مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
«اِما» (Emma) اولین تجربه کارگردانی آتوم دی وایلد عکاس آمریکایی است که بیش از همه برای عکاسی پرتره و عکاسی تبلیغاتی برای اهالی موسیقی، همینطور کارهای خود در حوزه موزیک ویدیو شهرت دارد. فیلم او بر مبنای رمانی به همین نام نوشته جین آستین نویسنده قرن هجدهم و نوزدهم انگلیسی ساخته شده است.
«اما» داستان دوشیزه اما وودهاوس (با بازی آنیا تیلور-جوی) را دنبال میکند، یک زن جوانِ ثروتمند و برازنده که در انگلیسِ دوره نیابت سلطنت (۱۸۱۱ تا ۱۸۲۰)، با پدرش زندگی میکند. او در شهر خوابآلود محل زندگی خود حکم «یک زنبور عسل ملکه» را دارد. اِما خود را با دلالی ازدواج و دخالت در زندگی عاشقانه نزدیکترین افراد به خود سرگرم میکند. در این هجو پر زرق و برق طبقه اجتماعی، اِما باید در مسیر چالشهای ناشی از بزرگ شدن، کشمکشها در دوستی، و روابط اشتباه، گام بردارد تا درنهایت بتواند عشقی را بشناسد که در تمام مدت نزدیک او بوده است و خوشبختی را به دست آورد.
جانی فلین، جاش اوکانر، کالم ترنر، میا گاث، میراندا هارت و بیل نای، از دیگران بازیگران فیلم ۱۰ میلیون دلاری «اما» هستند که از ۱۴ فوریه ۲۰۲۰ در بریتانیا و از ۲۱ فوریه همان سال در آمریکا اکران شد. عموم منتقدان از این فیلم که در دنیا ۲۶ میلیون دلار فروخت، استقبال کردند. «اما» در نود و سومین دوره جوایز اسکار در دو بخش بهترین طراحی لباس (الکساندرا برن) و بهترین چهرهپردازی و مو (ماریس لانگن، لورا آلن و کلودیا اشتویتزه) نامزد اسکار بود.
آتوم دی وایلد کارگردان فیلم «اما» در گفتوگو با مجله لایفاستایل اِل میگوید: «بسیاری از دوستان، من را مارتا استوارت دنیای راک اند رول میدانند.» او بهعنوان یکی از پرطرفدارترین عکاسان پرتره دنیای ایندی راک (گونهای مستقل از موسیقی راک که در دهه ۱۹۸۰ در آمریکا و انگلیس پدید آمد)، به شکل گرفتن زیباییشناختی صحنه با استفاده از تصاویر اغلب لو-فای و بشاش، اما همیشه صمیمی کمک کرد.
عکسِ اکنون نمادین الیوت اسمیت که مقابل یک مارپیچ دیواری سفید، سیاه و قرمز ایستاده و در سال ۲۰۰۰ بهعنوان طرح روی جلد آلبوم «Figure 8» استفاده شد، کار دی وایلد است. عکسِ از نمای نزدیک با فوکوس نرم از چهره بِک، که ظاهراً حواسش به دوربین نیست و مبهوت به نظر میرسد، در ۲۰۰۲ روی جلد آلبوم «Sea Change» به کار رفت. آن عکس را هم دی وایلد گرفت. او همچنین خود را یک خوره طراحی میداند که فانوسهای کاغذی و کلاههای مهمانی درست میکند و وسواس رهبری کارهای گروهی را دارد، و ضمناً مدتهاست به آداب و رسوم ادوار مختلف تاریخی علاقهمند است. دی وایلد میگوید: «گروههایی که من از آنها عکس گرفتم، همه فکر میکنند واقعاً خندهدار است که این فیلم را ساختم.»، نه به دلیل عجیب بودن آن بلکه به این خاطر که خیلی مناسب است. تا قبل از این که دی وایلد «اما» را کارگردانی کند، فقط بِک به او گفت که این پروژه برای او عالی است. «ساختن این فیلم به من میآید، حتی اگر برای رسیدن به اینجا از یک جاده فرعی آمده باشم.»
کمدی آداب و رسوم «اما» که در سال ۱۸۱۵ منتشر شد، مملو از دسیسههای احساسی است و از آن بهعنوان اولین رمان پلیسی جهان یاد میشود. آستین جایی در مورد این داستان گفت، «میخواهم یک قهرمان زن داشته باشم که هیچکس بهجز خودم خیلی دوستش ندارد»، بااینحال کتاب «اما» مبنای ۱۰ اقتباس سینمایی و تلویزیونی بوده است، ازجمله فیلم «بینشان» (امی هکرلینگ، ۱۹۹۵) با بازی آلیشیا سیلورستون، که داستان رمان را به بورلی هیلز اواسط دهه ۹۰ آورد.
