مجله نماوا، ساسان گلفر
اگر بخواهیم براساس عادات برساخته و کلیشههای ذهنی دربارهی ستارهای هالیوودی مانند جودی فاستر پیشداوری کنیم، نباید از بازیگری که از سه سالگی جلوی دوربین رفته و در کانون توجه بوده، از همان سن سه سالگی خواندن آموخته و به زبان فرانسه صحبت کرده و حتی در دوبلهی فیلمهای فرانسوی شرکت کرده و در بزرگسالی دو جایزه اسکار، دو بفتا و چهار گلدنگلوب برده… انتظار داشته باشیم مدام از لزوم همکاری و همراهی با جمع، مردمداری و مدارا و تکثر صحبت کند. اما بر خلاف انتظارها و کلیشهها و تبلیغات، صادقانهترین و منطقیترین نوع جمعگرایی را در همین هالیوود ستارهساز میتوانیم پیدا کنیم که اغلب به آن اتهام فردگرایی بیش از حد میزنند و این واقعیت در در مسترکلاس فیلمسازی جودی فاستر کاملاً مشهود است.
در مجموعهی هجده قسمتی «آموزش فیلمسازی با جودی فاستر» / Jodie Foster Teaches Filmmaking به زمان بیش از ۵ ساعت که در سال ۲۰۱۹ تولید شده، خانم فاستر که اکنون در ۶۰ سالگی علاوه بر بازی در ۸۲ عنوان فیلم سینمایی و سریال تلویزیونی، ۱۰ فیلم و سریال نیز کارگردانی کرده، تعریف میکند که از کودکی به کارگردانی بیش از بازیگری علاقه داشته است. «حدود ۶ یا ۷ سالم بود در برنامهی تلویزیونی «عاشقانههای پدر ادی» کار میکردم. مردی که نقش پدر را بازی میکرد، کارگردان هم بود. حیرت کرده بودم که مگر ممکن است بازیگر کارگردان هم باشد. آنجا بود که فهمیدم من هم که بزرگ شوم، میخواهم همین کار را بکنم.»
جودی فاستر ضمن آموزشهایش با بهرهگیری از صفحههای فیلمنامه و استوریبورد و یادداشتها و دستنوشتهها و فیلمهای پشت صحنه و راشها و صحنههای تدوین شده نکات ساده و جذابی را تشریح میکند که البته برای دانشجویان فیلمسازی بسیار مهم است و مخصوصاً دربارهی رابطهی کارگردان و بازیگر تجربیات ارزشمندی را در اختیار هر دو صنف بازیگر و کارگردان قرار میدهد؛ اما در عین حال بسیاری از مسائلی که این کارگردان-بازیگر با مخاطب این کلاسها در میان میگذارد برای سینمادوستان غیرحرفهای نیز جذاب است. شاید یکی از کلاسهای او که به شکل کارگاه فیلمنامهنویسی با حضور همکار فیلمنامهنویس او برگزار میشود برای تماشاگر عادی -مخصوصاً غیر انگلیسیزبان- که به مقولهی فیلمنامهنویسی یا کارگردانی علاقه ندارد، چندان جذاب نباشد، اما بقیهی درسها و بهویژه کلاسهایی که دقایقی از پشتصحنهی فیلمهایی را که کارگردانی کرده، در آن گنجانده است یا برداشتهای متعدد صحنههای آشنا از فیلمهایش را به نمایش میگذارد و دربارهی تفاوتهایشان توضیح میدهد یا چگونگی رسیدن به نقشهای شاخص خودش را از سیر تا پیاز میگوید، قطعاً برای تماشاگران غیرحرفهای نیز جذابیت دارد. فاستر در ابتدای مسترکلاس توضیح میدهد: «همیشه به این فکر میکنم که ایکاش وقتی کارم را در مقام کارگردان شروع کردم، اول از همه یاد میگرفتم که فقط به اعتماد و به نفس و یک کاغذ و قلم احتیاج دارم. همهی چیزی که باید بدانید، درون خود شماست. هر پروژهی تصمیمگیری غریزی است و تا زمانی که کاغذ و خودکار برای نوشتن دارید، همه چیز روبهراه است.»
خلاصهای از «آموزش فیلمسازی با جودی فاستر» را در اینجا مرور میکنیم.
۱- معرفی
زمان: ۴ دقیقه
آموزگار جدیدتان را بشناسید.
