مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
سالی وینرایت، نویسنده و کارگردان، خوب میداند چه زمان باید یک کار موفق را تمام کند. طرفداران پرشمار «دره شاد» (Happy Valley) احتمالاً امیدوار بودند این سریال جنایی بریتانیایی که داستانش در هلیفکس در یورکشایر غربی اتفاق میافتد، حداقل چهار یا پنج فصل ادامه پیدا کند، در عوض مجموعه تلویزیونی محبوب آنها با فصل سوم به پایان رسید.
وینرایت با بازیگر اصلی خود، سارا لانکاشایر (لَنکِشِر) که در «دره شاد» نقش گروهبان کاترین کاوود، مأمور پلیس پراراده و مصمم را بازی میکند، صحبت کرد و او هم همین نظر را داشت. وینرایت میگوید: «ما تصمیم قطعی گرفتیم که فصل سوم فصل آخر باشد. فقط به خاطر موفق بودن این کار حاضر نبودیم اجازه دهیم آنقدر پیش برود که به سایهای کمرنگ از خودش تبدیل شود.»
بنابراین، کاترین دیگر کنار درِ پشت خانه با خواهرش کلر (با بازی عالی شووان فینران) نمینشیند تا چای بخورد و سیگار بکشد؛ دیگر خبری از رایان (ریس کانا)، نوه بداخلاق، اما شکننده کاترین نیست که وقتی دخترش به خاطر تعرض تامی لی رویس (جیمز نورتون) خودش را کشت، او را بزرگ کرد و البته دیگر خبری از تامیِ روانپریش نیست که نورتون آن را به بهترین شکل به تصویر کشید، مردی که با وجود تلاشهای فراوان کاترین، سعی میکند خودش را به رایان نزدیک کند.
فصل سوم «دره شاد» که ژانویه و فوریه ۲۰۲۳ از بیبیسی ۱ پخش شد، نقطه پایان سریالی درمجموع ۱۸ اپیزودی بود که اولین فصل آن آوریل تا ژوئن ۲۰۱۴ روی آنتن رفت. از آن زمان تاکنون شخصیتهای داستانی وینرایت که به زیبایی خلق شدند، بخشی از بافت زندگی طرفداران این سریال را تشکیل دادهاند.
البته آنها قبل از آغاز فصل سوم باید نزدیک به هفت سال منتظر میماندند (فصل دوم فوریه تا مارس ۲۰۱۶ به نمایش درآمد). چرا اینقدر طول کشید؟ وینرایت ۵۹ ساله که تلفنی از خانهاش در بیرون آکسفورد صحبت میکند، با خنده میگوید: «در بخش بزرگی از این وقفه، من در حال نوشتن و کارگردانی سریال “جنتلمن جک” بودم که پروژهای بسیار فشرده بود. مجبور شدم خاطرات آن لیستر را بخوانم و رونویسی کنم و به یک روایت دراماتیک تبدیل کنم.»
او ادامه میدهد: «بعد از فصل دوم “دره شاد”، ایده کاملاً آشکاری برای فصل آخر داشتم. یکی این که حالا رایان آنقدر بزرگ شده است که حضوری فعال در دنیا داشته باشد و با دید بازتری پدرش را ارزیابی کند.»
دیدن دوباره رایان بهعنوان یک نوجوان ۱۶ ساله خوش قد و بالا با صدای مردانه، شوکهکننده است، اما تمام بازیگران اصلی برای آخرین اجرا بازگشتهاند و تداوم داستانی واقعاً درست از کار درآمده است – وقتی در اپیزود اول اعضای خانواده دور میز غذاخوری کاترین مینشینند، مثل این است که دوستان قدیمی خود را میبینید.
وینرایت میگوید: «خوشحالم چنین حسی ایجاد میشود. صحبتهایی شد بازیگر نقش رایان تغییر کند، اما ریس (کانا) مشتاق بود دوباره این نقش را بازی کند و او فوقالعاده است. فکر میکنم اگر بازیگر را عوض میکردیم، سریال بسیار متفاوتی داشتیم. حس فعلی نبود، چون ریس نوعی آسیبپذیری دوستداشتنی منتقل میکند.»