نسخه دی وایلد، با بازی آنیا تیلور-جوی ستاره فیلم «جادوگر» و سریال «گامبی وزیر»، کاملاً به رمان نزدیک میشود، اما درحالیکه «اما» گوئینت پالترو (۱۹۹۶) به خندهدارترین شکل ممکن سادهلوح بود، نسخه تیلور-جوی، رئیسمآب، خودمحور و گاهی بیرحم است. تنها تقریباً در پایان فیلم و بعد از تحول شخصیت او میتوان هوای او را داشت. دی وایلد در فوریه ۲۰۲۰ به مجله بیگ ایشو گفت، «اِما مثل خواننده اصلی یک گروه است!» (عجیب نیست که دی وایلد از استعارههای مربوط به موسیقی راک استفاده میکند). او گفت، «شما با دیدن اِما در فیلم به خودتان میگویید، “اوه خدای من، چقدر تو عوضی هستی، اما ذهنم را مشغول کردی.”»
دی وایلد ۵۰ ساله توضیح میدهد که در نوجوانی عاشق درامهای تاریخی بود، بهخصوص فیلم عاشقانه بریتانیایی «اتاقی با چشمانداز» با بازی هلنا بونهام کارتر در نقش «یک دختر کوچک بدخلق که هیچ مشکلی واقعی ندارد، اما دمدمیمزاج، تنها و ناراضی است.» دی وایلد این شخصیت را درک میکند، هرچند دنیای زاهدمابانه و کاملاً مؤدبانه فیلم، شباهت چندانی با دنیای خودش ندارد. او در وودستاک، نیویورک از پدر و مادری که عمیقاً ریشه در پادفرهنگ دهه ۱۹۶۰ داشتند، به دنیا آمد. مادرش یک مجسمهساز و نقاش، و پدرش یک عکاس بود که اجتماعات و تظاهرات را ثبت میکرد، و حتی در جشنواره پاپ مونتری جزو عوامل پشت صحنه بود و به ساخت دکورها کمک کرد. پس از یک دوره زندگی سیار که شامل زندگی در استودیو عکاسی کوچک پدرش در هالیوود بود، آنها در خانهای قدیمی در لس فلیز مستقر شدند، جایی که دی وایلد کودکی خود را گذراند. او میگوید: «من در حالی بزرگ شدم که اطرافم پر از رنگ بود.»
پدرش ترکیب کردن تصاویر و جنبههای فنی عکاسی را به او آموخت، اما گرچه دی وایلد عاشق عکس گرفتن از دوستان و موزیسینها بود، اما در ابتدا قصد نداشت عکاسی را بهعنوان یک حرفه دنبال کند. در عوض، او باله را دنبال کرد، و تا وقتی قدش آنقدر بلند شد که دیگر نمیتوانست یک بالرین حرفهای شود، اجرا میکرد. زندگی حرفهای او با گرفتن چند عکس از بِک شروع شد. بِک خیلی از آن عکسها خوشش آمد و از دی وایلد دعوت کرد که از موزیک ویدیوها، آلبومها و برنامههای او عکاسی کند. بِک همچنین او را متقاعد کرد خودش را یک عکاس صدا کند.
هدف دی وایلد گرفتن عکسهایی بود که شبیه عکسهای یک فیلم باشد. او میگوید: «جذابترین پرترهها این احساس را ایجاد میکنند که چیزی در شرف وقوع است.» او اصرار داشت از قبل با سوژههای خود صحبت کند، تا مطمئن شود نهتنها اهداف هنری آنها، بلکه نحوه لبخند زدن آنها در آرامش، و نحوه حرکت دادن چشمانشان را درک کرده است. شیوه کاری او – با دقت، باز و بدون دخالت – حتی یخِ درونگراترین اجراکنندهها را هم آب کرد و بسیاری از دوستان او شدند.
دی وایلد شروع به ساخت موزیک ویدیو کرد چون اسمیت به شرکت خود گفت تا وقتی دی وایلد یکی از موزیک ویدیوهای او را کارگردانی نکند، کاری انجام نمیدهد. او در مورد کار روی ویدیوی اسمیت با عنوان «پسر سام» که ۲۰۰۰ ساخته شد، میگوید: «یک لحظه وحشت کردم، بعد فهمیدم که چه فرصت شگفتآوری است.»
سرانجام دی وایلد شروع به ساخت فیلمهای کوتاه برای برندهای مختلف کرد (او از سال ۲۰۰۷ بهطور غیررسمی مستندساز غیررسمی برند رودآرته است، و یک مجموعه برای برند پرادا، در ۲۰۱۸ یک جایزه کلیو که معادل اسکار در دنیای تبلیغات است، برای او به ارمغان آورد) که او را به ورکینگ تایتل، شرکت تهیهکننده فیلم «اما» رساند. آنها از او پرسیدند آیا پیشنهادی برای کارگردانی یک فیلم دارد. دی وایلد میگوید: «یک جورهایی از خوشحالی پر درآوردم.» و او چند ماه قبل از این که حتی تولید فیلم آغاز شود، استوری برد کل آن را طراحی کرد.
