مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«تباهی» (The Undoing) تولید اچبیاو که سال ۲۰۲۰ در قالب یک سریال کوتاه شش اپیزودی پخش شد، ماجرای یک قتل وحشیانه است. به چه کسی میتوانیم اعتماد کنیم؟ خوب، هیچکس. مظنونین اصلی چه کسانی هستند؟ تقریباً همه. این لیست مطمئناً شامل گریس فریزر، روانشناس (با بازی نیکول کیدمن) و همسر او، جاناتان، سرطانشناس (یک هیو گرانت متزلزل و مبهم) میشود. ستاره دیگر سریال نیویورک است، شهری که بیوقفه روی صفحه، نمایش داده میشود، اما در «تباهی» آن بخشِ ازمابهتران شهر، آدمهای پولدار، شکوه ۰٫۱ درصدی نشان داده شده است.
سوزان بیر، کارگردان ۶۱ ساله دانمارکی سریال توضیح میدهد: «بخش کنجکاویبرانگیز برای من، دسترسی به آن دنیا بود، که غیرقابل دسترسی است، آن دنیایِ بستهی آپر ایست ساید در منهتن. خیلیها در نیویورک توریست بودهاند و در سنترال پارک قدم زدهاند و به آن آپارتمانها نگاه کردهاند و تعجب کردهاند که زندگی در آنجا چگونه است. شما بچههای کوچک با ظاهر آراسته را با پرستار و راننده شخصی میبینید، و این من را کنجکاو میکند.»
این که اجازه داریم به نقاشیهای فرانسیس بیکن و گرهارد ریشتر روی دیوار شخصیتهای سریال، یا لباسهای مکس مرا و اترو که مادران خیلی راحت برای رفتن به مدرسه میپوشند، با تعجب زل بزنیم، آرامشبخش است. بیر با خنده جواب میدهد: «میدانم، یک لذت گناهکارانه است! اما ضمناً فکر میکنم بسیار سرگرمکننده است که زیرِ این دنیا، دستانداز بگذاریم – در اصل تماشای خودتخریبی آدمهای پر فیس و افاده – چون عملاً میبینید این دنیا واقعاً چگونه است.»
بیر اولین کارگردان زن است که برنده جوایز اسکار، گلدن گلوب و امی شده است. اسکار و گلدن گلوب برای درامِ با موضوع پناهندگان «در یک دنیای بهتر» (۲۰۱۰)، و امی برای سریال کوتاه «مدیر شیفت شب» که در ۲۰۱۶ با اقتباس از رمان جان لو کاره و با بازی با بازی تام هیدلستون و الیزابت دبیکی برای بیبیسی ساخت. «تباهی» مانند «مدیر شیفت شب» موفق میشود سرعت دیوانهوار یک تریلر را با یک نگاه سبکشناختی سازشناپذیر که بیننده را تشویق به تأمل روی جزئیات کوچک میکند، ترکیب کند. بیر قبل از این که کارگردان شود، در انجمن معتبر معماری در لندن بهعنوان طراح دکور تحصیل میکرد، و این در کار او مشخص است.
درحالیکه «مدیر شیفت شب» باعث شد خیلیها برای لباس شب دبیکی در سریال، غش و ضعف کنند، درمورد سریال «تباهی» بیشتر توجهها روی ظاهر ساده و کولیوار کیدمن بوده است. بیر در هر دو سریال با سینه سایلوند طراح لباس دانمارکی همکاری کرد. او میگوید: «ما میخواستیم گریس در بین سایر زنان، طبیعی به نظر برسد، اما ظاهر متفاوت هم داشته باشد. از طرف دیگر، نیکول آنقدر زیباست که میتوانید او را در پاکت کاغذی بگذارید و او همچنان خیرهکننده به نظر میرسد.کار مشکلی است چون او هرچه بپوشد، مسحورکننده به نظر میرسد. شلوار جین و پیراهن؟ خدای من، چطور میتوانی اینقدر زیبا به نظر بیایی؟ درواقع آزاردهنده است!»