وینرایت وقتی در ساوربی بریج، شهری در غرب یورکشایر بزرگ میشد، همیشه گوشهای از مکالمههایی را که میشنید یادداشت میکرد. دیالوگها همیشه بخش محبوب او در رمانها بودند. او به تواناییهای دانشگاهی خود اعتماد نداشت، بنابراین پدرش که در دانشگاه پلیتکنیک هادرزفیلد مدرس بود، او را تشویق کرد برای تحصیل در رشته ادبیات انگلیسی به دانشگاه یورک برود.
یورکشایر غربی در قلب کار او باقی مانده است. وینرایت میگوید: «این واقعاً مهم است که یک مکان یکجور ارائه نکنید.» دره شاد (یا هپی ولی) به خاطر زیبایی وحشیانه مناظر خود که الهامبخش تد هیوز شاعر نیز بود، شهرت دارد، مکانی آسیبدیده در اثر انحطاط صنعتی و مبنای طنز و اصطلاحات شخصیتهای سریال او.
«دره شاد» اغلب با نگاهی نسبتاً از تنبلی، «سرسخت» توصیف میشود، اما این برداشت کاری را که وینرایت بهخوبی انجام میدهد نادیده میگیرد: طنز. او این را در تمام سریالهایی که نوشته است، از «در خانه با بریتویتها» گرفته تا «اسکات و بیلی» و «آخرین تانگو در هلیفکس» گنجانده است، اما طنز در «دره شاد» کاربرد استثنایی دارد و در لحظههای غیرمنتظره میآید که باعث میشود واقعاً بر دل بنشیند.
او از شنیدن این نظر خوشحال میشود، اما بعد اعتراف میکند تلاش برای تکرار موفقیت بسیار زیاد دو فصل قبلی او را عصبی کرده بود. «واقعاً اضطراب داشتم که فصل سوم را زشت ننویسم. حالا واقعاً فکر نمیکنم زشت شده باشد. نقطه اوج بسیار مشخصی دارد.»
وینرایت که «واقعاً سخت روی داستان کار میکند» میگوید پیرنگ سختترین بخش نوشتن است. برای او دیالوگ بخش «سرگرمکننده است». او حتی در تاریکترین صحنهها به دنبال اشارههای سبک میگردد، مانند وقتی که کاترین، نوهاش را به خاطر ملاقات با پدر روانپریشش در زندان سرزنش میکند. او یک لحظه از «پیچ خوردن مغز او، یک ناهنجاری روانی» میگوید، لحظه بعد از رایان میپرسد شام چه میخورد. «چی داری؟»، «خورشت.»، «همان خوب است.» وینرایت میگوید: «طنز ابزار عالی برای ارتباط است. این خیلی انسانی است که مردم دور هم جمع میشوند و همدیگر را به وجد میآورند.»
او ادامه میدهد: «یک روایت در هر سه فصل آمده است: در فصل اول، کاترین و تامی بیرون مدرسه رایان رودرروی هم میشوند. در فصل دو در مراسم تشییع جنازه مادر تامی، در مُرده سوزخانه تقریباً رودرروی هم میشوند. در فصل سوم این رودررو شدن خیلی بزرگ است – نوعی رویارویی پالایشی که مردم منتظر آن بودند. (میخندد) خیلی دراماتیک است.»
تامی یک بار دیگر در «دره شاد» عامل اخلال است، البته با ظاهری متفاوت – این بار با موهای بلند، ریش و زخم و ظاهری شبیه حضرت عیسی. همیشه بین تامی و کاترین یک تأثیر متقابل عجیب وجود دارد که باعث میشود وقتی این دو روی پرده هستند نگاه نکردن به آنها غیرممکن شود.
وینرایت میگوید: «گمان میکنم از نقطهنظر یک نویسنده، تأثیر آنها روی هم به این خاطر است که خود را همانطور که خودشان دوست دارند نشان میدهند؛ بنابراین حتی با این که تامی کارهای وحشتناکی میکند، همیشه میخواستم با او منصفانه برخورد کنم و نشان دهم چرا این کارها را میکند. انگار نفرین شده است این مغز روانپریش را داشته باشد. همانطور که رایان چند بار در این فصل میگوید، “تامی اینطوری به دنیا آمد، تقصیر خودش نیست.” و کاترین با او موافق است، اما میگوید به همین دلیل باید رایان باید از او دوری کند.»