پوسترهایی از فیلمهای مختلفی که خانم فاستر کارگردانی کرده یا در آنها درخشیده، میبینیم، از جمله فیلمهای «سگ آبی»، «مرد کوچک تیت»، «خانه برای تعطیلات»، «هیولای پول» و «سکوت برهها» و او را میبینیم که در میان ابزارهای نورپردازی و تصویر و صدا بر صندلی کارگردانی مینشیند و از تجربهاش در هر دو سوی دوربین میگوید و اینکه چرا فیلمسازی برای او اهمیت دارد: «کارگردان مسئول رؤیاپردازی رؤیاست.»
۲- یافتن داستان شخصی خودتان
زمان: ۱۰ دقیقه
جودی فاستر ساختن فیلم را راهی برای آشنایی دوباره انسان با خود درونی او میداند و دربارهی خودش میگوید فیلم ساختن تنها راهی است که برای رسیدن به این هدف بلد است. «اگر بفهمید چرا چیزی شما را تحت تأثیر قرار میدهد یا حتی دلیلش را نفهمید ولی تجربهی تحت تأثیر قرار گرفتن را داشته باشید، آنوقت میتوانید یک نفر دیگر را هم تحت تأثیر قرار بدهید یعنی مهمترین نقش فیلم این است که ارتباط برقرار کند و تلاش کند آدمهایی بهتر –به جای بدتر- بسازد و بهترین راه شروع این کار این است که خودتان سعی کنید به جای بدتر شدن، بهتر شوید.»
توصیه میکند: «درونمایههایی را در داستانها پیدا کنید که خودتان جذب آنها میشوید.» و دربارهی درونمایههای خودش توضیح میدهد: «درونمایهی مهم مورد علاقهی من وقتی است که مردم در بحران روحی قرار میگیرند و نمیتوانند به حالت اول برگردند. فیلمی که غرق در آن میشوم در مورد شخصی است که دچار بحران روحی میشود و دارد سعی میکند به زندگیاش معنا ببخشد. چون میخواهد بهتر بشود و بدتر نشود.» و دربارهی تفاوت مضامین مورد علاقهاش با فیلمسازانی مانند اسکورسیزی میگوید: «بعضی از کارگردانها به رفتار این افراد علاقهمندند و زیاد دلشان نمیخواهد که این شخصیتها خودشان را از آن بحران بیرون بکشند. مثلاً مارتین اسکورسیزی عاشق مردانگی و خشونت است و دوست دارد این زندگی و فرهنگ را به نمایش بکشد؛ اما علاقهای ندارد این شخصیتها را تغییر بدهد و به آدم بهتری تبدیل کند. ولی برای من این مسئله که چگونه آدم میتواند بهتر شود، مهم است.» به درونمایههای «مرد کوچک، تِیت»، «خانهای برای تعطیلات»، «سگ آبی» و «هیولای پول» اشاره میکند و دربارهی علت این علاقهاش میگوید: «مشکل به کودک نابغه بودن من برمیگردد» و توضیح میدهد چه اتفاق افتاده که «شخصی را که در آینه است، نمیشناسی و میبینی بنیاد خودباوریت روی آب قرار گرفته است.»
۳- کاوش در مفهوم ایدهی بزرگ در فیلم
زمان: ۹ دقیقه
در ابتدای این درس، خانم فاستر توضیح میدهد: «ایدهی بزرگ همان پیرنگ نیست. چیزی است که میخواهید بگویید. دلیل هیجانزدگی شماست. شاید آنچه اول میخواستید برایش فیلم بسازید، نباشد. به یک معنا، ایدهی بزرگ همان نگاه است. یک جمله الهامبخش که فیلمساز را در فرایند کشف نگاه میدارد.» در این مورد مثالهایی از فیلمهایی مانند «پیانو» و «گتسبی بزرگ» میآورد و به جملهی «با من حرف میزنی؟» فیلم «راننده تاکسی» اشاره میکند و مسئلهی «مرد و شکست، مواجههی مردان با ناکامی در مردانگی» در فیلم «هیولای پول» را یادآوری میکند. همچنین از فیلم «مریخی» میگوید و اینکه اگر قرار بود امضای او پای فیلم باشد، چگونه آن را میساخت.
۴- فیلم کوتاه جودی: داستان خود را به یک فیلمنامه تبدیل کنید/ بخش اول
زمان: ۲۹ دقیقه
جودی فاستر یک «لحظهی شخصی، چیزی که نتوانم فراموش کنم» را بازگو میکند که خاطرهی بیمارستان رفتن کودک پنج سالهاش بوده و سپس از اسکات فرانک، همکار فیلمنامهنویس خود در فیلم «مرد کوچک، تیت» بهصورت آنلاین دعوت میکند تا فیلمنامهی کوتاهی با الهام از عناصر این خاطره بنویسند.
