مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
داستان عجیب ولی واقعی فیلم دوک (The Duke) – یک کمدی ملایمِ نوستالژیک به سبک فیلمهای عجیب و غریب بریتانیایی با حضور دو بازیگر محبوب جیم برودبنت و هلن میرن – شما را به شک میاندازد، اما خیلی زود معلوم میشود فیلم به شکلی نامعمول خوب است؛ با شوخطبعی و دقت ساخته شده و بسیار عمق دارد.
زمان و مکان، نیوکاسل، حول و حوش سال ۱۹۶۱ است. جنبه عجیب و غریب داستان، شخصیت کِمپتون بانتون ۶۰ ساله با بازی برودبنت است، یک راننده تاکسی بازنشسته، خودآموخته مشتاق، نویسنده خستگیناپذیر داستانهایی که هیچ جا منتشر نمیشوند و یک مبارز اجتماعی بهظاهر مجنون که به اتهام سرقت هنری که بریتانیا را تکان داد از دادگاه کیفری مرکزی اولد بیلی سر درمیآورد.
میرن در فیلم زیرکانه راجر میچل («ناتینگ هیل»، «پرنده سیاه»)، نقش دوروتی بانتون همسر کمپتون را بازی میکند که یک نظافتچی است؛ زنی که شاید عبارت «رنجدیده» در توصیف او ابداع شده باشد، اما دوک کیست؟ منظور دوکِ ولینگتون است – موضوع نقاشی فرانسیسکو گویا، نقاش اسپانیایی که پرتره او پس از خرید توسط دولت انگلستان در اوت ۱۹۶۱ از گالری ملی به سرقت رفت. درحالیکه موضوع سرقت تابلوی ارزشمند، تیتر اول رسانهها در کشور شده است، مقامات به دنبال یک باند خلافکار بینالمللی – احتمالاً کماندوهای آموزشدیده – هستند!
داستان بهعنوان یک اتفاق واقعی عجیب و غریب در تاریخ جنایی انگلستان، رندانه دوران معاصر را تداعی میکند. در اوایل فیلم، بانتون برای اخذ مجوزهای تلویزیونی رایگان برای سالمندان، یک جنگ صلیبی علیه بیبیسی به راه میاندازد، چیزی که حالا جزء پایدار راستگرایان بریتانیاست. بانتون ازنظر سیاسی ارباب خودش است، ضمن این که دلخور است پول مردم برای تجلیل از ولینگتون خرج میشود، کسی که به گفته بانتون رأی امثال او را نادیده میگرفت؛ اگر مجسمهای بود، آن را پایین میکشید.
اما جذابیت فیلم در این است که بهاندازه کافی به تماشاگر احترام میگذارد و به او اجازه میدهد خودش به نقاط مدرن بپیوندد. فیلمنامه تیزبینانه است و میچل با زبردستی و مهارت کار میکند. فضای خاکستری زندگی صنعتی پس از جنگ در شمال شرقی انگلستان، جلوهای زنده و سینمایی دارد و وقتی کمپتون به لندن میآید، شهر بسیار ماهرانه تصویر میشود؛ با حال و هوای کارتپستالهای قدیمی، انگار به تور بازدید از تشکیلات بریتانیا آمدهایم: پارلمان، خیابان فلیت، بیبیسی، بانک انگلستان.
برودبنت، شادی بازیگری را به نمایش میگذارد که یک روز از فیلمهای مایک لی رها شده است. بازی در نقش بانتون هم باید رؤیایی باشد. بازرسان او را یک خیالپرداز میبینند و جدی نمیگیرند. شاید اینطور باشد، اما قضیه خیلی بیشتر این حرفهاست. بانتون همچنین یک عامل هرج و مرج، یک اومانیست مبارز و یک فرد استثنایی چندوجهی است. میرن نیز در بهترین فرم خود قرار دارد. شرمساری او از شوهرش هرگز برای خنده نیست بلکه فیلم را در حقیقت پایهگذاری میکند.
