سنت اقتباس در سینمای موج نو و قبل از انقلاب قویتر بوده است. سینماگران موج نو انس و الفتی ویژه با ادبیات، بهویژه ادبیات معاصر ملی داشتند و این ارتباط نزدیک به آثارشان راه یافت. بازتاب نگاه ادبی سینماگران موج نو، در بسیاری از فیلمها و آثارشان انعکاس یافت و شروعی برای ورود رسم اقتباس سینمایی در ایران شد.
سینمای بعد از انقلاب آنقدر به ادبیات، آنهم ادبیات ملی نزدیک نبود. بهویژه آن حرکت منسجمی که در موج نو شکل گرفت و ادبیات پا بهپای سینما در شکلگیری نگاهی نو به سینما تأثیر داشت را در سینمای بعد از انقلاب نمیبینیم. بااینحال، در سینمای بعد از انقلاب و نسلهای بعد موج نو هم گرایشی به ادبیات و سینمای اقتباسی جریان دارد که غیرقابلانکار است. در این یادداشت نگاهی میاندازیم به مهمترین اقتباسهای ادبی شکلگرفته در سینمای بعد از انقلاب.
همچنین بخوانید:
بیست اقتباس مهم در سینمای بعد از انقلاب – قسمت اول
1- مربای شیرین (مرضیه برومند)
مرضیه برومند که از چهرههای آشنای برنامههای کودک و نوجوان است، دریکی از معدود تجربههای سینماییاش به سراغ اقتباسی از داستان مربای شیرین هوشنگ مرادی کرمانی میرود. تطابق جهانبینی برومند و مرادی کرمانی در اقتباس این اثر سینمایی تأثیر به سزایی دارد.
بااینحال، مربای شیرین ازلحاظ سینمایی چندان موفق نیست. مرضیه برومند در این اقتباس نتوانسته شالوده داستان کرمانی را به یک اثر تصویری درآورد و نگاه مشترک هردو به دنیای کودکان نتیجه درخشانی نداشته است.
2- پله آخر (علی مصفا)
علی مصفا، پله آخر را بر اساس داستان مردگان از کتاب دوبلینیها اثر جیمز جویس و مرگ ایوان ایلیچ اثر لئو تولستوی ساخته است. پله آخر نمونه کاملی از یک برداشت آزاد و مستقل است. خط روایی داستان به رمان تولستوی نزدیکتر است و جهان داستانی بیشتر از مردگان تأثیر میگیرد. درعینحال، بنمایه پله آخر از ذهن و شخصیت مستقل فیلمسازش میآید و نگاه شخصی مصفا در اثر هویدا است.
3- اینجا بدون من (بهرام توکلی)
بهرام توکلی برای سومین فیلمش به سراغ نمایشنامه معروف باغوحش شیشهای اثر تنسی ویلیامز میرود. توکلی در این اقتباس روح و جوهره نمایشنامه را بهخوبی درک میکند و میتواند خصوصیات فرهنگی و بومی خودش را در کنار برداشت شخصیاش از شخصیتها و فضای داستانی به تصویر درآورد.
تغییراتی که توکلی در این اقتباس ایجاد میکند، نگاه شخصی او را منعکس میکند و به مخاطب ایرانی کمک میکند تا بیشتر با فضای روایت هم ذات پنداری کند.
4- بیگانه (بهرام توکلی)
تجربه موفق توکلی از اینجا بدون من به اقتباس دیگری منجر میشود. توکلی بار دیگر به سراغ نمایشنامهای از تنسی ویلیامز میرود و این بار اتوبوسی به نام هوس را انتخاب میکند. این بار اما، ویژگیهای نمایشنامه اصلی و خصوصیت کاراکترها، بهدرستی به زبان تصویر درنمیآید. لوکیشنهای محدود نمایشنامه اصلی که فضای داستانی را میسازد در بیگانه به کارکرد دراماتیک نمیرسد و روابط کاراکترها که نقطه مرکزی روایت هستند در ملاحظه خط قرمزهای سینمای ایران عقیم میشوند.
از سوی دیگر، نسخه هالیوودی اتوبوسی به نام هوس، آنقدر نزد مخاطب ایرانی آشنا و محبوب است که او را وادار به مقایسه میکند و از این حیث، اقتباس توکلی بیشتر فاصلهاش از نمایشنامه اصلی را به رخ میکشد.
