مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
در اوایل فیلم جذاب «لیدی برد» (Lady Bird) به کارگردانی گرتا گرویگ، یک معلم از کریستین «لیدی برد» مک فرسون (سرشا رونان) که نام فیلم از او گرفته شده است، سؤال میکند آیا نام مستعار «لیدی برد / بانوی پرنده» که ترجیح میدهد با آن شناخته شود، واقعاً نام او است؟ (که البته نیست). او درحالیکه صاف ایستاده و دستهایش پشتش است، با قاطعیت جواب میدهد، «من این لقب را به خودم دادم. از طرف خودم است.» خصلت کلی فیلم در این نگاه خلاصه میشود.
فیلم گرویگ – اولین تجربه کارگردانی انفرادی این بازیگر که فیلمنامهاش را هم نوشت – ماجراهای لیدی برد را در سال آخر تحصیل در یک دبیرستان خصوصی کاتولیک با فضایی جزیرهمانند در حومه ساکرامنتو، کالیفرنیا دنبال میکند، جایی که واقعاً با حساسیتهای او سازگار نیست. رونان در نقش لیدی برد، پر از انرژی، روحیه و اضطراب است، نوجوانی ناباور در اوج چیزی جدید، چیزی بیشتر، فقط چیزی دیگر. او هنوز کاملاً به آن پی نبرده است و البته مجبور هم نیست.
رونان درباره اولین برداشت خود از این شخصیت میگوید: «او دختری است که قرار است کاری انجام دهد و قرار است چیزی باشد، اما کاملاً نمیداند قرار است چه کاری انجام دهد و قرار است چه کسی باشد. دوست داشتم او را در این لحظه بینابینی پیدا کردیم، درحالیکه همه چیز را کشف میکند. او لزوماً هنوز به جایی نرسیده است؛ فقط در بین این لحظات بزرگ قرار دارد.»
بازیگر ۲۷ ساله ایرلندی برای کار خود در «لیدی برد» که اولین بار در دنیا در جشنواره تورنتو ۲۰۱۷ روی پرده رفت، نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر زن شد. او که سه نامزدی اسکار دیگر نیز در کارنامه دارد، در نقش شخصیتی بسیار خوشایند – با نوعی راه رفتن و حرف زدن که تجسم بیحوصلگی است – هرگز به حقههای بیارزش یا مجازهای بد متوسل نمیشود. لیدی برد او بسیار واقعی، عمیقاً قابل ارتباط و همیشه جذاب است. او یک نوجوان بداخلاق است، مثل هر نوجوان دیگر، اما در عین حال کسی است که همیشه یک نوجوان بداخلاق بوده است (میدانید، مثل اکثر ما). او حتی خود رونان است.
اگرچه گرویگ درمورد شباهتهای دقیق بین زندگی لیدی برد و تجربه نوجوانی خودش تا حدی محتاط بوده است (او در نشست مطبوعاتی «لیدی برد» در جشنواره فیلم نیویورک گفت: «هیچ چیز در فیلم به معنای واقعی کلمه در زندگی من اتفاق نیفتاد، اما یک هسته اصلی از حقیقت دارد که در آنچه من میدانم طنینانداز است.»)، تردیدی نیست این داستان به قلب او نزدیک است.
بااینحال، رونان ابتکار عمل خودش را به نقش لیدی برد آورد. او با خنده میگوید: «مثل فرزندی که با هم به دنیا آوردیم. لیدی برد بهنوعی زندگی خودش را به دست آورد. او از ما آمد، اما بهنوعی به چیز دیگری تبدیل شد. گمان میکنم فقط دو نفر بودند که دور هم جمع شدند و واقعاً میخواستند با هم کار کنند و واقعاً با فیلمنامه همذاتپنداری میکردند.»
گرویگ بیش از دو سال روی چیزی که به «لیدی برد» تبدیل میشد کار میکرد که برای اولین بار فیلمنامه را برای رونان فرستاد؛ و بازیگر بلافاصله عاشق آن شد.
رونان میگوید: «خود فیلمنامه ضربآهنگ واقعی و واضحی داشت. یک ضربان قلب واقعی داشت. در عین حال خیلی شوخ و خیلی تأثیرگذار بود و به نظر نمیرسید که لیدی برد برای خنده طراحی شده است. همه چیز خیلی صادقانه بود و هر دیالوگ آن جوری بود که انگار خودت به زبان میآوری.»
