مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
الویس: او همهجا هست و هیچ جا نیست، یک نام آشنا بهاندازه کوکاکولا و یک رمز انتزاعی بهاندازه کلیشهای که تجسم آن است. هم سلطان راک اند رول و هم شاهبیت جشن بالماسکه، مردی که با نام الویس پریسلی (پرسلی) به دنیا آمد، نمادی از خود روی ساختمان باقی گذاشت، با تصویری همهجا حاضر که بهراحتی میتوان از یاد برد ظاهر او چطور فرهنگ دهه ۱۹۵۰ را مثل یک زلزله ویران کرد.
به قول گریل مارکوس منتقد موسیقی: «الویس یک پدیده نبود، یک دیوانه نبود. او حتی یا حداقل فقط یک خواننده یا یک هنرمند بود. او نماد کامل یک آمریکایی بود، اساساً یک راز.»
باز لورمن که فیلم جدیدش – با نام ساده «الویس» (Elvis) – تأکید میکند کارگردان استرالیایی یکی از معدود فیلمسازان دور از دنبالههای سینمایی است که فیلمهایش همچنان در مولتیپلکسِ تحت سلطه قصههای مصور، رویداد بهحساب میآید، میگوید: «ما میتوانیم او را ابرقهرمان اصلی بنامیم. او زاده غبار است.»
فیلم به معنای واقعی آن وجه تشابه قهرمانانه را ترسیم میکند: پیش از لباسهای یکسره و شنلها و کارهای افراطی در وگاس، یک پسر جوان اهل توپلوو در میسیسیپی بود که با شیفتگی به قصه مصور «کاپیتان مارول» نگاه میکرد.
برای بچهای مثل لورمن که در یک شهر کوچک در استرالیا بزرگ شد، الویس جایگاه کسی را داشت که از فضا آمده است. پدر لورمن زمانی در هِرونز کریک در نیو ساوت ولز مدیر یک سالن سینما بود، جایی که کارگردان به یاد میآورد: «ما هر یکشنبه بعدازظهر فیلمهای الویس را میدیدیم. احتمالاً دارم فراموش میکنم که چقدر احمقانه بود، اما فکر میکردم او باحالترین آدم دنیا است.»
حالا شاید لورمن در فیلم جدید خود – یک پروژه بلندپروازانه که در کوئینزلند فیلمبرداری شد و تولید آن پس از ابتلای تام هنکس یکی از بازیگران فیلم به کووید دچار وقفه شد – بهترین منبع الهام خود را پیدا کرده باشد.
لورمن که هیچوقت در برابر بزرگترین قصههای پاپ مقاومت نمیکند (بهعنوان نمونه فیلمهای «مولن روژ!»، «رومئو + ژولیت» و «گتسبی بزرگ»)، در «الویس» خیلی به دنبال انسانی کردن پریسلی نیست، یا این که بخواهد زندگی او را توضیح دهد که یک کار غیر ممکن و احمقانه است. کاری که او انجام میدهد به تصویر کشیدن توانایی الویس در هدایت احساسات و ایدههای شخصی است که کل فرهنگ پاپ پس از جنگ جهانی دوم، از موسیقی گرفته تا مسائل نژادی، سیاست، جنسیت و ستاره شدن را در برمیگیرد.
نتیجه یک چرخش هایپرکینتیک صدا و تصویر است که بهندرت کند میشود تا نفس تازه کند. فیلم لورمن میداند الویس اسطورهای از یک ستاره راک بود که تمام کلیشههای زندگینامهای دنیای موسیقی از روی او ساخته شد و آنقدر زیرک است که به آن استعاره متمایل میشود و ورای شمایلنگاری حرکت میکند.
لورمن با «الویس» که اولین بار در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ به نمایش درآمد و از ۲۴ ژوئن در سینماهای آمریکا اکران شد – احساسات خود – احساسات ما – نسبت به «سلطان» را میگیرد و زندگی او را به شکل یک تراژدی کاملاً آمریکایی به نمایش میگذارد، منشوری که با آن میتوان ظهور، سقوط و درنهایت تناسخ یک ستاره بهعنوان محصولی ابدی را به تماشا نشست.
نویسنده و تهیهکننده ۵۹ ساله میگوید: «من این فیلم را نساختم که او را تکریم کنم. هدف استفاده از الویس بهعنوان یک بوم نقاشی برای کاوش در دو ایده بزرگ در آمریکا بود: شو و تجارت. وقتی تجارت از شو پیشی میگیرد و توازن به هم میخورد تراژدی رخ میدهد.»
کارگردان برای روایت داستان به چیزی روی آورد که خیلی خوب با آن آشناست: المشنگه دنیای شو-تجارت و برای این کار زندگی ستاره را از نگاه غیر قابل اعتماد توماس اندرو «سرهنگ تام» پارکر قاببندی کرد، کسی که زمانی کارناوال اداره میکرد و بعدها مدیر برنامه الویس شد و خیلی وقتها از او سوء استفاده میکرد.