۵- برای فیلمتان دیدگاه ایجاد کنید
زمان: ۱۴ دقیقه
ایجاد زبان بصری؛ از کانون احساسی فیلمتان شروع کنید؛ تیم خودتان را تشکیل بدهید؛ فهرستی از تصمیمهایتان تهیه کنید؛ و هر انتخابی به منطق و دلیلی نیاز دارد سرفصلهای مهم این بخش هستند. جودی فاستر مخصوصاً بر این نکته تأکید دارد که وظیفه کارگردان این است که با همکاران خود ارتباط برقرار کند تا بتواند دیدگاه فیلم خود را به وجود بیاورد.
۶- تجزیه و تحلیل انتخابهای بصری: سگ آبی
زمان: ۱۶ دقیقه
خانم فاستر در این بخش استوریبوردهای خود برای فیلم «سگ آبی» را به نمایش میگذارد و یک صحنه از این فیلم را که به گفته خودش به علت مسائل مختلف از جمله ایمنی بازیگر و اقتصاد در بیان صحنهی دشواری بوده است، تجزیه و تحلیل میکند تا توضیح دهد که نماهایی که انتخاب کرده چگونه به انتقال پیام احساسی صحنه کمک کرده است.
۷- فیلم کوتاه جودی: داستان خود را به یک فیلمنامه تبدیل کنید/ بخش دوم
زمان: ۱۹ دقیقه
جودی فاستر در گفتوگوی آنلاین دیگری با اسکات فرانک به داستان شخصی خودش برمیگردد تا فیلمنامه را تغییر بدهد و در این گفتوگو دربارهی تغییرات، حذفها و اصلاحات صحبت میکند. اسکات فرانک هم در اینجا یادآوری میکند که هرچه کارگردان اطلاعات بیشتری در اختیار فیلمنامهنویس بگذارد، فیلمنامهی بهتری با شخصیتهای قابلقبولنر، تنش و کشمکش درستتر و واقعگرایی بیشتر حاصل خواهد شد.
۸- فیلم کوتاه جودی: همکاری فیلمنامهنویس و کارگردان
زمان: ۱۰ دقیقه
در این درس جودی فاستر و اسکات فرانک مسئلهی تعامل میان کارگردان و فیلمنامهنویس را به بحث میگذارند و به این موضوع میپردازند که چگونه میتوان از این همکاری به مؤثرترین شکل ممکن بهره برد.
۹- فیلم کوتاه جودی: ساختن یک صحنه
زمان: ۲۳ دقیقه
«یکی از زیباییهای حرفهی فیلمسازی این است که ایده حرکت میکند، شکل میگیرد و بهتر میشود. بعد نفر بعدی را وارد این کار میکنی، مثلاً تیم انتخاب لوکیشن را میآوری، طرح صحنه و مدیر فیلمبرداری را میآوری و هرکدام داستانهای زندگیشان را با خود به درون فیلم میآورند و روی میز میگذارند و ناگهان میبینی شخصیتی ارگانیک ساخته و پرداخته شده که با ایدهی بزرگی که در ابتدا داشتی، متفاوت است و الان تغییر کرده، شکل گرفته و متحول شده است. فکر میکنم زیباترین بخش فیلمسازی همین است.» در این درس، جودی فاستر از فیلمنامهی کوتاهی که با اسکات فرانک نوشته است، استفاده میکند تا نشان دهد که چگونه میتوان داستان را مجسم کرد. فیلمنامهنویس و کارگردان همچنین بسیاری از مسائل را برای تماشاگر باز میکنند، از جمله روش رسیدن به ایده و الهام و روند داستان و لحن داستان و لزوم انعطاف داشتن، انتقال احساس فقط با صدا و تصویر و برداشت متفاوت نویسنده با بازیگر.
۱۰- آمادهسازی و برنامهریزی
زمان: ۸ دقیقه
به گفته خانم فاستر: «بیشترین صرفهجویی در پول، زمان و انرژی از طریق آمادهسازی به دست میآید.» به همین دلیل توصیه میکند که «هرقدر میتوانید برای آمادهسازی زمان بگذارید». او همچنین توصیههایی برای اولویت دادن به حمایت از بازیگر، تلاش برای پی بردن به نقطه ضعف فیلمنامه و لزوم انطباقپذیر بودن در اختیار مخاطب قرار میدهد.