تنها نکته ناراحتکننده این است که «دوک» آخرین فیلم میچل است، کارگردانی که سپتامبر ۲۰۲۱ در ۶۵ سالگی درگذشت. او این فیلم گرم و بیسر و صدا ویرانگر را برای ما گذاشت؛ یک سورپرایز شیرین.
کمدی که تراژدی در دل خود دارد
هرچند «دوک» که اولین نمایش جهانی آن سپتامبر ۲۰۲۰ در جشنواره فیلم ونیز بود و از ۲۵ فوریه ۲۰۲۲ در سینماهای بریتانیا روی پرده رفت، در درجه اول یک فیلم کمدی است، اما مضامین تیرهتری از رنج و غم از دست دادن یک عزیز در سراسر آن جلوه دارد.
میرن توضیح میدهد: «بله این یک کمدی بریتانیایی فوقالعاده، خندهدار و عجیب و غریب درباره یک مرد بریتانیایی فوقالعاده، خندهدار و عجیب و غریب و کاری است که انجام میدهد، اما در طول راه به موضوع واقعی رنج و غم از دست دادن و شکل برخورد با آن میپردازد.»
او ادامه میدهد: «”دوک” کمدی است که تراژدی در دل خود دارد. این آدمها سعی میکنند از یک تراژدی خیلی بزرگ در زندگی خود جان سالم به درببرند و این واقعیت که راجر میچل این بخش را وارد داستان کرد به آن عمقی داد که در غیر این صورت وجود نداشت.»
بازیگر برنده اسکار، شخصیت دوروتی را اینطور توصیف میکند: «او سرسخت است، یک تراژدی در درون خود حمل میکند که نمیتواند با آن کنار بیاید.»
میرن همچنین اذعان میکند در ۷۶ سالگی، نقش دوروتی برای او «غیرمنتظره» بود و بهغیراز میچل تنها تعداد کمی ممکن بود حدس بزنند او و برودبنت میتوانند یک زوج سینمایی خوب باشند.
او اضافه میکند «دوک» دقیقاً همان فیلمی است که دوست دارد در این مرحله از دوران کاری خود بازی کند. «فیلمی با یک فیلمنامه عالی و پیچیده و شخصیتهای نسبتاً پیچیده.»
میرن در توصیف میچل میگوید: «او بسیار فروتن و بامزه بود، اما در عین حال کاملاً ما را رهبری میکرد. او کنترل همهچیز را در دست داشت، چون بسیار ماهر بود… از دست دادن راجر برای همه ما ویرانگر بود. ما هرگز کاملاً با آن کنار نیامدیم… او بسیار فعال و خلاق بود. هرگز حس نکردیم با یک فرد بیمار کار میکنیم. راجر مریض نبود. یک حمله قلبی ناگهانی او را از پا درآورد. او یکی از چهرههای مهم صنعت فیلم بریتانیا بود.»
بازی در نقش یک شخصیت بیامان
در همین حال، برودبنت شخصیت کمپتون را «بیامان» توصیف میکند. «او تسلیم هیچچیز نمیشود و به راه خود ادامه میدهد.»
بازیگر ۷۳ ساله برنده اسکار بهمحض این که فیلمنامه را خواند مجذوب آن شد، اما همهچیز ساده نبود. «باید لهجه را درست درمیآوردم. لهجه شمال شرقی خیلی خاص است. به آن لهجه جردی میگویند. دغدغه اصلی من همین بود.»
برودبنت پیش از «دوک» در فیلم «آخر هفته» نیز با میچل کار کرده بود. او درباره این کارگردان و حال و هوای فیلم «دوک» میگوید: «راجر ظریفترین و آسانترین کارگردانی بود که تابهحال با او کار کردهام. هرگز احساس نمیکردید کسی شما را هدایت میکند. یادم هست حدود سه هفته پس از شروع فیلمبرداری حس کردم “دوک” شبیه فیلمهای کمدی ایلینگ در دهه ۱۹۵۰ و اوایل دهه ۱۹۶۰ بریتانیاست که فیلمهای خانوادگی فوقالعاده با پیام خوب بودند. بعداً متوجه شدم راجر و نویسندگان فیلمنامه در مرحله پیشتولید، خود را چند هفته در کمدیهای ایلینگ غرق کرده بودند.»
