مجله نماوا، یزدان سلحشور
خُب بالاخره فصل چهارم «اوزارک» هم کامل شد و بنا بود که فصل آخرش باشد و بنا بر اخبار منتشرشده تا اینجای کار، فصل آخر هم هست! [البته کسانی که فصل آخر را تمام کردهاند –از جمله خودم!- میدانند که طوری تمام شده که قابلیتِ گسترشِ پس از این را هم دارد؛ یا به صورت ساخت فصلهای بعدی، یا به شیوه سریال «لوتر»، با ساخت ادامهی سینماییاش. واقعیتاش را بخواهید واقعاً حیف است تمام شود!] این مجموعه، از معدودآثارِ تلویزیونیست که نه تنها به خاطرهای نسلی بدل شده که برعکس بسیاری از آثار دیگر، فصلهای بعدیاش اُفت کیفی نداشتند، سهل است فصل به فصل کیفیتِ ساخت، چندبرابر شده. باز هم تعریف کنم؟! واقعاً حیف است که تمام شود!
سریالی که میتوانست «بریکینگ بد» دوم شود، اما «اوزارک» اول شد!
خودِ من از جمله کسانی بودم که با دیدن اولین قسمتِ فصلِ نخست، با وجودِ شگفتزده شدن از «اجرا» و «فیلمنامه» و «دیالوگها»، به خودم گفتم قرار است دوباره یک «بریکینگ بد» ببینیم؛ یک درام خانوادگی که آمیخته است با مواد مخدر و پولِ کثیف و ناچاری آدمها و ضربههایی که مردِ داستان از خانوادهاش میخورد اما واقعاً این طور نشد، از قسمتِ دوم که خانواده میخواهد در منطقه «اوزارک» جا بیفتد، تفاوتها با «بریکینگ بد» هی بیشتر و بیشتر میشود هم در مهندسی وقایع، هم در شخصیتپردازیِ آدمهای اصلی و هم در شخصیتپردازیِ آدمهای فرعیِ داستان. از قسمت دوم به بعد، حتی جهانی که توسط این مجموعه به مخاطب عرضه میشود، متفاوت است با آن چهرهای که ما از امریکا میشناسیم چه در سینمای دهه ۱۹۶۰ به بعد، چه در سریالهای واقعگرایی چون «خیابانهای سانفرانسیسکو» در دهه ۱۹۷۰ [The Streets of San Francisco نام مجموعه تلویزیونی آمریکاییست که در ۱۲۱ قسمت ۴۵ دقیقهای و دو فیلم تلویزیونی ۹۰ دقیقهای با تهیه کنندگی کوین مارتین از ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۲ تا ۹ ژوئن ۱۹۷۷ از شبکه ABC پخش شد. این مجموعه تلویزیونی، در سالهای ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۶ خورشیدی، با دوبله فارسی از تلویزیون ملی ایران به نمایش درآمد. کارل مالدن و مایکل داگلاس بازیگران اصلی بودند (درخشش مایکل داگلاس به عنوان بازیگر با این مجموعه بود گرچه به عنوان تهیهکنندهی «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» در ۱۹۷۵ یک اسکار را به چنگ آورده بود) و در میان اسامی بازیگران مهمان میتوان به تام سلک، جیمز وودز، نیک نولتی، آرنولد شوارتزنگر، مارتین شین، رابرت واگنر و ورا مایلز (بازیگر آثار هیچکاک، فورد و آلدریچ) اشاره کرد] و هر چه جلوتر میآییم به رغمِ دیدنِ چهرهی واقعیتر امریکا، اما هنوز انگار چیزی از آن «رویای امریکایی» هنوز زنده است حتی در «بریکینگ بد» با این همه «اوزارک» واقعیترین چهرهی امریکا را به نمایش میگذارد بدون آن «رویای امریکایی» و در جامعهای که فساد، تمام ارکانِ جامعه را در خود گرفته و دیگر جای هیچ امیدی نیست. ایدهی بزرگ «بریکینگ بد» این بود که هر وضعیت بدی، جایگزینش وضعیتِ بدتریست و هر آدم بدی که حذف میشود، آدم بهمراتب بدتری جایگزیناش میشود، اما این وسط، هنوز آدمهایی هستند که قابلِ نجات دادن باشند؛ «اوزارک» توسعهی غیرقابلِ انتظار این ایده است؛ این آدمها نیستند که باعث بد شدن اوضاع میشوند بلکه «جایگاهها» و «سیستم» است و انتظاری که اطرافیان آنها، از آنها دارند. در فصلِ چهار، وقتی که در زمانی فوقالعاده کوتاه، مارتی برد در جایگاه آدم اولِ کارتلِ مکزیکی قرار میگیرد، چارهای ندارد که همان روش را در پیش گیرد و به یاد بیاوریم که در فصلهای پیشین، چطور او برای نجات جان کشیش و زن و بچهاش، همهی سرمایهاش را دودستی به یک گنگستر محلی میدهد.