۱۱- انتخاب بازیگر
زمان: ۱۷ دقیقه
کارگردان که کار خود را از بازیگری شروع کرده، درباره انتخاب بازیگر توصیه میکند که کارگردان به دنبال بازیگر «همفکر و همزبان» خود باشد و همچنین بازیگری را انتخاب کند که شیفته او شده باشد. «بزرگترین درسی که از انتخاب بازیگر گرفتهام این است که اگر شیفته یک نفر شده باشید و یک بازیگر شما را تحت تأثیر قرار داده باشد، حتماً دلیلی دارد.» او از انتخاب جنیفر لارنس برای نقش نورا در فیلم «سگ آبی» مثال میآورد و اینکه چگونه در فرایند انتخاب او به ضعف فیلمنامه پی برده است: «به این نتیجه رسیدم که مشکل ما در فیلمنامه بود… چیزی که حذف کردم خودآگاهی بود.» برقراری توازن میان کنترل و آزادی و این نکته که «برای یک نفر که به او باور داری مدام مبارزه کن» از دیگر بحثهای این کلاس خانم فاستر هستند.
۱۲- فرآیند بازیگری
زمان: ۱۷ دقیقه
«بزرگترین مشکلی که کارگردانها با بازیگران دارند، این است که درک نمیکنند بازیگری چیست. برای همین مرعوب میشوند و سعی میکنند که یا ثابت کنند قدرت دارند یا ثابت کنند میدانند که چهکار دارند میکنند. اما فقط مسئله این است که از فرایند بازیگری ترسیدهاند.» خانم فاستر در این بخش با گفتن «سه بخش در بازیگری وجود دارد یا در واقع سه لایهی معنایی وجود دارد: بخشی که کاراکتر به شما نشان می دهد (یا همان ارتباطی که با تماشاگر برقرار میکند) بخشی که پنهانش میکند و بخشی که به کلی ناخودآگاه است (یعنی بازیگرآن بخش را به عنوان قسمتی از خودش نمیشناسد)» به یک مورد مهم همکاری بازیگر و کارگردان میپردازد. همچنین از دید یک بازیگر توضیح میدهد: «بازیگر دوست دارد کارگردان صریح باشد، زور نگوید و بگذارد بازیگر خود به نقش برسد، پذیرا باشد، پذیرای فرصتها باشد.» میگوید: «من دوست ندارم کارگردان نتیجهمحور باشد. دوست دارم کارگردان مرا وارد فرآیند کند.»
سپس به مطالعه موردی بازی خود در فیلم «نل» به کارگردانی مایکل آپتد میپردازد که «داستانی عجیب با اجرایی سخت» بود و در یکی از جذابترین بخشهای کلاس پیشرفتهاش به تحلیل عملی حرکت و رفتار شخصیت نل و چگونه رسیدن به آن میپردازد.
۱۳- کارگردانی بازیگران
زمان: ۲۱ دقیقه
جودی فاستر با گفتن اینکه «یکی از بزرگترین نگرانیهای دانشجویان کارگردانی این است که چطور بازیگران را هدایت کنند. و اگر بازیگر کاری را نکرد که که کارگردان یه او گفته، چهکار باید کرد؟» از کارگردانها میخواهد که «پدر و مادر خوبی باشید.»
دربارهی هدایت بازیگران کودک یادآوری مبکند که «کودکان خیلی صادقانه کاری را میکنند که فکر میکنند طبیعی است و واقعاً باید انجام بدهند. نباید آنها را در شرایطی قرار داد که فکر میکنند غلط است.»
دادن تذکرهای مشخص و مثبت، در هر برداشت لایهای اضافه کردن، لزوم هماهنگ شدن با بازیگر، احترام گذاشتن به بازیگر، کسب اطلاعات پیشین در مورد هر بازیگر، ذکر نمونهی همکاری همزمان با آن بنکرافت و رابرت داونی جونیور که دو شیوهی کاملاً متفاوت در بازیگری دارند، مسئلهی دشواری برداشتهای چندگانه برای بازیگر با ذکر نمونه عملی صحنهای از «هیولای پول» با حضور جک اوکانل و جورج کلونی از دیگر موارد مطرح شده در این کلاس پیشرفته هستند.