سرهنگ با بازی هنکس – با نگاهی شیطنتآمیز که گاهی به بورلسک پهلو میزند – یک شخصیت پیچیده و متناقض است؛ مهاجری که سمت تاریک رؤیای آمریکایی او را فاسد کرده است.
لورمن درباره ارتباط الویس و سرهنگ توضیح میدهد: «آنها بهنوعی یک پیوند سمی داشتند؛ پیوندی که در ابتدا شگفتانگیز و دوستداشتنی است و درنهایت کسالتآور و مخرب میشود.»
روایت متغیر پارکر که تلفیقی گیجکننده از واقعیت و خیال است به لورمن اجازه میدهد از قید واقعگرایی رها شود تا بهنوعی از حقیقت برسد که فقط تصنع میتواند آن را آشکار کند. دوربین لورمن هم شومن است و هم طرفدار، هم مورخ پاپ است و هم نوجوانی که کشتهمرده کسی است.
الویس با آرایشِ چشم دودی و لبهای برجسته خود جلوهای بدون جنسیت دارد که جذابیت ترکیبی و آنجهانی خواننده را ثبت میکند. لورمن برای نقش اصلی دلهرهآور فیلم، آستین باتلر، بازیگر و موزیسین ۳۰ ساله کالیفرنیایی را انتخاب کرد که – وقتی متوجه شد فیلمساز در حال ساختن فیلمی درباره الویس است – یک فیلم تست بازیگری از خود در حال اجرای ترانه «رها از بند» الویس فرستاد، قصیدهای برای مادر تازه درگذشته الویس که مانند خود او را جوانی از دنیا رفت.
یک لحظه احساسی برای باتلر بود که در خانهای مملو از طرفداران الویس بزرگ شد، ازجمله مادربزرگش که در دوران اوج شهرت ستاره، یک بچه دبیرستانی بود. باتلر با مدل مو و ظاهری بسیار یادآور الویس میگوید: «واقعاً هیچ زمانی را به خاطر نمیآورم که او را نمیشناختم. موسیقی الویس همیشه در اطراف بود.»
نقشآفرینی هیجانانگیز باتلر بیش از آن که ادای پریسلی را درآورد با روح او ارتباط برقرار میکند؛ بیتاب و عصبی است، مثل یک انفجار بزرگ از نوع فرهنگ پاپ در بدنی که بهسختی میتواند انرژی را در خود نگه دارد.
لورمن حضور باتلر را با لئوناردو دیکاپریو در فیلم «رومئو + ژولیت» مقایسه میکند و میگوید: «رعد و برق اغلب دو بار نمیزند، اما درمورد آستین میدانستیم یکی از معدود بلیتهای تماشای بزرگترین نمایش روی زمین را داریم.»
کارگردان و ستاره فیلم هر دو میدانستند نقشآفرینی نمیتواند تقلید از الویس باشد بلکه باید چیزی خاص را احضار کنند. باتلر میگوید نکته کلیدی پیدا کردن انگیزه درونی شخصیت بود و نه تمرکز بر تقلید بیرونی و فیزیکی. «حفظ این تعادل دشوار است، چون شما در عین حال میخواهید فوقالعاده خاص باشید، ضمن این که ازنظر فیزیکی، این مطرح بود که “چشمهایش چه میکند؟ دهانش چه میکند و سرش چه میکند؟ هر جنبه از بدن او چه میکند؟” در برخی مواقع تقریباً غیرممکن به نظر میرسید، چون اطلاعات خیلی زیادی در اختیار داشتم.»
هیجان مسحورکننده فیلم ممکن است غافلگیرکننده باشد، بهخصوص برای کسانی که با این دید که الویس چیزی بیش از یک کاریکاتور نبود بزرگ شدند یا برای نسل جوان که او را بهعنوان یک خط فرهنگی در شن و ماسه میشناسند.
آن بخش معروف ترانه «با قدرت مبارزه کن» گروه هیپ هاپِ پابلیک انمی در ۱۹۸۹ که میگوید، «الویس برای خیلیها یک قهرمان بود، اما برای من هیچ اهمیتی نداشت.»، به ارتباط بغرنج فرهنگ سیاهپوستان با پریسلی اشاره دارد که به نماد دزدی سفیدپوستان از راک اند رولِ موسیقی آنها تبدیل شد. مارگو جفرسون، منتقد فرهنگی در ۱۹۷۳ در مقاله خود برای هارپر نوشت: «الویس پریسلی بزرگترین نوازنده دورهگرد آمریکایی است؛ و با چهره کاملاً سفید ظهور کرد.»
فیلم لورمن از این عناصر اجتناب نمیکند و روی موزیسینهای سیاهپوست حامی الویس تمرکز دارد، از بیگ ماما تورنتون گرفته تا بیبی کینگ و لیتل ریچارد که تنها میتوانند کنار بایستند و ببیند که همتای سفیدپوست آنها فوراً به جایگاه یک ستاره میرسد.
اما فیلم در عین حال پسری جنوبی را به ما نشان میدهد که در یک محله سیاهپوست در فقر بزرگ شد و خود را در موسیقی بلوز و گاسپل که احساس میکرد به لحاظ روحی با آن ارتباط برقرار میکند، غوطهور کرد.
