با شروع پخش سریال ویچر The Witcher از بیستم دسامبر، مخاطبان و خود نتفلیکس امیدوارند که این سریال افسانهای دربارهی شکارچی هیولاها، بتواند جای خالی «بازی تاج و تخت» را پر کند. البته احتمال دارد که نتواند به پای محبوبیت آن برسد، اما ویچر The Witcher چیزی در دل خود دارد که «بازی تاج و تخت» نداشت: ارتباط مستقیم با افسانههای شگفتانگیز.
نویسندهی لهستانی آندژی ساپکوفسکی اولین بار با نوشتن داستانهایی در مورد گرالت از ریویا در اواسط دههی ۱۹۸۰ میلادی کار خود را شروع کرد.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فصل اول سریال ویچر The Witcher
و با وجودیکه این داستان در یک دنیای فانتزی رقم میخورد، ساپکوفسکی آنرا به طور ضمنی با فرهنگ مردم و الهام گرفتن از اسطورههای اروپایی در طراحی ظاهر هیولاها، گره زده است.
هیولاهایی که در این سریال میبینیم — که هنری کویل در آن در نقش ویچر میدرخشد — به طور مستقیم بر اساس اساطیر اروپایی طراحی شدهاند. با عمیقتر شدن در داستان این سریال میتوانیم ببینیم که چه چیزهایی در طول قرنها بر دل انسانها هراس افکنده است.
در ادامه به بررسی تاریخچهی برخی از ترسناکترین هیولاهای ویچر The Witcher میپردازیم:
Kikimora
وقتی برای اولین بار در قسمت یکم شخصیت گرالت با بازی کویل را میبینیم، او در حال برخواستن از زمین تاریک است، در حالیکه مشغول یک نبرد سهمناک با یک کیکیمورای چندپا است.
کیکیموراها بخشی اصلی اسطورههای اروپای شرقی است، البته آنچه که در ویچر The Witcher میبینیم دقیقا با آنچه که از این هیولا در افسانههای محلی توصیف شده است همخوانی ندارد.
بر اساس یک پژوهش توسط رونسا آویلا، در تمام اروپای شرقی کیکیموراها ارواحی مونث شناخته میشوند که در خانهها پرسه میزنند. آنها میتوانند به شکل پیر یا جوان ظاهر شوند، اما معمولا به صورت آدمهای بدریخت، لاغر و ناهنجار خود را نشان میدهند. با وجودیکه میتوانند به درد بخور باشند، معمولا مشکلساز هستند و گاهی میتوانند خطرناک هم باشند.
آویلا مینویسد: “آیا صدای خراشیدن و خزیدن که از دیوارها و زمین میآید را میشنوید؟ و یا سر و صدای ظرف و ظروف؟ تمام اینها میتواند نشانهای باشد از اینکه کیکیمورایی در خانهی شما زندگی میکند. این روح مونث از زمان غروب تا طلوع آفتاب شرارت به پا میکند.”
Striga
در سومین قسمت سریال، گرالت با یک موجود هیولایی به نام استریگا مواجه میشود. در سریال ویچر The Witcher استریگا دیوی است که وقتی به وجود میآید که یک نوزاد متولد نشده، پس از مرگ مادرش همچنان زنده باشد، و رفته رفته رشد کرده و اهریمنیتر میشود. این هیولا در بدن مادرش زندگی میکند، اما هر شب آنرا ترک میکند تا آشوب و هرج و مرج به پا کند، و سپس پیش از طلوع آفتاب و رسیدن صبح باید به جای خود باز گردد.
علیرغم اینکه استریگا جایگاه خود را در اساطیر اروپای شرقی دارد، اما ایده و تصور سریال از هیولاهایش بیشتر شبیه آمیختهای از داستانهای فولکلور مختلف باشد. استریزیگا، اشتریگا و استریگوا نسخههای محلی متفاوتی از یک موجود شیطانی خونآشام هستند. استریزیگا مهمترین آنها در فولکلور لهستانی است. بر اساس داستانهای سینه به سینه نقل شده در لهستان، استریزیگا یک روح سرگردان است، البته شواهدی وجود دارد که بنا به آنها گاهی اوقات تمایزهای شاخصی میان ریث و استریا به عنوان دو موجود اهریمنی متفاوت از هم، وجود دارد.
Sylvan
در قسمت سوم، گرالت از ریویا با سیلوان هم روبرو میشود، موجودی که نیم انسان و نیم بز است. اسطورههایی که در مورد موجودات ترکیبی از بز و انسان هستند قدمت چند هزار ساله دارند.
بسیار پیش از آنکه شیطان به شکل انسانی با پاهای بز به تصویر کشیده شود، بهترین موجود ترکیبی شناخته شده خدای یونانی به نام پان بود، که از پنج قرن پیش از میلاد مسیح پرستیده میشد. پان معمولا به همراه موجود ترکیبی دیگری به نام فانس نمایش داده میشد که نیم بز و نیم انسان بود، و بعدها نامش به ساتیرز تغییر کرد. آنها معمولا مظهر سرکشی و گناهکاری، مستی و لذتطلبی شناخته میشدند.
در قرون وسطی، موجود ترکیبی دیگری از بز و انسان به نام بفومت توسط شوالیههای معبد پرستیده میشد، و به مرور تبدیل به تمثال مدرن شیطان گردید.
تصویری که ویچر The Witcher از موجود نیم انسان و نیم بز به نمایش میگذارد، موجودی طبیعی است که مراقب زمینهای کشاورزی است، و قرابت بسیار بیشتری با هویت ابتدایی موجودات نیم انسان و نیم بز دارد.
Doppler
در پنجمین قسمت ویچر The Witcher نقشهی قتل شامل موجود ترسناکی به نام داپلر است که میتواند شکل ظاهری و خاطرات هر کسی را که میخواهد به چنگ آورد. با وجودیکه نام آن کمی متفاوت است، اما ریشهی هویتی این موجود در افسانههای مربوط به داپلگنگر یا همزاد است.
در هزاران سال گذشته، مردم جوامع مختلف عقیده داشتند که انسانها همزادهای شریری دارند. مریام وبستر همزاد را به عنوان یک “همتای روحگونه” تعریف میکند. در اساطیر مصر باستان به این روح “کا” میگفتند و آنرا به شکل روحی توصیف میکردند که تمام تجربیات و عواطف بدنی که همتای آن است را در خود دارد. فولکور فنلاندی در این زمینه سخن از اتیاینن به میان میآورد، که همتای هر انسانی است و وظیفهاش مراقبت از اوست، و قبل از اینکه فرد کاری انجام دهد او آن کار را انجام میدهد تا از آسیبهای احتمالی که فرد را تهدید میکند جلوگیری کند. فولکلور ایرلندی هم داستان فچ را روایت میکند، که همتای خبیث هر انسان است و معمولا پیش از مرگ فرد بر او ظاهر میشود.
سریال ویچر The Witcher داپلر را به شکل فچ به تصویر میکشد، قاتلی که وظیفهاش کشتن تمام کسانی است که به آنها شباهت دارد.
این مطلب برگرفته از نوشتهی پیتر الن کلارک در وبسایت تایم است.