در فصل اول، تامی، کاترین را کتک میزند و همان زمان رسانهها شکایت کردند، اما وینرایت خیلی مراقب نوع تصویر خود از خشونت بود تا بیجهت نباشد بلکه زندگی واقعی را منعکس کند.
او میگوید: «من در “دره شاد” با یک مشاور پلیس به نام لیسا فرند کار میکردم. او از برخی انتقادها واقعاً عصبانی بود، چون این واقعیت پلیس بودن است؛ کاترین دو بار بهشدت کتک میخورد و یک بار چیزی نمانده کشته شود. این که در یک سریال که نگاه واقعبینانه به زندگی یک افسر پلیس زن دارد، چنین چیزی را منعکس نکنم، به معنای رفع و رجوع آن است.»
اینطور نیست که وینرایت در نوشتن یک سریال پلیسی تجربه قبلی نداشته باشد. درواقع، بیبیسی پس از موفقیت سریال پلیسی «اسکات و بیلی» از آیتیوی با بازی سوران جونز و لسلی شارپ در نقش دو کارآگاه، با او تماس گرفت تا یک سریال پلیسی دیگر بنویسد. نتیجه «دره شاد» شد. نقطه شروع او چه بود؟ «میخواستم کاری متفاوت با “اسکات و بیلی” انجام دهم. واضحترین چیز این بود که شخصیتهایی با لباس فرم داشته باشم.»
او ادامه میدهد: «من تا حد زیادی تحت تأثیر سریال “جولیت براوو” (بیبیسی ۱، ۱۹۸۵-۱۹۸۰) بودم که در نوجوانی تماشا میکردم. “پرستار جکی” (سریال کمدی آمریکایی) هم تأثیر عمیقی بر من گذاشت. میخواستم با تبدیل او به یک افسر پلیس، جکی پیتون خودم را بسازم.»
کار دیگری که وینرایت از آن الهام گرفت، مستند «اشک بریز و برو» (۲۰۰۹) به کارگردانی جز لوئیس بود که فرهنگ مواد مخدر و الکل در هبدن بریج در میان یک گروه سنی خاص را بررسی میکند. او میگوید: «یک مستند واقعاً دلخراش، اما درخشان است. قبل از شروع تصویربرداری فصل اول از بازیگران خواستم آن را ببینند. به خلق لحنی که در نظر داشتیم کمک کرد.»
وینرایت با کاترین یک زن میانسال قوی و قابل ارتباط، بدون ارتقای درجه، بدون حمایت مقامات ارشد مرد، مصمم، تندمزاج و همدل خلق کرده است. کریستین گورتون، استاد فیلم و تلویزیون در دانشگاه لیدز و یکی از نویسندگان کتابی درباره وینرایت میگوید آنچه کار این نویسنده را متمایز میکند، «تمرکز قوی و مداوم بر شکلی از قصهگویی است که بر شخصیتهای زن مسنتر متمرکز میشود. وینرایت بهواسطه تجربه زندگی و تجربههای غالباً جنسیتی که شخصیتهای او را بسیار پیچیده میکند، خارقالعاده بودن یک فرد عادی را نشان میدهد.»
وینرایت همچنین با این انتقاد که شخصیتهای مرد او ضعیف هستند مخالف است. «من شخصیتی نمینویسم که ضعیف باشد. شخصیتهای مرد من ضعیف نیستند، فقط در مرکز صحنه نیستند.» هرچند او اذعان دارد صنعت تغییر کرده است، اما همچنان معتقد است: «زنان با معیارهای متفاوت با مردان قضاوت میشوند. فرض بر این است که مردان میتوانند کاری را انجام دهند، اما زنان باید خود را ثابت کنند.»
وینرایت در سالهای اخیر علاوه بر نویسندگی، کارگردانی نیز میکند. او بیش از ۱۰ اپیزود «دره شاد»، «جنتلمن جک» و «راه رفتن به شکل نامرئی»، سریالی درباره خواهران برونته را نوشت، کارگردانی و تهیه کرد.
