مجله نماوا، شادی حاجی مشهدی
فیلم رستاخیز (Resurrection) یک تریلر مهیج روانشناختی به نویسندگی و کارگردانی اندرو سمنز است که در نیویورک و آلبانی فیلمبرداری شده است و در سال ۲۰۲۲ برای اولین بار در جشنواره ساندنس به نمایش درآمد.
این فیلم با فضاسازی مینیمال و مدرنش، درباره ترومای روحی و اثرات مخرب آن بر روان آدمی و زندگی اوست. قصهای که از تاثیر منفی یک حادثه تلخ، بر نحوه ارتباط و زیست شخصیت اصلی فیلم یعنی مارگارت و دختر نوجوانش اَبی میگوید و به مخاطب نشان میدهد، چگونه رسوبات ذهنی و آسیبهای روحی و عاطفی گذشته، میتوانند حوادث عجیبی را در زمان حال رقم بزنند.
این فیلم در عین مبهم و سورئال به نظر رسیدن، نقدهای مثبتی نیز از سوی منتقدان دریافت کرده است و در آن ربکا هال، گریس کافمن، مایکل اسپر و تیم راث به ایفای نقش پرداختهاند؛ همچنین هال در نقش مارگارت، با بازی زیرپوستی و قدرتمندش عملا بار تعلیق و درام قصه را یک تنه به دوش میکشد.
در فیلم رستاخیز، ترومای مارگارت تبدیل به یک تجربهی استرسزا و آزاردهنده برای او میشود که رفته رفته، احساس امنیت و سلامت روانی و جسمی او را تهدید میکند. این تروما که به واسطه یادآوری یک تجربه بازمانده و تلخ تعریف شده، به ارتباط سلطه آمیز مردی به نام دیوید با مارگارت جوان باز میگردد.
سمنز هیچ تصویر عینی از کیفیت این رابطه به مخاطب نمیدهد، اما در جریان اظهارات مارگارت در مییابیم که رابطه آنها آنقدر بیمارگونه و فرسایشی بوده که اکنون پس از سالها، دوباره زندگی مارگارت و دخترش را، تحت تاثیر قرار داده است.
نیمه اول فیلم، به زندگی روتین و منظم مارگارت اشاره دارد و رابطه او و دخترش را با محبت و رفاقتی که پیش از رابطه مادر و دختری، بین آنها جاری است به تصویر میکشد. نیمه دوم، اما به مواجهه مارگارت با دیوید میپردازد و معما و دلهره را از دل ترسی که مارگارت با حضور دیوید تجربه میکند به تصویر میکشد.
دادهها به خوبی توضیح نمیدهند که به واقع دیوید چه کسی است و چرا پس از ۲۲ سال بازگشته، یا چرا همیشه در حاشیه بوده و نمیتوانسته حضور فرزندشان بنجامین، را تحمل کند. به نظر میرسد که مارگارت پس از مرگ عجیب بنجامین، در تربیت اَبی درست عمل کرده باشد. چرا که اَبی بیش از مادرش، جسارت و اعتماد به نفس رویارویی با بحرانها را دارد.
همچنین با پیشرفت روایت، در مییابیم که دیوید با تمایلات سادیستیک و روانپریشانه خود، از دیرباز برای کنترل مارگارت رفتار مخربی را در پیش گرفته که در لایههای عمیقتری از روح و روان این زن، رسوخ کرده و آثارش تا به حال بر زندگی به ظاهر روتین و آرام او بر جای مانده است.
این اثرات به گونهای است که او با اولین تکانههای استرسزا پس از ملاقات ناخواسته و دوباره با دیوید، تبدیل به یک شخصیت کنترلگر و دگرآزار میشود و برای حمایت از اَبی در برابر آزارهای احتمالی دیوید، به واقع عرصه را بر دختر نوجوانش نیز تنگ میکند. مارگارت با زندانی کردن ابی و تعیین چیزی که میخورد یا مینوشد و افرادی که ملاقات میکند، همان کاری را میکند که دیوید سالها با او کرده بود و این واکنشی است که او را از درون به حلقه معیوب خشونت متصل میکند.
با این حال به نظر میرسد مرگ عجیب طفلش، آسیب بزرگتری به مارگارت وارد کرده که نشانههایش بسیار فراتر از ناهنجاریهای رفتاری آشکار در اوست.
در این فیلم همچنین به گرایشات سلطهگرانه و مردسالارانه نیز اشاره میشود و با وجود اینکه مارگارت گذشته خود را از دخترش به صورت یک راز، مخفی نگه میدارد، اما در مونولوگی پرخاشگرانه این گذشته را برای گوین ( کارآموز جوانش)، بازگو میکند.
اطلاعاتی که از این گفتوگو به مخاطب داده میشود این است که والدین مارگارت، زیستشناس بودند و در ۱۸ سالگی او را به یک مرکز تحقیقاتی در جزایر شارلوت میبرند، جایی که او در اوج خامی و سادگی با دیوید که از او خیلی بزرگتر بوده، آشنا میشود.
او اعتراف میکند که در ابتدا، رابطه آنها عاشقانه بوده، اما بلافاصله پس از آن، دیوید شروع به درخواستهایی میکند تا مارگارت برایش انجام دهد. دیوید از این درخواستهای عجیب و متفاوت، به نام لطف یاد میکرد که ابتدا شامل پخت و پز، تمیز کردن، نقاشی نکردن، نپوشیدن کفش و غیره میشد و رفته رفته به تستهای استقامتی، مثل غذا نخوردن یا روزه گرفتن طولانی و دیگر آزارها بدل شده بود!
ترومای تلخ بین دیوید و مارگارت در این برهه رقم میخورد و با مشخص شدن اینکه چه کسی در این رابطه شخصیت غالب است- از شکاف آشکار سنی گرفته تا فقدان شخصیت راهنماییکننده والد- مارگارت بینوا تحت سلطه دیوید ۴۰ ساله قرار میگیرد. در طول زمستان که مارگارت از دیوید باردار میشود، دیوید او را از زایمان منع میکند چرا که می داند، با آمدن بچه، دیگر او در اولویت نخواهد بود.
سمنز در «رستاخیز» نشان میدهد، چگونه رفتارهای تکانشی برخاسته از تجارب تلخ گذشته و به دنبال آن احساسِ خشم درونی یا ترومای التیام نیافته میتواند منجر به بروز اضطراب یا علائم هراس و افکار فاجعهبار و منفی، در آدمی شود و زندگی آینده او را هر چقدر هم آرام و بیمشکل، تحت تاثیر قرار داده و نابود سازد.