او هنگام انتخاب بازیگران، روی «کشش» متمرکز شد، نهفقط بین بازیگران نقشهای عاشقانه بلکه بین اِما و دوست نزدیکش، هریت (میا گاث). او میگوید: «میخواستم رابطه آنها هم یک داستان عاشقانه باشد. احساس میکنم قدرت اولین دوست واقعی و پرشور، تا حد زیادی توسط مردان دست کم گرفته میشود.»
بسیاری از بازیگران که شامل بیلی نای و جاش اوکانر بازیگر نقش شاهزاده چارلز در سریال در «تاج» میشود، چنان روابط محکمی برقرار کردند که همچنان با هم در تماس هستند. و وقتی مشغول فیلمبرداری نبودند، کارگردان برای آنها نقش حمایتی داشت. او برای خوششانسی چیزهایی در جیب نای میانداخت، و وقتی تیلور-جوی در زندگی شخصی خود با اتفاقات دراماتیک سروکار داشت، دی وایلد از طریق روندی که اسمش را «بیمارستان دوست» گذاشته بودند با او حرف میزد و کمک میکرد. تیلور-جوی به مجله مری کلر انگلیس گفت: «او فقط یک فیلم را کارگردانی نمیکند، بلکه از همه ما مراقبت میکند.»
روی پرده، دی وایلد میخواست جهانی بزرگ و مجلل خلق کند، اما جهانی که در آن جزئیات، ازنظر تاریخی دقیق باشند. موهای زنان باید کاملاً فر باشد، و او گاهی فریاد میزد، «کات!»، فقط برای این که حلقهحلقههای مو یک بازیگر را درست کند و بازیگران باید صحنه را از نو بازی میکردند. کاغذدیواریِ اتاق ناهارخوری اِما بازتولید یک الگوی واقعی از دوره جرج است، و رنگها کاملاً زنده هستند. او میگوید: «تصور غلط عجیبی هست که در آن دوره همه چیز قهوهای و زرد بود، اما مردم با رنگ ثروت خود را نشان میدادند. ما سر صحنه حتی یک مربی آموزش آدام و رسوم داشتیم.»
اما فیلم تأکید میکند که در زیر کلاههای بنددار، شکمبندها و یقههای بلند، آدمهایی هستند که همچنان با چالشهای همیشگی انسانها دست و پنجه نرم میکنند. در یک صحنه، دی وایلد مطمئن شد که طراح صدا وزوز یک مگس را هم ضبط کرده است. در لحظهای دیگر، اِما درحالیکه در اتاقی تنها است، پشت لباس خود را بالا میزند تا پاهایش در معرض شومینه قرار بگیرد و گرم شود. و نقطه اوج فیلم با پیشپاافتادهترین مشکل جسمی، با وقفه مواجه میشود و این زمانی است که اِما خوندماغ میشود. در یک خوشاقبالیِ تاریک، تیلور-جوی صبح قبل از فیلمبرداری آن صحنه دچار خونریزی بینی شد و بعد در حین فیلمبرداری دوباره خوندماغ شد. این صحنهای است که آنها درنهایت در فیلم استفاده کردند. دی وایلد میگوید: «خون واقعی، بهتر به نظر میرسد.»
در مقابل اِما، كه یک کمالگرای کنترلشده (و کنترلکننده) است كه میتواند بيشتر به یک عروسك شباهت داشته باشد تا انسان، آقای نايتلی با بازی جانی فلين، قطبنماي اخلاقی فيلم است، و از اولين صحنهها انسانیت پرشوری از خود نشان میدهد.
دی وایلد همچنین میخواست مخاطب، قبل از این که حتی متوجه شود که با یک فیلم تاریخی روبرو است، به یاد بیاورد که زیر تمام آن لباسها یک انسان هست. او میگوید: «کسی از من پرسید آیا داستان را مدرن میکنم؟ گفتم، من داستان را مدرن نمیکنم، انسانی میکنم.»
دنیایی که در فیلم به تصویر کشیده میشود، بهطور کلی حول این مسئله است که چه کسی با چه کسی ازدواج میکند، و این دنیا میتواند در مقایسه با دنیای امروز نسبتاً کمخطر به نظر برسد. چرا دی وایلد اکنون آن را بازسازی کرده است. او میگوید: «فکر میکنم ما باید فرار کنیم. فکر میکنم این میتواند به شما قدرت دهد. گذشته از این، حتی اگر درگیر نبرد با ارتش زامبیها باشیم، باز هم میتوانیم با بهترین دوست خود مشکل داشته باشیم. در جنگ یا در صلح، چه کشور نابسامان باشد یا نه، مشکلات اساسی بشر هنوز وجود دارد.»
منبع: ال