مجله نماوا، سحر عصرآزاد
طی سالیانی که عروسک کلاه قرمزی در مجموعه «صندوق پست» متولد شد و به تدریج به واسطه برنامههای تلویزیونی و فیلمهای سینمایی تبدیل شد به محبوبترین شخصیت انسانی بین کاراکترهایی که ایرج طهماسب خلق کرده، کمتر کسی فکر میکرد بتواند رقیبی پیدا کند.
بماند که ماجرای پیدا شدن یک رقیب قدر برای کلاه قرمزی، آغاز خوشی ندارد! تلویزیون به دلیل در اختیار داشتن حق مالکیت مادی مجموعه کلاه قرمزی، همه عروسکهایی را که ایرج طهماسب و حمید جبلی خلق کرده و مالک معنوی آن بودند، از حضور در هر مدیوم دیگری منع و در واقع ممنوع الورود و خروج کردند.
تولد این رقیب ناخوانده یعنی عروسک بچه که به تأیید همگان؛ حتی آنها که هنوز از غیبت کلاه قرمزی و رفقا دلچرکین هستند، تبدیل به پدیدهای شده که روحی تازه به روزگار برزخی و تلخ حال دمیده؛ مصداق کلی ضربالمثل و شعر و جمله قصار است. اجبار و محدودیتی که ایرج طهماسب را واداشت از نو دست به زانو بگیرد و اضطرار شرایط را تبدیل به فرصتی تازه و به روز کند.
بچه حاصل درک هوشمندانه طهماسب از زمان، مختصات جغرافیایی، شرایط و مناسبات حاکم بر جامعه و زمانه ماست که در تلفیق با مولفههای جذاب و دوستداشتنی کلاه قرمزی تبدیل شده به شخصیت عروسکی بامزهای که محبوب دل همه است.
پسرکی که هرچند واجد شیطنت و بازیگوشیهای سمپاتیک همچون کلاه قرمزی است، اما خاستگاه اجتماعی سرراست و روشنتری دارد. به همین واسطه به شکلی غیرمستقیم رفتار و گفتار او در ارتباطی تنگاتنگ با جامعه، خانواده و اتمسفری که در آن رشد کرده، کار کرده و گلیم خود را از آب بیرون کشیده؛ ملموس و باورپذیر و خواستنی میشود.
بچه کیست؟
یک پسربچه گلفروش که مقابل تالار عروسی و عزا به عرضه گل مشغول است و دایرةالمعارف روابط اجتماعی و دایره شناختش از آدمها، جامعه و جهان و مناسبات جاری، محدود به همین مراودات و بده بستانهای روزمره و به طور مشخص در راستای یک هدف است؛ فروش گل به هر طریقی، از جلب ترحم تا زور و قلدری!
یک کودک کار که نمونههای مشابهاش را هر روز به وفور در کوچه، خیابان و پشت چراغ قرمز چهارراهها میبینیم که به فروش فال، شیشه پاککنی، گلفروشی، دستفروشی، …. وارسی سطلهای زباله و حتی گدایی محض مشغول هستند.
سویهای تلخ و دردناک از زندگی اجتماعی امروز ما که وضعیت نابسامان اقتصادی به تکثیر آن دامن زده و متأسفانه تبدیل به یکی از مولفههای عادی زندگی شهری شده که دیگر نسبت به آن عکسالعملی نداریم و موقع دیدن آنها یا شیشه ماشین را بالا میدهیم یا سرمان را برمیگردانیم!
طهماسب و گروه نویسندگان مجموعه «مهمونی» این تصویر تلخ و تراژیک را تلطیف کرده و برای جلب توجه؛ نه ترحم، زوایای تیز آن را تعدیل کردهاند تا با چاشنی طنز و شوخی و لطافت کودکانه واجد جذابیتی همراهی برانگیزانه شود؛ بدون آنکه واقعیت را تحریف یا پشت ویترینی کرده باشند.
به همین واسطه کاراکتر بچه؛ با نداشتن یک اسم خاص، خاستگاه اجتماعی مشخص و در عین حال عام پیدا کرده و رفتارهایش در این چارچوب هم واقعی است هم به گونهای دراماتیزه شده که قابلیت نمایش و همدلی داشته و در ادامه تأمل برانگیز شود.
رفتارهای بچه نشأت گرفته از خاستگاهی که مورد تربیت و آموزش قرار نگرفته و حتی از اصول اولیه ادب و معاشرت بیبهره است. از سلام کردن و احترام گذاشتن به بزرگتر تا استفاده از فحشهای سربسته و الفاظ نامناسب در گفتوگوی ساده روزمره و مهمتر از همه قلدری و پررویی که علیرغم سن کم و هیکل نحیف به اطرافیانش بروز میدهد.
همه این صفات با عبور از فیلتر نویسندگان، به گونهای تلطیف و دراماتیزه شده که بروز آنها در عروسکی معصوم و ملوس با صدایی ظریف و بچهگانه؛ تلخترین شرنگ را بدل به شهدی شیرین میکند. چه رسد به رفتار و گفتاری که نه ذاتی یک کودک کار، بلکه زائیده شرایطی است که او را با این سن کم بدون آموزش و تربیت از محیط امن خانه و مدرسه، به کف خیابانها کشانده تا برای بقا مبارزه کند.
شاید کمتر کسی فکر میکرد این عروسک ریزجثه با موهای فرفری، کلاه حصیری و ژاکت (که به فراخور موقعیت تغییراتی در این پوشش داده میشود)، با شاخه گل یا چوبی در دست، صدای زیر و بانمکی که تندزبانی و بدزبانیهایش را شیرین میکند، این چنین محبوب دلهای مخاطبان شود که تکیه کلامهایش بر زبان روزمره آنها جاری شود.