گرویگ و رونان دو برای گپ و گفت درباره پروژه از طریق اسکایپ با هم حرف زدند. رونان آن را «سرگیجهآورترین جلسه اسکایپی که تابهحال داشتهام» مینامد و ادامه میدهد: «اصلاً بحث کار نبود. درمورد کار هیچ صحبتی نشد. احساس میکردم هر دوی ما از قبل حرفهای زیادی داشتیم که به هم بگوییم.»
در سپتامبر ۲۰۱۵، رونان و گرویگ در جشنواره فیلم تورنتو حضوری ملاقات کردند، جایی که «بروکلین»، دیگر فیلم بزرگ رونان با موضوع بلوغ نمایش داده شد و درنهایت دومین نامزدی جایزه اسکار را برای او به همراه داشت. این دو فیلمنامه را در یک آزمون بازیگری موقتی که در آن مرحله بیشتر شبیه تشریفاتی به نظر میرسید، با هم خواندند.
رونان میگوید: «ما همه چیز را خواندیم و من نقش لیدی برد را بازی کردم و او بقیه نقشها را بازی کرد. واقعاً این احساس را داشتم که با کسی آشنا شدهام که میخواهم با او وقت بگذرانم و میخواهم یک کار را با او کشف کنم.»
شخصیتی که برای یک نسل کامل طنینانداز است
وقتی در اوت ۲۰۱۶ فیلمبرداری آغاز شد – طبعاً بیشتر در ساکرامنتو – برای رونان مشخص شده بود که ارتباط او با لیدی برد یک چیز خاص است.
بازیگر به یاد میآورد: «موقع فیلمبرداری میشد تأثیر آن روی مردم دید، چون حتی گروه فیلمسازی در صحنههای خاص تحت تأثیر کاری قرار میگرفت که ما انجام میدادیم. اگر جشنی بود یا آهنگی پخش میشد بود یا در صحنهای چیزی بین من و بینی (فلدستاین) در نقش دو دوست صمیمی اتفاق میافتاد، یادم میآید خیلیها سر صحنه فیلمبرداری واقعاً تحت تأثیر قرار میگرفتند. آنها میگفتند: “اوه، این من هستم!” من دقیقاً همین کار را کردم!”»
رونان دو فیلم «بروکلین» و «لیدی برد» را بهعنوان صاعقهای که دو بار برخورد کرده است، توصیف میکند. جای تعجب ندارد که هر دو فیلم در ذهن او برجسته هستند. او از ۱۲ سالگی، وقتی برای بازی در فیلم «تاوان» به کارگردانی جو رایت (که اولین نامزدی جایزه اسکار را برای رونان به ارمغان آورد)، روی پرده بزرگ کار میکند، اما ظاهراً توانست سالهای کودک/بازیگر بودن را بدون مشکل پشت سر بگذارد. فیلمهایی مانند «بروکلین» و «لیدی برد» داستان زنان جوانی را روایت میکنند که در آستانه ساختن سرنوشت خود، رها شدن و پیدا کردن خود هستند، درست همانطور که رونان در زندگی خودش همین کار را انجام میدهد. ضمن این که هر دو فیلم با بهترین نقدهای نوشتهشده بر کار او همراه بودند.
رونان برای کار خود در «لیدی برد» در ۲۳ سالگی برای سومین بار نامزد اسکار بازیگری شد و خود را به جنیفر لارنس رساند که او نیز سومین نامزدی خود را در ۲۳ سالگی به دست آورد، هرچند چهار ماه زودتر. (رونان دو سال بعد برای «زنان کوچک» (۲۰۱۹) دومین تجربه کارگردانی گرویگ برای چهارمین بار نامزد اسکار شد.)
هرچند رونان برای «لیدی برد» برنده اسکار نشد، اما احتمالاً با خلق شخصیتی که برای یک نسل کامل طنینانداز است، پاداش خود را گرفت. او میگوید: «یک روز، این به ذهنم رسید: او چرا به خودش لیدی برد میگوید؟ و فکر میکنم واقعاً عالی است که من کاملاً آن را پذیرفتم. به غیر از مادرش، همه اسمی را که او روی خودش گذاشته است، قبول میکنند، همانطور که من هم این کار را کردم. هیچکس سر صحنه فیلمبرداری پیش من نیامد و نگفت، “خب، فکر میکنی او چرا به خودش لیدی برد میگوید؟” به نظر میرسید همه ما قبول داشتیم که این فرد کیست.»
رونان ادامه میدهد: «لیدی برد استاد سفر خودش است. تماشای چنین کسی در یک فیلم خیلی عالی است، بهخصوص یک دختر. من امیدوارم که دختران و پسران جوان بتوانند فیلم را ببینند و فکر کنند، “اوه، واقعاً عالی است، هنوز نفهمیده میخواهد چه کار کند، اما قطعاً کاری خواهد کرد.”»