داستان سریال «تباهی» که از روی رمان «باید میدانستی» نوشته جین هنف کورلیتز ساخته شده، در زمستان نیویورک اتفاق میافتد، و حداقل در رسانههای اجتماعی، جنجالیترین لباس، یکی از پالتوهای گریس بود. یک پالتوی سبز چیندار. بیر و سجلوند این لباس را بهطور ویژه برای سریال طراحی کردند. بیر میگوید: «میخواستیم زیبا و باشکوه باشد، و در عین حال پیش از آن تن کسی ندیده باشم. شاید ما باید یک خط تولید پوشاک راه بیندازیم!»
برای بیر، مهم نیست که هنگام تماشای سریال به هیچیک از این جزئیات توجه نکنید. او میگوید: «وقتی چیزی را تماشا میکنید، تأثیرات زیادی میگیرد، و تعدادی از آنها ناخودآگاه خواهد بود، اما اگر جزئیات، یکپارچه و منسجم نباشد، آن را کاملاً قبول نمیکنید. شاید نتوانید دلیلش را توضیح دهید، اما واقعاً آن را باور نمیکنید.»
«تباهی» با سریال «دروغهای کوچک بزرگ» (۲۰۱۷) مقایسه میشود: هر دو سریال حول یک قتل میچرخد، کیدمن در هر دو بازی میکند، و هر دو نوشته دیوید ای. کلی است. هر دو مجموعه را شخصیتهای زن، بهویژه مادران هدایت میکنند.
نقشهای پیچیده و قوی برای زنان، برای بیر، حوزهای است که تلویزیون در آن بسیار بیشتر از سینما پیشرفت کرده است. او میگوید: «حتی تلویزیون، هنوز کاملاً به جایی که باید، نرسیده است، اما تلویزیون در این برهه از زمان، بسیار رقابتی است، و باید نوآورانه باشد. در عین حال نیاز دارد به هر چیزی که زیرِ جریان جامعه است متصل شود. بنابراین باید بهطور برابر و بدون پیشداوری به زن و مرد بپردازد. باید به شیوهای بسیار فراتر، متنوع باشد، چون در غیر این صورت، تماشاگر خود را از دست میدهد.»
در مرکز «تباهی» یک مدرسه خصوصی کاملاً مخصوص نخبگان به نام ریردن قرار دارد، و بیر بخصوص از فیلمبرداری صحنهای لذت برد که در آن کمیتهای از مادران گرد هم میآیند تا یک برنامه جمعآوری کمک مالی را ترتیب دهند. او میگوید: «این کلاسیکِ دیوید کلی است. او از نوشتن صحنههای مربوط به گروههای زنان بدذات، حسابی لذت میبرد. و باید بگویم، من هم لذت میبرم. نمیتوانم بگویم تجربه شخصی زیادی داشتهام، اما تماشای و کارگردانی این صحنهها بسیار جالب است. ضمناً همه آنها لاغر هستند و طوری به کیکها نگاه میکنند که انگار لذتبخشترین چیز در دنیا است!»
برای بیر، پرسشهای اصلی سریال «تباهی» این است: «به چه کسی میتوانی اعتماد کنی و آیا میتوانی به خودت اعتماد کنی؟» همین پرسشها در قلب کتاب نیز قرار دارد، اما بیر میگوید: «دیوید کلی فقط در دو اپیزود اول از کتاب استفاده کرد، و بقیه تقریباً همان چیزی است که خودش میخواست بنویسد.» آنها معتقدند: «این پرسشهای اعتماد برای همه ما ضروری و واقعی هستند، بهویژه در این دوران که همه ما میخواهیم به چیزی اعتقاد داشته باشیم و بهطور خودآگاه، احتمالاً فقط خودمان را فریب میدهیم. این پرسشها بسیار مرتبط و واقعی هستند.»
بیر میگوید: «گریس عمیقاً گیج و آشفته شده است. وقتی در شوک هستید، هر چه فکر میکنید و هر استدلالی که در ذهن دارید، لزوماً پاسخ کامل نیست. او میخواهد بفهمد چه اتفاقی برایش افتاده است، حتی اگر خیلی هم آگاهانه نباشد.»