موسیقی متن «الویس» به سبک کارهای لورمن، ترکیبی از موسیقی پاپ معاصر و قدیمی است و بین ستارهای که در دهه ۵۰ با ملودیهایی از جنس موسیقی سیاهان برخی از مخاطبان سفیدپوست خود را حیرتزده کرد و تسلط کنونی موسیقی پاپ سیاهان خط میکشد. وقتی ترانه «سگ شکاری» تورنتون به آهنگ هیپ هاپ «وگاس» با صدای دوجا کت وارد میشود، مثل این است که زمان و مکان به هم ریخته است.
این که آهنگهای الویس همچنان در موسیقی پاپ معاصر طنین دارد، گواهی بر این است که او چقدر الگوی فوق ستاره بودن را تنظیم کرد. بااینحال، الویس از یک جنبه دیگر نیز الگو بود. او برای هنرمندان محبوبی مانند پرینس، ویتنی هیوستون و مایکل جکسون، وارث منحصربهفرد او در فوق ستاره بودن و همسر سابق دخترش لیسا مری، نمادی تراژیک از نوع ایکاروس بود که به قول لورمن تا نزدیک خورشید پرواز کرد.
لورمن با لحنی متفکرانه و غمگین میگوید: «همه نمادها واقعاً ناقص هستند. ما میخواهیم آنها کامل باشند. میخواهیم خدایان باشند. میخواهیم همیشه جوان و زیبا باشند؛ و همه این نمادها در یک نقطه، فقط انسان هستند و واقعیت و زندگی، آنها را از پا درمیآورد.»
او ادامه میدهد: «من پرینس را خوب میشناختم. مایکل را کمی میشناختم. با هم روی چیزی کار میکردیم، سعی میکردیم روی آهنگی در “مولن روژ” کار کنیم! مایکل بعضی وقتها نصفهشب به من زنگ میزد… مسئله این است که مایکل، پرینس و الویس که نماد هستند؛ فقط ستارههای بزرگ پاپ نبودند، همه فقط به عشق بیقید و شرط قرار کردن در نور چراغهای جلوی صحنه زندگی میکردند. همه میگفتند با مواد مخدر مخالف هستند، اما همهشان درنهایت به مواد افیونی معتاد شدند، به دلایل مختلف بیماریهای جسمی داشتند؛ و من فکر میکنم متأسفانه وقتی شما در نور چراغهای جلوی صحنه آن همه عشق دریافت میکنید، بیحس میشوید. هیچچیز دیگری این کار را برای شما نمیکند و به این شکل، نمادهای ما تنها میشوند»
این را میتوانید در سکانس پایانی فوقالعاده فیلم حس کنید، جایی که الویس در یکی از آخرین اجراهای خود در وگاس – ابتدا با نقشآفرینی باتلر و بعد با یک جامپ کات شگفتانگیز به تصویری واقعی از خود او – با صورتی پوشیده از عرق آهنگ «رها از بند» را میخواند. او در این اینجا به پوستهای متورم و در حال فساد میماند که صدا از آن بیرون میآید، مثل یک موجود فراطبیعی که سرانجام از شکل انسانی خود آزاد شده است.
این صحنه باتلر را به فیلم تست بازیگری خود برگرداند. او میگوید: «آن نقشآفرینی برای من واقعاً احساسی بود، همزمان واقعاً خاص و تراژیک و دشوار و سرخوشانه بود.» این حس تراژدی سرخوشانه بدون هیچ نگرانی به فیلم جلوهای کاتارتیک میدهد و از ایجاد یک فضای کاملاً احساسی و ملودراماتیک هراس ندارد: الویس به عشق بیقید و شرط طرفدارانش زندگی میکرد و این عشق او را کشت.
فیلم درک میکند که کلیشه قدرت دارد، جهانی بودن موسیقی پاپ به ما اجازه میدهد آن را احساس کنیم و بزرگ بدانیم. الویس در آن سکانس پایانی، مایکل و پرینس است، ویتنی است، کرت کوبین است، ایمی واینهاوس است. او در عین حال با آن صدا مجرایی برای همهچیزهایی است که ممکن است در آن لحظه همه ما از آن عبور کنیم.
وقتی به لورمن میگویم که به شکلی غیرمنتظره تحت تأثیر فیلم قرار گرفتم، مکث میکند؛ آسیبپذیری برای لحظهای همهچیز را خلع سلاح میکند.
او با اشاره به تجربه فیلم دیدن در سالنهای سینما بهعنوان چیزی که ممکن است تماشاگران را به هم نزدیک کند، میگوید: «روزگار سختی است. من در یک شهر کوچک بزرگ شدم و سینما جایی بود که اگر تنها بودی میتوانستی به آنجا بروی، جایی که تنها نبودی، چون در یک اتاق بزرگ با غریبهها نشسته بودی. اگر حتی یک نفر از چیزی که همه ما برای ساختن آن زحمت میکشیم حسی دریافت کند، برای ما بهاندازه کل دنیا اهمیت دارد.»
منبع: ایبیسی (لوک گودسل)
تماشای فیلم الویس در نماوا