مجله نماوا، منوچهر دینپرست
بعضی فیلمها بیش از آنچه داستان و یا قصهای خاص که معمولا جنایی و عاشقانه و یا حتی تاریخی و جنگی باشند، فیلمهایی درباره خود فیلم است. در نظر ندارم در ابتدای مطلب بحث را فلسفی و یا پیچیده معرفی کنم، اما باید از زاویهای به فیلم دقت کرد که فیلم را به خوبی فهمید و متوجه جهان معنایی کارگردان شد. در فیلم «رقابت رسمی» به نویسندگی و کارگردانی مشترک ماریانو گون و گاستون دوپرات، فیلمی اسپانیایی از دو کارگردان آرژانتینی و تولید سال ۲۰۲۱ است. فیلم درباره تاجری ثروتمند است که پیشنهاد ساخت یک فیلم را به کارگردانی معروف میسپارد. ما در فیلم با سه شخصیت جدی مواجه هستیم که هر کدام در جای خود فضای فیلم را جذاب کردهاند.
پنهلوپه کروز، هنرپیشه معروف و زیبای اسپانیایی نقش کارگردان را بازی میکند. او کارگردانی جاهطلب و خلاق است که توانسته به واسطه شهرتی که دارد در سینما برای خود اسم و رسمی به پا کند. او پس از اینکه با سرمایهگذارِ فیلم قرارداد میبندد، از فلیکیس ریوِرو، یکی از هنرپیشههای سرشناس با بازی آنتونیو باندراس، دعوت به همکاری میکند. ریورو قرار است نقش اول را در فیلم لولا کواس بازی کند. نقش مکمل وی نیز در این فیلم به هنرپیشهای با نام اینوان تورِس واگذار میشود. هنرنمایی ایوان تورس در این فیلم به عهده اسکار مارتینِز، هنرپیشه آرژانتینی گذاشته شده است.
اگر بخواهیم از منظر ژانر به این فیلم نگاه کنیم قطعا آن را باید کمدی و تا حدودی درام توصیف کرد. مضمون فیلم ساده و شاید حتی خستهکننده باشد، اما داستان آن به اندازهای جذاب و مخاطبپسند روایت شده که تا لحظه آخر لبخند از روی لب مخاطب پاک نمیشود. البته این نکته را باید در نظر داشت که هر سه این بازیگران که هر کدام از چهرههای سرشناس و توانمند سینما هستند توانستهاند میان فرم و محتوای فیلم هماهنگی خوبی برقرار سازند به طوری که داستان زیر سیطره شهرت آنها قرار نمیگیرد.
از معرفی و جایگاه بازیگران فیلم دور شویم باید به نکته اولی که طرح کردیم بازگردم. گفتیم که فیلم به نوعی درباره سینماست و شاید مانیفستی درباره سینما باشد. روابط و انتخاب بازیگران و رقابت آنها بر سر ایفای نقش و مبلغ قرارداد و تا سرمایه گذاری و شهوت بیش از اندازه کارگردان برای ساخت فیلمی که در جشنوارهها دیده شود. همین چند عنصر کفایت میکند که متوجه شویم چگونه فیلم توانسته بازیگران را در دست خود بگیرد و آنها را از حد انسان به جایگاه کسانی که فاقد تحرک و تعقل هستند نزول دهد. انصافا کارگردان برای طرح چنین لحظاتی در فیلم به همراه بازیگرانش کم نگذاشته و آنها به خوبی توانستهاند این نقش را ایفا کنند. فیلم را از منظر اخلاقی قصد ندارم نگاه کنم اگرچه بر این باورم که این جایگاه به خوبی در فیلم آشکار است، اما فیلم با طنزی رندانه، یک نگاه افراطی به دنیای پیرامون خود دارد. دنیایی که توانسته انسانها را ببلعد و هضم کند و تفاله آن را به بیرون پرتاب کند. بیشتر لحظات فیلم بر همین بنمایه قرار دارد. کارگردان با زیرکی تمام، انسانها را در موقعیتی قرار میدهد که میان تصمیم و امر ناگزیر باید یکی را انتخاب کنند و اغلب انسانها بر تصمیم اشتباه خود پافشاری میکنند. اشتباهی که مسیر زندگی آنها را تباه میکند.
فیلم سرشار از نمادها و تکه کلمات و گفتارهایی است که هر کدام به یک معنایی ارجاع میدهند. کارگردان با چنین نگرشی جهانی ساخته که نه تنها بازیگرانش را بازی میدهد بلکه آنها خود هم میدانند و هم نمیدانند که بازی خوردهاند. اگرچه دو بازیگر نیز چنان با یکدیگر رقابت خصمانه و در ظاهر همدلانهای دارند که مخاطب اسیر رفتارهای آنهاست. رفتاری شوخطبعانه که نه از سر جهالت بلکه عین خودآگاهی است. به تعبیر سوفی مانکس کافمن از نشریه پلیلیست که نوشته «گامهای کنترل شده در قصهگویی، قابهای زیبا و تسلط فیلمساز بر اثر باعث شده با فیلمی کاملا سرگرمکننده و نه کاملا خندهدار مواجه باشیم و بازی کمیک شخصیتهای محوری (آنتونیو باندراس، پنهلوپه کروز و اسکار مارتینز) هم جالب توجه است. یک شوخطبعی دوستداشتنی در سبک زیباییشناختی اثر تنیده شده که کارگردانی خوب و فیلمبرداری استادانهی فیلم در شکلگیری آن بسیار تأثیرگذار بوده است. در فیلمنامه هر شخصیت به کمال میرسد و جزئیات بالای داستان و شخصیتپردازی، بیننده را سر شوق میآورد».