مجله نماوا، مازیار معاونی
برای تماشگران قدیمیتر سینما که اشراف بیشتری به سینمای دهههای قبل دارند، فیلم مسابقه ساختهی دامنیک سِدلِر فرامتنی دارد که چربش آن به متن روایت به شدت محسوس است، فرامتنی که از شباهت خط سیر داستانی فیلم به ساختهی مشهور جان هیوستن یعنی فیلم فرار به سوی پیروزی/1981 سرچشمه میگیرد. در هر دو فیلم که با فاصله زمانی چهار دههای از یکدیگر ساخته شدهاند مأموران بلندپایهی نازی که در رویای احمقانهی برتری نژاد ژرمن به دیگر نژادها غرقاند و پیروزیهای نظامی برای ارضای حس جاهطلبی و نژادپرستیشان کافی نبوده تصمیم میگیرند با برگزاری یک مسابقهی فوتبال میان بازیکنان آمادهی آلمانی و فوتبالیستهای اسیر در اردوگاههای جنگی که شرایط بسیار بدی را سپری میکنند بر آتش برتریجویی خود نسیم تازهای بدمند، اما اوضاع درست مخالف میلشان پیش میرود، البته نباید از نظر دور داشت که هر دو فیلم و آنگونهها که برخی از منابع سینمایی اشاره کردهاند یک فیلم قدیمی مجارستانی به نام «دوهاف تایم در جهنم» هم اولین اثری بوده که چنین مضمونی را به تصویر کشیده است ضمن اینکه هر سه فیلم با الهام از داستان واقعی پیروزی بازیکنان تیم فوتبال دیناموکیف اوکراین بر تیم متشکل از سربازان ارتش آلمان در جریان جنگ جهانی دوم ساخته شدهاند.
تماشاگری که در سالهای ملتهب و شرایط جنگی دههی شصت که دسترسی به فیلمهای روز جهان به شدت محدود شده بود فیلم«فرار به سوی پیروزی» آنهم با شرکت بازیکنان و بازیگران مشهورش را به یاد میآورد. بازیکنانی چون اسطورهی برزیلی فوتبال جهان پله، بازیکن نامدار فوتبال انگلیس بابی چارلتون، اسوالدو آردیلس آرژانتینی ، مایک سامربی انگلیسی و البته مایکل کین و سیلوستر استالونه که ترکیب بازیگران فیلم در مفهوم واقعی آن را تشکیل میدادند. با حضور آن ستارگان پرآوازهی جهان فوتبال، خود فیلم «فرار به سوی پیروزی» یک فرامتن پررنگ مبتنی بر خاطرات تلخ و شیرین علاقهمندان فوتبال از این ستارهها داشت و حالا در فیلم «مسابقه» فرامتن خاطرهی آن فیلم به آن فرامتن قبلی افزوده شده و فیلم با ترکیب منحصربه فردی از درهمتنیدگی متن و فرامتنها پیش میرود.
روایت فیلم بر مبنای فرمول دو روایتی «اولیه و ثانویه» بناگذاشته شده است، روایت اولیه فیلم مربوط به زمان حال است که پدربزرگی با بازی فرانکو نِرو که مشهورترین بازیگر فیلم هم به شمار میآمد داستان بازی فوتبال اسرای جنگی مجارستان با تیم منتخب نازیها (روایت ثانویه) را برای نوهاش بازگومیکند، در طول روایت داستان دوم، فیلم گاهگاهی به داستان کماهمیت اول که تنها دریچهای برای ورود به داستان اصلی فیلم بوده برمیگردد و در انتها هم فیلم با همان روایت اولیه خاتمه مییابد، برجستهترین اشکال روایی فیلم هم از همین ساختار نامتعادل دو روایتی آن ناشی میشود، در واقع فیلمساز از این نکته مهم غافل بوده که در سینما و در کلیتی بزرگتر در جهان نمایش زمانی چنین ساختاری مورد استفاده قرار میگیرد که توجیه دراماتیک کافی و وافی برای آن وجود داشته باشد و فقط صرف به کارگیری چنین ساختارهایی برای متنوع و متفاوت جلوه نمودن یک اثر سینمایی کفایت نمیکند در شکل فعلی با حذف کامل روایت اولیه فیلم و با اضافه کردن یکی دو سکانس فرعی اتصال دهنده و نهایتاً استفاده از نریشن (روایت متن) روایت ثانویه فیلم به عنوان یک فیلم مستقل و کامل قابل ارائه است و این بدان معناست که کارگردان در تشخیص فرم روایی درام عملکرد خوبی نداشته است. اما صرفنظر از موضوع شیوهی روایت، فیلم حرفهای و خوشساخت است، به جا و به اندازه فرازهای مختلف خود از آغاز تا بحران و در نهایت تا نقطه اوج و گرهگشایی را روایت کرده و زیادهگویی و شعارهای گلدرشت مختص چنین آثاری در آن کمتر به چشم میخورد. پایانبندی فیلم بر خلاف پایانبندی «فرار به سوی پیروزی» که در زمرهی آثار با پایان خوش (هپی اند) جامیگیرد یک پایانبندی واقعبینانه و باورپذیر است حتی اگر آنچه که در اصل تاریخ اتفاق افتاده دقیقاً با روایت فیلم همسو و هماهنگ نباشد. به عنوان سخن آخر میتوان به انتخاب درست و بازی خوب بازیگر کرووات نقش لازلو هوارث ( آندرج داج کیک) اشاره کرد که درک درستی از نقش داشته تا فیلمی که صحنهپردازی و طراحی گریم خوبی دارد از منظر بازیگری هم حرفهایی برای گفتن داشته باشد.