مجله نماوا، مازیار معاونی
ساخته شدن مستند «سیدنی» درست کمی پیش از درگذشت یکی از شناختهشدهترین و اثرگذارترین بازیگران سیاهپوست سینمای آمریکا یعنی سیدنی پوآتیه یکی از آن معدود فرصتهای طلایی از دست نرفتهای است که خوشبختانه بعدها افسوسش را نخواهیم خورد. سیدنی پوآتیه این بازیگر خوشچهره و کاریزماتیک دهههای دور سینمای هالیوود شاید برای مخاطبین امروزی سینمای جهان چندان شناخته شده نباشد، اما برای نسلهای قبلتر که بسیاری از آثار درخشان سینمای دنیا را نه بر روی قابهای کوچک خانگی که بر روی پردههای عریض سینما تماشا کردهاند چهرهای است محبوب و به یادماندنی که شنیدن نام و دیدن تصویرش فهرستی از فیلمهای خاطرهانگیز را تداعی میکند.
پوآتیه در سالهای حدفاصل دو جنگ جهانی قرن گذشته یعنی در سال ۱۹۲۷ در جزیره باهاما واقع در اقیانوس طلسم چشم به جهان گشود و در ژانویه سال جاری میلادی یعنی حدود ده ماه پیش در سن نود و پنج سالگی چشمهایش را به روی دنیا بست.
فیلم با پلاتوهای رو به دوربین خود پوآتیه آغاز میشود که در سن ۹۳ سالگی، به جز حالت نگاه و البته رنگ پوست، شباهت اندکی به پوآتیهای جذابی دارد که میشناختیم. پیرمرد رو به دوربین و در حالی که لابلای صحبتهایش، تصاویر آرشیوی متنوعی از گذشتهی او و باهاما و آمریکایِ سالهای دور گنجانده شده با لحنی تأثیرگذار و کلامی صادقانه از گذشتهاش میگوید از کودکی پرورش یافته در جزیرهای دور که حتی با مفهوم و کاربرد بسیاری از لوازم بدیهی زندگی امروزی همچون آینه آشنایی نداشته و ناگهان در نوجوانی به آمریکایِ بزرگ و متفاوت و بسیار پیشرفتهتر از موطن اصلیاش پای گذاشته است. فیلم تا پایان فصل مقدماتی خود همراه با پلاتوهای پوآتیه جلو میرود و البته به اقتضای شرایط و موقعیت از گفتوگوهای کوتاه با همکاران سینماگر غالباً سیاهپوست پوآتیه هم استفاده میکند ولی با شروع فصل بعدی خود از این الگو به شکلی ناگهانی فاصله میگیرد و برای دقایق نسبتاً طولانی پلانی از پوآتیهی پا به سن گذاشته نمیبینیم، البته فیلمساز تلاش کرده خلاء حضور بازیگر در این فصل بلند را با نماهای ارزشمند آرشیوی از مصاحبههای تلویزیونی قدیمی پوآتیه پر کند که در سالهای جوانی و میانسالی خود روبروی دوربین برنامههای مختلف تلویزیونی ظاهر شده و از علایق و سلایق و گذشتههای خود گفته است، اما نکتهی مهم اینجاست که آن خلاء مورد نظر همچنان برای تماشاگری که با پوآتیهی مسن، تماشای فیلم را آغاز کرده و ادامه داده است پر نمیشود حالتی در مایههای آثاری که یکی از بازیگران اصلی خود را بنا به دلایل مختلف در نیمههای فیلمبرداری از دست میدهند و جای خالیشان حتی با جایگزینی بهترین و شاخصترین بازیگران هم همچنان تا پایان تماشای اثر خالی خواهد ماند.
یکی از فرازهای مهم فیلم که تأکید زیادی بر آن میشود بحث موضعگیریهای ضدنژادپرستانهی پوآتیه به عنوان یک بازیگر است،آنگونه که مستند میگوید هنرپیشه آفریقایی/آمریکایی از همان سالهای آغازین کار خود و در حالی که هنوز با مبدل شدن به یک ستاره معتبر فاصلهی زیادی داشته از حضور در فیلمی که کاراکتر سیاهپوست را منفعل و بیتفاوت در برابر بیعدالتیها نشان میداده سرباز میزند آنهم در حالی که برای تأمین هزینههای تولد فرزندش به شدت تحت فشار بوده است، در ادامه فیلم مخاطبان خود را به تماشای گنجینهی ارزشمندی از نقشآفرینیهای پوآتیه در آثار شاخص دهههای پنجاه و شصت میلادی دعوت میکند از فیلم «ستیزه جویان» ساختهی استنلی کرایمر که پوآتیه در کنار تونی کُرتیس بازیگران اصلی فیلم بودند و پوآتیه بازی در نقش رنگینپوستی که در برابر سرنوشت دوست خود بیتفاوت نیست و جانش را بر سر رفاقت با یک سفیدپوست میگذارد، واکنشی که به ادعای فیلم مورد انتقاد بسیاری از تماشاگران سیاهپوستی بوده است که اینگونه دست دوستی درازکردن به سوی سفیدپوستان نژادپرست را حتی در دنیای صوری سینما برنمیتابیدند با این حال پوآتیه در اظهارنظرهایش ضمن تأکید بر مواضع ضدنژادپرستانه و غیرمنفعلانه هرگز از بازی در چنین نقشهایی ابراز پشیمانی نکرد.
فیلم با اشاره به جایزه اسکاری که پوآتیه برای ایفای نقش بهترین بازیگر مرد در فیلم «زنبقهای مزرعه» ساختهی رالف نلسون دریافت کرد این بازیگر را پس از هتی مک دنیل (بازیگر نقش خدمتکار رنگین پوست در فیلم بربادرفته) دومین سیاهپوستی معرفی میکند که چنین جایزه معتبری را آنهم در جامعهای که همچنان رگههای غلیظ نژادپرستی در آن مشاهده میشود دریافت کرده است. این قبیل اشارات فیلم افزون بر جنبههای اجتماعی و انسانی نهفته در آن، یادآوری نوستالژیکی است برای سینمادوستان نسلهای قبل و البته موتور محرکی برای تماشاگران امروزی سینما نیز به حساب میآید که نگاهی دقیقتر به آثار مطرح تاریخ سینما بیاندازند. با این حال فیلم در دقایق قابل توجهی از وضعیت بیطرف یک مستند زندگینامهای خارج و به سوی تمجید و تحسین یکطرفهای پیش میرود که البته در آثار این چنینی نمونههای بسیاری دارد، مصداق این رویکرد یکطرفه فرازی از فیلم است که دربارهی رابطهی آقای بازیگر و همکار بازیگرش دایان کرول به شکلی گذرا اشاره میشود و به رغم اینکه پرداختن به چنین مضمونی در شناخت کاراکتر و برداشت از او اثرگذاری قابل توجهی دارد اما فیلم به همان اشارهی خفیف بسنده کرده و از کنار آن عبور میکند. با این حال و علیرغم این قبیل ایرادات جزئی، مستند «سیدنی» برای دوستداران سینما از نسلهای مختلف واجد جذابیتهایی انکارناپذیری است که اختصاص زمانی نزدیک به دو ساعت برای تماشای آن را توجیه میکند.