۱۴- فیلمبرداری شما
زمان: ۱۱ دقیقه
توصیه مهم خانم فاستر برای صرفهجویی در زمان و انرژی کارگردانها این است که در مورد لانگشاتها و نماهای عمومی و معرف خیلی مته به خشخاش نگذارند و برداشتهای متعدد لازم نیست. همچنین در نماهایی که دوربین حرکت میکند ابتدا و انتهای حرکت مهم است و روی همهی جزئیات این نما نبایدگیر کرد و نیازی به دیالوگگویی مجدد نیست. «این موارد باعث هدر رفتن زمان میشوند. بعضیها میخواهد همهچیز بینقص باشد اما درکی ازالگوی برش ندارند. در فیلمهای بزرگ انتخاب زیاد دارید اما فیلمهای کوچک همیشه در فرایند ایجاد انتخاب دستوپا میزنند.» همچنین از کارگردانها میخواهد که نسبت به بداههسازی پذیرا باشند و یادآوری میکند که «گاهی محدودیتها باعث میشود چیزهای بهتری پیدا کنید.» او یک صحنه از کار خودش در «سکوت برهها» به کارگردانی جاناتان دمی را به عنوان الگوی نماهای واکنشی به نمایش میگذارد و یادداشتهای دستنویس صحنهی «هیولای پول» را مثال میآورد.
۱۵- انتخاب یک مطالعه موردی عملکرد: جک اوکانل در هیولای پول
زمان: ۵ دقیقه
«گاهی مجبورید برداشتهای متعدد بگیرید. برای بازیگر یک فرایند نفسگیر است. چون باید طبیعی باشد و در لحظه زندگی کند و حس کند که دارد همین الان اتفاق می افتد و گاهی ۱۰۰ برداشت میگیرید. مثل دیوید فینچر.»
۱۶- تدوین
زمان: ۱۸ دقیقه
فرایند تدوین فیلم به گفته این فیلمساز شبیه فرایند بازنویسی در نویسندگی است و مونتاژ اولیه برای او همیشه یک تجربهی وحشتناک بوده. جودی فاستر در این بخش از تفاوت حافظه احساسی و حافظه فنی و اتکا به حافظه دربارهی برداشتهای متعدد میگوید و به مطالعهی موردی تدوین صحنهای در «هیولای پول» میپردازد که «بازیگر در آن معجزه میکند». همچنین در سرفصل «به دنبال بازخورد باشید» توصیه میکند که کارگردان از دوستهای خود در مورد تدوین اثرش بازخورد نگیرد و نظر افراد ناآشنا را جویا شود.
۱۷- موسیقی
زمان: ۷ دقیقه
خانم فاستر در این کلاس میگوید از موسیقی به عنوان ابزاری بهره میبرد که گویی درزهای یک فیلم را به هم میدوزد و نمونههایی از فیلمهای خود مانند «مرد کوچک، تیت» و «سگ آبی» را دربارهی این مسئله بازگو میکند و اینکه چرا در یکی از آنها از تصور پیانو کلاسیک و ویولن به موسیقی جز رسیده و از نظر او چه ارتباط موسیقایی با موج نوی سینمای فرانسه وجود داشته و چگونه شنیدن قطعهای از پیاتزولا که یویو ما نواخته او را به موسیقی تانگو برای فیلم دیگری رسانده است.
۱۸- جمعبندی
زمان: ۵ دقیقه
آخرین بخش کلاسهای جودی فاستر به در مورد آینده فیلمسازی، جایگاه فیلمسازان زن در سینمای جدید و اهمیت همکاری برای پیشبرد سینما و جامعه اختصاص یافته است. «من ۵۰ سال است که در این کار هستم و فقط در فیلم یک کارگردان زن دیگر بازی کردهام. در اوایل کار فیلمسازی چهرهی زن دیگری را نمیدیدم غیر از گاهی منشی صحنه یا چهره پرداز، اما در میان عوامل فقط من بودم و چند نفر معدود. این دنیایی بود که در آن زندگی می کردیم و فکر میکردیم بهتر از آن امکان ندارد و همین است که هست.
کمکم همه چیز عوض شد. خانمهای تکنسین بیشتری وارد میدان شدند… و بعد کمکم نویسندگان یا تهیهکنندگان و ناگهان دیدیم خانمها مدیران استودیوها هستند. جالب اینجاست که این موضوع چشم انداز را برای کارگردانی خانمها تغییر نداد – لااقل در آمریکا به این صورت بود… به دلایلی، ورود خانمهای کارگردان به فیلمهای سینمای بدنه- کار دشواری بود؛ اما همهچیز در حال تغییر است…»
در پایان، جودی فاستر بازیگر-فیلمساز از آنهایی که به او فرصت دادند، تشکر میکند و میگوید: «این درسی است که همه ما باید بگیریم که یاد بگیریم همه ما میتوانیم دستهایمان را بازکنیم و جامعهای تشکیل بدهیم، جامعهای متشکل از انسانهایی که شبیه هم نیستند و داستانهای متفاوتی برای روایت کردن دارند و میتوانند با یکدیگر همکاری کنند.»