاوه بر شخصیتهای دوستداشتنی، قابل توجه و تاثیرگذارش یک پایانبندی فوقالعاده دارد که بسیار به دل مینشیند. جایی که دو قهرمان در برابر بدمن فیلم صفآرایی میکنند و وظیفهی از پای درآوردن او به یکی از قهرمانها محول میشود. سکانس دوئلگونهی اواخر فیلم با پایانی دراماتیک همراه میشود تا سرجو لئونه باز هم به گونهای اسطورهای فیلمش را به پایان برساند و در یادها جاودانه کند. کارگردان نامداری که در جایی گفته است: «سینما برای من یعنی گنجاندن یک اسطوره در بطن یک داستان. سینما صنعت رویاسازی نیست، صنعت اسطورهسازی است. میل و علاقه مستندگونه من به اسطورهها نمیتواند جدای از بحثهای شخصی من باشد، اگرچه ترجیح میدهم پلیدترین اسطوره را قهرمان فیلمم کنم: آدمکشهای جایزه بگیر!»
پ.ن: نقل قولهای متن برگرفته شده است از کتاب: «روزی روزگاری سرجو لئونه»، نوشته نوئل سیمسولو، ترجمه نادر تکمیل همایون و مرجان شریفی خراسانی.
تماشای فیلم به خاطر چند دلار بیشتر در نماوا