کارگردانی باید پادزهر نویسندگی باشد، او اینطور فکر میکند؟ «کاملاً برعکس است. نوشتن یک عمل بسیار تنها است و من هیچچیزی را بیشتر از تنهایی دوست ندارم. یک فرد اجتماعی نیستم. اخیراً به نتیجه رسیدم که کمی اوتیسم دارم و تعامل اجتماعی عملاً برای من خیلی دردناک است، اما وقتی کارگردانی میکنم، چون درباره خیلی چیزها میتوان حرف زد، چون پرهیجان و با جزئیات زیاد است، زنده میشوم. تنها وقتی است که احساس میکنم میتوانم یک فرد اجتماعی باشم.»
تمایل وینرایت به کارگردانی ناشی از ناامیدی او از واگذاری یک متن به فرد دیگری است که همیشه آن را به همان شیوه او پیش نمیبرد. او در عین حال اذعان میکند تعداد کارگردانان زن همچنان کم است، چون خیلی از زنان فکر نمیکنند حقشان است پشت دوربین بایستند.
او میگوید: «فکر میکنم این کار به اعتمادبهنفس نیاز دارد. ضمن این که کار هر زنی نیست. یک طرز فکر فوقالعاده سخت لازم دارد. من پوستکلفت نیستم، بنابراین باید هوشیارانه زره بپوشم و هیچچیز را توهین یا نظر منفی تلقی نکنم.»
وینرایت که خودش بهاندازه شخصیت اصلی سریال خود نیرومند و باشهامت است، میگوید موقعیت پلیس در بریتانیا باعث شد او در مقطعی برای بازگرداندن قهرمان پلیس نجیب خود دچار تردید شود. «سریالهای تلویزیونی با موضوع مأموران پلیس معمولاً از آنها چهره یک قهرمان ترسیم میکنند. من خودم این کار را در این سریال و در “اسکات و بیلی” انجام دادم، اما اتفاقات اخیر – حوادثی مانند سارا اِورارد و دو خواهری که به قتل رسیدند، (نیکول اسمالمن و بیبا هنری) باعث شد این رویکرد را زیر سؤال ببرم.»
هر دو ماجرا در بریتانیا بازتاب بسیار گستردهای داشت و اقدامات پلیس را بهشدت زیر ذرهبین برد. اورارد از خانه یکی از دوستانش به خانه بازمیگشت که یک افسر پلیس که خارج از شیفت کاری بود او را ربود، مورد تجاوز قرار داد و به قتل رساند. در همین حال، اسمالمن و هنری که در یک پارک جشن تولد گرفته بودند به قتل رسیدند؛ مأموران پلیس مرد که از صحنه جنایت محافظت میکردند، به خاطر سلفی گرفتن با جنازه آن دو مجرم شناخته شدند و به زندان محکوم شدند.
وینرایت میگوید: «این باعث میشود تصمیم خودم برای قهرمان نشان دادن پلیس را زیر سؤال ببرم، اما نه زنان پلیس، چون تجربه من از زنان پلیس این است که آنها اغلب خیلی متفاوت هستند.»
با وجود موفقیت شگفتانگیز وینرایت – «دره شاد» بهتنهایی برنده پنج جایزه بفتا شده است – او هنوز بعضی وقتها با ناامیدی مواجه میشود. اچبیاو که «جنتلمن جک» را با همکاری بیبیسی تهیه کرد، تنها پس از دو فصل و با وجود هواداران سرسخت از این سریال کنار کشید. این یک «پروژه واقعاً شور» برای وینرایت بود و او این روزها در حال بررسی گزینههای مالی دیگر است.
بااینحال، «دره شاد» در کارنامه او جایگاه متمایزی دارد. مهمتر از همه، او شخصیتی خلق کرد که خیلی از ما میخواهیم با او دوست باشیم. او با خنده میگوید. «خوب، من شخصیتهایی را خلق میکنم که خودم میخواهم باشم یا میخواهم با آنها دوست باشم. این بخشی از لذت نویسنده بودن است – شما میتوانید اینهمه دوستان نامرئی خلق کنید.»
منبع: رادیو تایمز، فایننشال تایمز، ورایتی