5- گاوخونی (بهروز افخمی)
بهروز افخمی در گاوخونی به سراغ رمانی به همین نام از جعفر مدرس صادقی میرود. رمان صادقی، آمیزهای است از خیال و واقعیت و فضای کابوس واری دارد که زمان و مکان را در برمیگیرد. افخمی جهانبینی صادقی در گاوخونی را بهخوبی درک میکند و موفق میشود با فضاسازی مناسب و حفظ لحن اثرش، اقتباس وفادارانهای بیافریند.
6- دیشب باباتو دیدم آیدا (رسول صدرعاملی)
دیشب باباتو دیدم آیدا از قصه بابای نورا به قلم مرجان شیرمحمدی الهام گرفتهشده است. صدرعاملی بیش از آنکه به داستان شیرمحمدی وفادار باشد، به ایدهای که از قصه او میگیرد وفادار است. بااینحال، دیشب باباتو دیدم آیدا هم از حیث روایت و قصهپردازی به مشکل برمیخورد و هم ساختار سینماییاش با انتقاداتی جدی روبرو است.
7- مهمان مامان (داریوش مهرجویی)
همانطور که در یادداشت قبل گفتیم، مهرجویی تنها سینماگر موج نویی بود که رابطهاش با ادبیات و اقتباس را حفظ کرد. او دریکی از بهترین و خاطرهانگیزترین آثارش به سراغ مهمان مامان نوشته هوشنگ مرادی کرمانی میرود. قصههای کرمانی آنقدر لحن دراماتیک و شخصیتپردازیهای ملموسی دارند که در یک برداشت سینمایی هم ویژگیهای خود را حفظ میکنند.
بااینکه مهمان مامان در بطن روایتش چندان به قصهگویی مرسوم مهرجویی نزدیک نیستند (بهجز اجارهنشینها) اما او موفق میشود که پیام کلی قصه کرمانی را درک کند و با حفظ جذابیت کاراکترها، فضایی بیافریند که قصه کرمانی بسط پیدا کند و در یک تصویر سینمایی جان بگیرد.
8- فروشنده (اصغر فرهادی)
فروشنده اصغر فرهادی وامدار چند اثر ادبی است. فرهادی در بطن روایتش، ادای دینی به نمایشنامه مرگ فروشنده آرتور میلر میکند. اما قصه اصلی از مستأجر نوشته رولان توپور آمده است. آنچه در فروشنده میبینیم، برداشت شخصی فرهادی است از این داستان پرالتهاب و روانشناختی. او مستأجر را دستمایه خلق اثری متفاوت قرار میدهد و با دمیدن روح زمانهاش در این داستان به اثری متفاوت و قابلتحسین میرسد. اقتباس رومن پولانسکی از همین داستان در مقایسه با اقتباس فرهادی، برداشت متفاوت شخصی و فرهنگی دو فیلمساز را نشان میدهد.
9- همیشه پای یک زن در میان است (کمال تبریزی)
همیشه پای یک زن در میان است اقتباسی است از کتاب غیرقابلچاپ نوشته سید مهدی شجاعی. روایت شجاعی روان و ساده است و قصهگویی با لحن طنز در تمام اثر جاری است. اما همیشه پای یک زن در میان است بااینکه در زمره آثار تحسینشده تبریزی هم قرار دارد، اما حق مطلب را ادا نمیکند. اقتباس رضا مقصودی بهعنوان نویسنده این فیلم، تمام ویژگیهای شاخص آن را از بین برده است و برداشت سینمایی تبریزی هم نمیتواند جوهره کتاب را به فیلم وارد کند و از فضای داستانی آن فرسنگها فاصله دارد. همیشه پای یک زن در میان است نام رمان شجاعی را یدک میکشد و گرچه با چند عاریه جذاب از قصه اصلی میتواند بینندهاش را سر ذوق بیاورد، اما به اقتباسی درخور نمیرسد.
10- چکمه ( محمدعلی طالبی)
محمدعلی طالبی از دیگر فیلمسازانی است که برای اقتباس به سراغ اثری از هوشنگ مرادی کرمانی میرود. داستان کوتاه «چکمه» با وفاداری کامل به سینما میآید. طالبی لحن روایت و فضای داستانی قصه کرمانی را حفظ میکند و در جهت دراماتیزه کردن این روایت برای یک نسخه سینمایی، خصوصیاتی به کاراکترها میبخشد و جزئیاتی را در قصهاش دخیل میکند که در همگامی کامل با روایت کرمانی قرار میگیرد. دقیقاً همان چیزی که اقتباس مرضیه برومند از یک داستان کوتاه دیگر از مرادی کرمانی ندارد.