«تباهی» یک تغییر ضربآهنگ دیگر برای گرانت است؛ به گفته بیر، فرصتی دیگر برای کاوش در «سمت تاریکتر» او. بیر میگوید گرانت اولین انتخاب او برای بازی در نقش جاناتان بود، مردی که متعهد است به عزیزان خود دنیا را هدیه کند (حتی اگر مجبور به ساختن آن باشد.) بیر میگوید قرار بود ۱۰ سال پیش با گرانت همکاری کند: «ما مدتها روی پروژهای کار کردیم که هیچ نتیجهای از آن حاصل نشد.» اما آن تجربه به بیر کمک کرد درک کند که «گرانت چه بازیگر بسیار جالب و بهطور بالقوه غافلگیرکنندهای است. من همیشه همه کارهای او را دوست داشتم.»
بیر معتقد است یک غم نهفته در کار گرانت نقش دارد: «فکر میکردم نقش جاناتان شگفتانگیز است چون فکر میکنم در هیو گرانت، همیشه نوعی غم هست، که موتور محرک و گرایش نهفته کمدیهای او بوده است. در این مورد خاص، ما فرصتی شگفتانگیز به دست آوردیم تا قسمت تاریکتر او، غم را به نمایش بگذاریم و همچنان تمام لذت و جذابیت و دوستداشتنی بودن را حفظ کنیم.»
«تباهی» جایگاه بیر را بهعنوان یکی از پرطرفدارترین کارگردانان تلویزیون و فیلم – مرد یا زن – تقویت میکند. این یک مکان نادر است، جایی که او ۳۰ سال بیوقفه کار کرده تا خود را در آن پیدا کند. بیر همچنین یادآور عجیب این نکته است که چقدر نامعمول است یک کارگردان زن آزادی انتخاب و کنترل پروژههای خود را داشته باشد. «گاهی اوقات خود را در جلسه با مردانی میبینم که هنوز خوکهای جنسیتپرست و متعصب فوق نر هستند، زنستیز هستند، اما، البته، حالا کار در مقایسه با زمانی که جوانتر بودم، خیلی خیلی خیلی راحتتر شده است.»
بیر در کپنهاگ بزرگ شد، و هنوز هم در این شهر زندگی میکند، در شمال شهر مشرف به کاتگات («گلوی گربه»)، تنگهای که دریاهای شمال و بالتیک همدیگر را قطع میکنند. پدر و مادر او یهودی بودند و در دهه ۱۹۳۰ از آلمان (پدرش) و روسیه (مادر) به دانمارک مهاجرت کردند. بیر بعد از دوران مدرسه، در اسرائیل و لندن تحصیل کرد، اما بعد از چند سال معماری را رها کرد، زیرا – بهطور خلاصه – او بیشتر به مردم علاقه داشت تا ساختمانها. بیر میگوید: «نمیگویم طراحان و معماران علاقهای به انسان ندارند. من از معماری بسیار لذت میبرم، اما تحت تأثیر تعامل بین انسانها هستم. اگر مجبور باشم نمای مورد علاقه خود را انتخاب کنم، احتمالاً کلوزآپ یک نفر است.»
برای استیون گرت، تهیهکننده که برای کارگردانی «مدیر شیفت شب» به سراغ بیر رفت – و مدیر تولید «تباهی» هم هست – امضای بیر، «هوش احساسی» اوست. گرت میگوید: «او به شکلی خاص از دوربین استفاده میکند. مردم درباره کلوزآپ از چهرهها بهطور کلی، و چشمها بهطور خاص، حرف میزنند. او راه خود را در ذهن قهرمانان خود باز میکند، و چیزی را به دست میآورد که بسیار جذابتر از آن است که اکثر کارگردانان دیگر از بازیگران خود الهام میگیرند. فکر میکنم بازیگران در مقابل لنز او خود را بسیار در معرض دید میبینند، و این در ابتدا کمی ترسناک است، اما وقتی یاد گرفتند به او اعتماد کنند، هیجانزده میشوند که با او به این سفر بروند.»