«جیسون بیتمن» مردی برای تمام فصول!
تا ظهور «بیتمن» در نقش «مارتی برد»، بازیگرانِ کمدیِ زیادی بودهاند که نقشهای جدی هم بازی کردهاند با این همه به جرأت میتوانم بگویم بعد از بازی «بورویل» [کمدین فرانسوی و همبازی لوئی دوفونس در آثاری چون «هالو» و «جنجال بزرگ»] در «دایره سرخ» ملویل، شاهد درخشش فوقالعادهی یک کمدین در نقشی خشن و جدی تا به این حد نبودهایم. آنچه که او به نقش «مارتی» بخشیده فراتر از چیزیست که حتی از یک بازیگر تمامعیارِ نقشهای جدی انتظار داریم او کلاً طنز را حذف کرده و «شخصیت» و «موقعیت» را بدل به یک «واحد اجرایی» کرده است. بدونِ او، احتمالاً اوزارکی وجود نداشت و کاش همان طوری که از اول قرار بود او تمام قسمتهای فصلِ اول را کارگردانی کند، تمام قسمتها را کارگردانی میکرد با این همه هیچ وقت نمیشود انتظار داشت که یک کارِ محشر همان طوری پیش برود که شما انتظارش را دارید!
همکاری یک فیلمنامهنویس کمکار با یک نویسنده، تهیهکننده و کارگردان آثار اکشن
بیل دوبوک و مارک ویلیامز، خالقانِ «اوزارک»اند که اولی فیلمنامهنویسی کمکار است که بیشتر او را با فیلمنامههای آثاری چون «قاضی» (۲۰۱۴) و «حسابدار» (۲۰۱۶) میشناسیم و دومی هم به عنوان کارگردان، کارنامهی قابلِ دفاعی ندارد و بیشتر به عنوان تهیهکنندهی «حسابدار» شناختهشده است بنابراین بهراحتی میشد فکر کرد که پیش از ساخته شدن این مجموعه، احتمالاً کارش تمام است! چون حتی دوبوک هم به عنوان فیلمنامهنویس، با خوشبینانهترین حدسها هم توان خلقِ فضایی این چنین تلخ و واقعی و باورپذیر را نداشت؛ با این همه همیشه باید منتظر چند معجزه بزرگ و کوچک در روند ساختِ چنین آثاری بود!
کلاس بالای بازیگری مجموعه
همهی بازیگران مجموعه خوباند، اما بهترینها [جدا از بیتمن] احتمالاً پیتر مولان (در نقش رئیس تولیدکنندگان محلی مواد مخدر) و ریچارد توماس (در نقش پدرزن مارتی)اند و همچنین لورا لینی (در نقش همسر مارتی) که نوع بازی و واکنشهای خود را از هیلاری کلینتون الهام گرفته است و همین امر است که آدم مشتاق میشود که سریال با روالی الهامگرفته از «House of Cards» گسترش پیدا کند! در این میان بازیهای اسای مورالس (فرستاده کارتل)، فلیکس سولیس (رئیس کارتل) و آلفونسو هررا (خواهرزادهی رئیس کارتل) چشمگیر است؛ البته در موردِ آخر، باید گفت که بازی هررا در نقش کالین فارل چشمگیر است! [یکی از شیوههای جالبِ توجه این مجموعه آن است که به جای به کارگیری بازیگرانِ گرانقیمت از بدلِ آنها استفاده شده! مثل استفاده از تام پلفری (برادرزن دوقطبی مارتی) با سیمایی که یادآور کیانو ریوز است و استفاده از هررا که دقیقاً سعی میکند کالین فارل باشد که دستش درد نکند!