مجله نماوا، زهرا مشتاق
سریال خاتون در معناییترین و استعاریترین شکل ممکن به پایان رسید. در تاثیرگذارترین وجه و بعید میدانم بشود سکانسهای پایانی در آخرین قسمت را بدون بغضی سنگین و تلخ گذراند.
«خاتون» و ایران یکی هستند. نمادی از سرزمینی زخم خورده که گویا هماره در تاراج گروه ها و اغیار بوده. سریال خاتون مجموعه مهمی است چون نگاهی به تاریخ معاصر دارد. مهم است چون این پیشینه، به درک وقایع معاصر و نزدیکتر بیشتر کمک میکند. مهم است چون مشت نمونه خروار است. مهم است، چون آگاهی و اشراف به گذشته و آنچه در تاریخ این سرزمین گذشته، نشانه و خاستگاه بسیاری از مسائل و معضلات امروزی است. مهم است چون کارکرد تاریخ تنها روایت قصه اقوام نیست. بلکه سرگذشتهایی است که بر هر قوم گذشته است و میتواند نورافکن بزرگ و درخشانی برای روشن شدن مسیر و آینده ملتها باشد.
سریال خاتون مجموعه مهمی بود چون در پایان نشان میدهد که فرزندانش با تمام اختلافات و بعضا دشمنیها، باید و میتوانند در کنار یکدیگر قرار گیرند و نه در مقابل هم، و بلکه پشت به پشت در برابر دشمن خارجی به کیان و ماندگاری ایران بیندیشند. شیرزاد و رضا نماد جنگ کهنهای است که تبدیل به اتحاد و یاری میشود. و چه زخمی است؛ چه دهان گشوده و دردناک، زخم ایران که گوش تا گوش نظاره گر پیکر جوانان عزیز و برومندش است که چگونه جانشان از دست رفته و یا به تبعید و زندان کشانده شدهاند.
بازیهای درخشان
«خاتون» مهم است تا بدانیم چگونه سیاستورزی و قدرتطلبی میتواند ملت و یک کشور را به نابودی بکشاند و تنها حکمرانی مطلوب است که میتواند صدا و تصویر و خواسته مردمان خود را بشنود و تنها حکمران خوب است که میتواند به جای انتخاب گزینه منفور دیکتاتور بودن، اقتدار داشته باشد و مورد تحسین و حمایت مردم کشورش باشد. «خاتون» مهم است چون در بزنگاهی تاریخی و حیاتی در تاریخ این سرزمین ساخته و به نمایش درآمده است و چه خوب است که راوی اصلی این قصه نیز یک بانوی ایرانی است که با هوشمندی و نگاهی تیزبین اعتراض خود را چنین زیبا و هنرمندانه به ثبت رسانده است.
و در پایان نمیتوان از بازی درخشان بابک حمیدیان سخن نگفت که خشم و نفرت را در عمیقترین بخش وجود تماشاگر چنان میکارد که جز آرزوی مرگ هیچ چیز دیگری نمیتواند این اندازه از تالم را آرام کند.
و پانتهآ پناهیها به نقش گوهر که چگونه عشق، او را به حسادت و انتقاموا میدارد و عاطفه رضوی با آن بازی فراموش نشدنیاش در نقش قدرت که در عمل نشان داد که طول و عرض نقش نیست که اهمیت دارد؛ چگونگی ارائه نقش است که میتواند در درونیترین لایههای ذهنی و حسی تماشاگر ثبت شود و البته و البته شبنم مقدمی که عجب فخرالزمانی بازی کرد. سرد، بیرحم، انباشته از حسادت و عقده. شاید او هم قربانی نظام فئودال است. نظام ارباب رعیتی. نظامی که خدمتکار خانهاش را تبدیل به هووی او کرده و او را از قدرت و اعتبار و سکه انداخته. تحقیرش کرده و نمیتوانسته هیچ بگوید. چون نظام مرد سالار، زن خفهخون گرفته و تسلیم میخواهد. نه زن معترض و مطالبهگری از جنس «خاتون». و فخرالزمان عصاره همه اینها را جمع کرده، ذره ذره تا نیش خود را قوی کند و غنی از زهر. زهری تلخ چون زهرمار تا فرو کند بر هر آنچه در برابرش قد بیفرازد. میخواهد «خاتون» باشد یا عشق فرهاد و گلی و چه آتشی میافروزد این گلی در به در شده که خود یک قربانی تحقیر شده بیش نیست و خدا را شکر که در برابر سریالهای تاریخی و فرمایشی صداوسیما که انباشته از تحریفهای آشکار تاریخ است، مجموعه سلامت و بیحب و بغضی چون «خاتون» ساخته شده است. بیش باد!
تماشای آنلاین سریال خاتون در نماوا