مجله نماوا، نیما بهدادی مهر
پانته آ پناهیها پس از تجربیاتی که در دهه اخیر در حیطه بازیگری داشته به یک نقشآفرین خاص بدل شده است. بدین معنا که او بیآنکه فیزیک یا میمیک اصلیاش در تطابق با آن نقشها قرار داشته باشد خود را در توازن درونی با ماهیت و جوهره آن شخصیتها قرار میدهد. برآیند چنین تلاشی برجایماندن تصویری از این بازیگر است که از یکسو او را به یک بازنمای رئال از سلوک زیستی زنان طبقه متوسط شهری تبدیل میکند و از سوی دیگر شمایلی از زنان مستقل و دارای درایت را از او بر میسازد. در خلال چنین تصویرسازیای که از کارنامه او در ذهن مخاطبان شکل گرفته میتوان پناهیها را یک نقشآفرین وابسته به میمیک دانست. بدین معنا که این بازیگر وجوه درونی نقشها را بیشتر از طریق تغییرات چهره برای مخاطبان آشنا میسازد. به بهانه هنرنمایی این بازیگر در نقش ناهید در سریال «مترجم» درنگی کوتاه بر نقشآفرینیهای مهم او داشتهام.
وجیهه – «دسته دختران»/ زن مستقل
وجیهه یکی از دورترین نقشهایی است که در وهله اول باید به بازیگری چون پناهیها سپرده شود. بهواقع نقش زن عرب خشن و مذهبی چندان تطبیقی با پرسونای زن میانسال طبقه متوسط شهری که در کلیت کارنامه این بازیگر تثبیت شده است، ندارد و تصویری جدید را از او بر میسازد. در حقیقت شمایل پناهیها اصلاً به یک زن مذهبی خشن و باصلابت که رفتارهایی محکم از خود بروز میدهد نزدیک نیست و همین دوری از شمایل نقش است که ارزشهای این هنرنمایی را بیشتر میکند. استایل بازی پناهیها در این نقش بازتابی از اراده زنی تک افتاده در شهری زیر آتش را تداعی میکند که جدا بودن از همسر نیز در شخصیت باثبات او خللی وارد نمیکند.
مادر – «جاده خاکی»/ زنی در جاده زندگی
فیلم «جاده خاکی» یکی از مهمترین آثار ساخته شده سینمایی درباره بازتاب افکار و احساسات نمادین یک جامعه است. فیلم تلاش دارد تا آن خانواده ۳ نفره سرگردان در جاده را بهمثابه نمادی از یک جامعه معلق میان باورها و خواستهها بنمایاند و شمایل هرکدام را برآمده از یک شرایط زیستی به مخاطبان عرضه کند. در این میان شخصیت مادر همان شمایل آشنای زنی است که در جاده پرپیچوخم زندگی باید حواسش به همه چیز باشد و در واقع نقش مدیریت خانواده را بر عهده بگیرد. بهواقع مادر در این فیلم علاوه بر ویژگیهای جنسیتی که دارد باید در ساحتی از یک انسان دردمند و سردرگم در اکنونیت یا آتیه خواهی زندگی ارزیابی شود.
پناهیها در این هنرنمایی بسیار خوب قواعد کنش و واکنش را رعایت میکند. جدیت مادرانه را دارد و دغدغهمندی زنانه را به رخ میکشد. زنی است که بار سنگین مسئولیت خانوادهاش را به دوش میکشد آن هم خانوادهای با آن شرایط نا به سامان. خانوادهای که مردش پایشکسته است، فرزندش بازیگوش، زنش سردرگم و جادهاش پر از خاک. پناهیها هم میخندد و هم گریه میکند، هم بدن خود را با ریتم آهنگ حرکت میدهد و هم روی آهنگی غمگین، یک هم آوایی سوزناک و تراژیک را انجام میدهد با صورتی که از غم سرخ شده و بر پهنایش اشک جاری است. چنین شمایلسازیای از شخصیت یک زن هم میتواند بازتابی خودآگاهانه و منتقدانه از شرایط زیستی زنان در ایران باشد که به تراژدی پهلو میزند و هم میتواند نمایهای از مسیری باشد که بهظاهر آن را انتهایی نیست.
بیبی مریم – «خروج» / زنی که تصمیم کبری گرفت
در فیلمی که تعلیق اصلیاش وابسته به تصمیم گروهی از کشاورزان آسیبدیده است، شخصیت بیبی مریم با آن تراکتوری که به جاده میاندازد و همراه شدنش با مردان معترض آسیبدیده از جاریشدن آب در مزارعشان، مانند تک نت بالای یک اپراست. بیبی مریم با چنین کنشی خود را بهمثابه نماینده گفتمان اعتراضی زنان علیه رنج و تبعیض مینمایاند. بهواقع بیبی مریم تا انتهای مسیر دادخواهی همراه رحمت بخشی میماند و ارادهای مستقل و محکم را از شخصیت زن ایرانی بازتاب میدهد.
طوبا – «خانوم» / زن عاشق
عشقورزیدن زمانی مقدس میشود و به تمامه رخ مینمایاند که دلبر به جای طلب ناز خود آرام جان باشد و مایه نوازش همسری افلیج. طوبا در فیلم «خانوم» چنین است. یک زن عاشق و زحمتکش که پس از افلیج شدن شوهرش بار زندگی را بر دوش کشیده و همه کارهای درون و برون منزل را مدیریت میکند بهگونهای که حواسش به همه نکات و امور هست. هم لقمهای آماده در دهان همسرش مینهد و هم مسئولیتپذیری و مشارکت در امور را به پسر خردسالش میآموزد. درعینحال حواسش به این نکته است که فرزندش علی امتحان دارد و باید در آزمونش موفق شود. طوبا یکی از شمایلهای آشنای زنانه است که بهوفور در جامعه خود مشاهده میکنیم. زنانی پرتلاش، فداکار و عاشق که هویت خانه و خانواده را نقش میزنند.
شهرزاد – «درخونگاه» / جان پناه
شهرزاد در فیلم «درخونگاه» حضور کوتاهی دارد اما در همان دقایق اندک میتواند شمایل یک جانپناه را از خود نمایه کند. زنی که در یک جامعه بسته و محصور گیر افتاده و در تنگنای نگاههای حریص و مریض ناگزیر است تا حتی هویت واقعی و نام اصلی خود را نیز مخفی سازد. اما آشنایی با رضا در شبی بارانی و درحالیکه شهرزاد از مأموران کمیته فرار کرده سبب شد تا او سرانجام یک جانپناه و تکیهگاه واقعی را در زندگیاش بیابد. او مردانگی و غیرتمندی رضا را بهسان یک کیمیای ناب در جامعهای کشف کرد که نگاه به زن را بیشتر از دریچه تن و جاذبههای جسمیاش میبیند نه از منظر زیباییها و لطافتهایش. بهواقع در چنین جامعهای، رابطه شهرزاد و رضا یک جاده دوطرفه از اطمینان. شهرزاد در طلب مردانگی رضاست و رضا در تمنای سادگی و بیریایی صمیمانه یک زن.