بیر کمی بعد از فارغالتحصیلی از مدرسه فیلم در دانمارک در اواخر دهه ۱۹۸۰، پسرش گابریل را باردار شد. او به یاد میآورد: «خندهدار بود، به دیدن یک تهیهکننده بسیار معروف رفتم. و گفتم، “سلام، من باردار هستم.” و او گفت: “اوه، این یک فاجعه است!” من به او نگاه کردم و گفتم: “نه، فاجعه نیست.”»
چند سال بعد، در ۱۹۹۵، بیر از همسر دومش، صاحب دختری به نام آلیس شد. او توضیح میدهد: «و پدر هیچکدام از آنها، همسر فعلی من [یسپر وینگه لایسنر آهنگساز] نیست.» بیر فرزندان خود را با کمک یک پرستار بچه بزرگ کرد. بیشتر پولی که سالها به دست آورده بود صرف مراقبت از کودکان شد. او میگوید: «اگر چنین شغلی دارید و فرزندان کوچکی دارید، نمیتوانید انتظارات دنیا از خود بهعنوان یک مادر را برآورده کنید، چون یک دنیا قضاوت در اطراف شما وجود دارد که میگوید: “اوه، او به تمام جلسات مدرسه نمیآید…” یادم میآید یک بار رفته بودم دخترم را از کودکستان بردارم، یکی از معلمها من را به اتاقی کشاند که همه بچهها در آنجا بودند – در آن زمان دخترم تقریباً یک سال بود به آن کودکستان میرفت – و فریاد زد: “ایشان مادر آلیس است!” از این که ظاهراً اولین بار بود دنبال فرزندم آمده بودم، یک مسئله بزرگ درست کرد.»
او ادامه میدهد: «نباید مرعوب کسانی شوید که میخواهند شما را قضاوت کنند، چون بعضی انتظارات را برآورده نکردهاید، اما اگر خودتان با آن مشکلی نداشته باشید و بچههای شما با آن مشکلی نداشته باشند، چه اهمیتی دارد که دیگران چه میگویند؟ وقتی دخترم ۱۱ یا ۱۲ ساله بود از او پرسیدم که ترجیح میدهد یک زندگی معمولی و یک مادر معمولی داشته باشد. او مدت زیادی به این موضوع فکر کرد و گفت نه. او گفت: “من تجربیات جالب زیادی داشتم که اگر زندگی ما جور دیگری بود، هیچوقت نداشتم. پس واقعاً همین نوع زندگی را ترجیح میدهم.”»
غالباً از بیر خواسته میشود به فیلمسازان زن تازهکار توصیه کند. او بیشتر بر این باور است که آنها باید به بینش خود اعتماد کنند و بدانند بهاندازه همتایان مرد خود، بااستعداد – و شاید بهتر از آنها – هستند. او میگوید: «من در میزگردهای متعدد در مدرسه فیلم، با کلی آدمهای با اعتمادبهنفس، با کت چرم و عینک آفتابی نشستهام که جوری در مورد فیلمهای خود صحبت میکنند که انگار یک شاهکار کوچک هستند. بعد، از میزگرد به سینما میروم و کارهای آنها را میبینم، و واقعاً مزخرف هستند. به نقطهای رسیدهام که دیگر خیلی طاقت دیدن این مزخرفاتِ با اعتمادبهنفس را ندارم.»
بیر صراحت خللناپذیری دارد، هم به لحاظ شخصی و هم در کار خود، اما اگرچه فیلمها و سریالهای او میتوانند به مکانهای تاریک بروند، اغلب با یک چرخش خوشبینانه به پایان میرسند. او میگوید: «نمیدانم چرا، اما هیچ تمایلی ندارم که تماشاگران را با درهای بسته و بدون امید رها کنم. این بدان معنا نیست که به یک پایان احساسی و شاد نیاز دارم، اما میخواهم احساس کنم که در پایان، بله، ما میتوانیم جاده را هموار کنیم، اما در این مسیر بعضی جاها علف رشد میکند.»
منبع: گاردین و د ای. وی. کلاب