جزئیات رفتاری و روحیاتی که این کاراکتر از خود بروز میدهد؛ همه به نوعی ریشه در جایگاه اجتماعی ناموزوناش دارد. از روحیه حسابگری برای کودکی که مجبور شده نانآور خودش (یا خانواده) باشد تا قلدری که برای دوام آوردن در مناسبات بزرگسالانه کار در کوچه و خیابان به آن نیاز دارد.
از مظلومنمایی لحظهای که ریشه در نقش بازی کردن برای مشتریان به منظور جلب حس ترحم و فروش بیشتر گلهایش دارد تا عشق و مهربانی که از او دریغ شده و در طهماسب به دنبال آن میگردد و طلب مهر کند؛ هرچند به شیوه خاص خودش! و … البته گرسنگی مداوم و بهانهجوییهای بچهگانه که همگی ریشه در جایگاه اجتماعی او به عنوان یک کودک کار تربیت نشده و آموزش ندیده دارند.
آنچه از عروسک بچه در تعامل با ایرج طهماسب به عنوان مجری «مهمونی» میبینیم، سکانسهایی است که آقای مجری تلاش میکند کاراکتر معصوم او را که با پوستهای زمخت و آموزش ندیده احاطه شده، به شکلی ظریف و زیرپوستی رام کند و رفتارهای اصلاحی را غیرمستقیمتر از آنچه در مواجهه با کلاه قرمزی نشان میداد، پیش ببرد.
چراکه نه این بچه و نه بچههای امروز؛ دیگر وقعی به پند و اندرزهای مستقیم و روشهای تأدیبی سنتی نمیگذارند و اگر قرار است دچار تغییر شوند، تنها به شیوههای نوین و بازخوردهای مصداقی است که امکان آن وجود دارد.
به همین واسطه طهماسب تلاش کرده مواجهههای خودش و بچه را فقط محدود به سکانسها و بدهبستانهای دونفره نکند، بلکه اتفاقاً این کاراکتر را در مواجهه با آدم بزرگهای خانه و تالار (اعم از آدم واقعی و عروسک) و بهخصوص مهمانان برنامه که هنرمندانی سرشناس هستند قرار دهد.
به این ترتیب با ثبت رفتار و گفتار ناپسند بچه و بازخوردی که این رفتار بین آدمهای واقعی ایجاد می کند؛ درصدد به رخ کشیدن نقاط ضعف رفتاری او، مواجهه مهمان و حتی مخاطب با موقعیت مشابه بربیاد تا کمترین تأثیر آن، تعدیل و اصلاح یک رفتار در کاراکتر بچه باشد.
تغییر اصلی و کاربردی اما آن است که در «مهمونی» به تصویر درنیامده بلکه در ذهن مخاطبی ثبت میشود که قرار است تغییر را از خود، اطرافیان و جامعه کوچک اطرافش شروع کند تا در نهایت به تغییر جامعهای بزرگتر نزدیک شویم که در شرایط حاضر به شدت نیازمند آن هستیم.
ویژگی مهم دیگر بچه که از خاستگاه اجتماعیاش میآید؛ رک، صریح و بیپرده حرف زدن است که هرچند معمولاً به دلخوری طرف مقابلش که میهمانان برنامه هستند، ختم میشود اما آنان را به تعاملی دراماتیک وامیدارد که ماحصل آن ثبت رفتاری غیرقراردادی از هنرمندان میهمان است.
میهمانانی که یک هدف زیرپوستی این مجموعه، شکستن قالب کلیشهای آنها و نمایش سویهای واقعی و ملموس از رفتارها و تعاملات روزمره آنها است که معمولاً هیچوقت دیده و شنیده نمیشود. البته این مهم متأثر از میزان انعطافپذیری میهمان مذکور در بدهبستان با عروسک بچه است که بهترین مصداق آن در سکانسهای مشترک جذاب بچه با بازیگرانی همچون محسن کیایی، پژمان جمشیدی، ویشکا آسایش و کاراکتر تازه وارد روح ثبت شد!
نمیتوان از پدیدهای به نام عروسک بچه در مجموعه «مهمونی» حرف زد و در کنار خالق و نویسندگان فیلمنامه، از عروسکساز حرفهای؛ مرضیه محبوب، عروسک گردان کاربلد؛ پیمان فاطمی و صداپیشه خوشقریحه و بازیگر همهفن حریف؛ هوتن شکیبا حرفی نزد. هنرمندانی که در این همکاری مشترک بر هنر و مهارت و تخصص هم افزوده و «مهمونی» را بدل به بهترین اتفاق دیداری این روزها برای مخاطب کردهاند.
نوشته شما عالی بود، کلمات و جمله ها به شکلی ادبی و قشنگ بود.
اما نگاه شما از نگاه طهماسب بود و فیلمنامه نویس بود، واقعا در شگفتم چرا این شخصیت تلویزیونی بدین گونه، یک حسی بهم میگه نوعی دلخوری اجتماعی موجب هنجارشکنی در کارهای طهماسب شده و کار رو به گونه ای غیر حرفه ای کرده.
خیلی حرف وبحث شخصیت جالبی کردید از عروسک وعروسکسازان، هر چه هست بسیار سریال لطیف وجذابیست آرام حرکت میکند اما همراه با تماشاچی است
نقد فوق العاده ای بود و به درستی حق مطلب را ادا کرده بود