از سوی دیگر، پیش از آن که گرویگ، «لیدی برد» را کارگردانی کند، ریتم و آهنگ منحصربهفردی به شخصیتهایی بخشید که در سینما و تلویزیون بازی میکرد. اوج این کار در فیلمهای «فرانسیس ها» و «دلبر آمریکا» هر دو به کارگردانی نوآ بامبک بود که در آنها بازی کرد و فیلمنامه را با همکاری بامبک نوشت. در این فیلمها ناشیگری برازنده شخصیتهای او و بیان رگباری و بیدردسر دیالوگها، گرویگ را بهعنوان یکی از هیجانانگیزترین بازیگران زن نقش اصلی نسل خود معرفی کرد. «لیدی برد» گرویگ تا حد زیادی تجسم ریتم و احساس گرویگ است، اما این بار بازیگر تنها پشت دوربین قرار دارد.
سینماگر ۳۸ ساله که برای «لیدی برد» نامزد جوایز اسکار بهترین کارگردان و بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی شد، این را ناشی از عشق خود به نمایشنامهنویسان میداند، نه تولیدات بسیار کمهزینه که اولین بار او را به طرفداران فیلمهای مستقل معرفی کرد.
گرویگ میگوید: «بهعنوان یک نویسنده، نوع نگارش من بر مبنای نمایشنامهنویسی و تحسین نمایشنامهنویسان شکل گرفت و در تئاتر، نمایشنامهنویس پادشاه است، شما آن کلمات را تغییر نمیدهید – شما کلمات کنت لونرگان را تغییر نمیدهید، بلکه آنها را میگویید. یادم میآید وقتی در کالج بودم و نمایشنامههای خیلی عجیب مینوشتم، بهترین حسی که داشتم وقتی بود که پشت صحنه سالن تئاتر میایستادم و بازیگران مشغول اجرای چیزی بودند که من نوشته بودم.»
گرویگ پس از فارغالتحصیلی از کالج بارنارد، در رشته نمایشنامهنویسی در دانشگاه نیویورک، جولیارد و ییل پذیرفته نشد و پس از یک سفر اتفاقی به جشنواره فیلم SXSW در سال ۲۰۰۶، خود را بهعنوان بخشی از یک گروه فیلمسازان جوان مانند جو سوانبرگ و برادران دوپلاس دید که با استفاده از دوربینهای DSLR جدید نسل جدیدی از فیلمهای مستقل را تولید کردند. این روند فیلمسازی را برای او روشن کرد، اما جای چیزی خالی بود. بعد بامبک فیلمنامه «گرینبرگ» را برای او فرستاد که قرار بود در آن گرویگ در کنار بن استیلر بازی کند و او بهآرامی پی برد که قضیه چیست. گرویگ درباره خواندن فیلمنامه «گرینبرگ» میگوید: «من آن را فوراً فهمیدم، ریتم و موسیقی آن را. میدانستم چطور باید شهودی به نظر برسد، نهفقط خواندن دیالوگها، تقریباً شبیه ریتمهای درونی زبان.»
کار با بامبک در فیلمهای «فرانسیس ها» و «دلبر آمریکا» به تقویت نگاه او کمک کرد. او میگوید: «نوآ درمورد زبان خود خیلی دقیق است و خیلی مراقب است که چگونه چیزی را میسازد و این واقعاً با حساسیتهای من همراه بود. مبالغه کردن درباره این که چقدر برای پیشرفت من مهم بود، دشوار است.»
گرویگ پس از ۱۱ سال بازیگری و نویسندگی اولین فیلم خود را کارگردانی کرد. او بهجز بامبک، از چهرههایی چون سوانبرگ، مایک میلز و ربکا میلر نیز خیلی چیزها یاد گرفت.
او میگوید: «برای من منطقی است که به گذشته نگاه کنم، چگونه یاد میگرفتم و چه کار میکردم. وقتی فیلمنامه “لیدی برد” را تمام کردم، لحظهای به این فکر افتادم که کارگردانان بزرگ زیادی را میشناسم و میتوانم فیلمنامه را به آنها بدهم و بهخوبی از آن مراقبت میکنند – چیزی میسازند که من به آن افتخار میکنم، اما ته دل میدانستم اگر خودم این فیلم را نسازم، حسرت آن همیشه در دلم میماند، حتی اگر فیلمی بسازم که بهاندازه آنچه آنها میساختند خیلی خوب نباشد.»
منبع: ایندیوایر