او توضیح میدهد: «راجر خیلی به جزئیات توجه داشت، مثل صحنهای که کمپتون از یک مغازه بیرون میآید و کلی آدم با دوچرخه از کنار او میگذرند. اصلاً نمیدانستم قرار است این اتفاق بیفتد و ناگهان همه آنها آنجا بودند. یاد دورانی افتادم که همه با دوچرخه سر کار میرفتند و برمیگشتند. خیلیها ماشین یا موتور نداشتند. اساساً در بریتانیای دهه ۵۰ همه ساعت ۵ با دوچرخه به خانه میرفتند.»
برودبنت ادامه میدهد: «این یک مورد کوچک بود که شاید بیشتر مخاطبان متوجه آن نشوند، اما در ذهن راجر بود. توجه ظریف به جزئیات واقعاً هیجانانگیز بود، چیزی که در سراسر فیلم دیده میشود – چیزهای کوچکی که راجر برای فیلم آورد. او همچنین بازیگران فیلم را به بهترین شکل انتخاب کرد. شما هیچیک از انتخابها را زیر سؤال نمیبرید. همه دقیقاً میدانستند چرا آنجا هستند، حتی اگر یک صحنه داشتند. “دوک” شادترین فیلمی بود که تا الان بازی کردم. ازاینجهت، مرگ راجر خیلی دردناکتر است.»
تولید فیلمهایی مانند «دوک» که دیدن آنها لذتبخش است و حس خوب به تماشاگر میدهد، در گذشته معمول بود، اما حالا خیلی کم چنین فیلمهایی ساخته میشود. به نظر میرسد این نوع قصهگویی یا به تلویزیون منتقل شده یا در برخی موارد ناپدید شده است.
برودبنت توضیح میدهد: «بله دقیقاً به همین دلیل مجذوب نقش کمپتون شدم. در جلو و مرکز صحنه مردی هم سن و سال من قرار دارد که این روزها در فیلمها زیاد اتفاق نمیافتد… او یک قهرمان است که این روزها در فیلمها خیلی غیرعادی است؛ ضمن این که فیلمنامه فوقالعاده است؛ شوخطبعی و تنش و انسانیت را در خود دارد. درواقع هر چیزی که واقعاً میخواهید در این داستان هست.»
در یکی از صحنههای بسیار خوب فیلم کمپتون از همسرش میپرسد «آنجا چه کار میکردی؟» و دوروتی پاسخ میدهد، «من اینجا زندگی میکنم!» این صحنه بهخوبی تنشهای احتمالی یک ازدواج را به نمایش میگذارد و در عین حال محبت همراه با آن را نشان میدهد.
برودبنت درباره تعامل کمپتون و دوروتی در فیلم میگوید: «صحنههای خانوادگی، صحنههای محبوب من در فیلم هستند، بهخصوص آنها که بین من و هلن اتفاق میافتد. کار کردن با هلن فوقالعاده بود. همهچیز خیلی طبیعی بود. اصلاً احساس نمیکردیم نقش بازی میکنیم. ما به روشی بسیار مشابه با همهچیز برخورد میکردیم. میدانستیم با چه چیزی سر و کار داریم و همهچیز بهراحتی در جریان بود. کل فضای صحنههای خانوادگی را دوست داشتم. کمپتون و دوروتی با هم یکی به دو میکنند، بعضی وقتها کمپتون به او دروغ میگوید، اما ارتباط آنها با وجود تمام مشکلات، پر از عشق است.»
منبع: فایننشال تایمز، د رپ، د اینونشن آف دریم
تماشای فیلم دوک در نماوا