دو قسمت اول سری پدرخوانده Godfather ساخته فرانسیس فورد کوپولا Francis Ford Coppola در میان بهترین فیلمهای تاریخ سینمای جهان قرار دارند. این سهگانه حماسی داستان ظهور، صعود و سقوط خانواده کورلئونه را به تصویر میکشد و در این مسیر تصویری عمیق و مبهوتکننده از زندگی آمریکایی ارائه میدهد. در عین حال داستانی شگفتانگیز درباره خانواده، جرم و جنایت و دنیای مافیایی است.
اما در حالی که دیدن این فیلمها بسیار هیجانانگیز است، داستانهای ساخت و پشتصحنه آن نیز به همان اندازه شگفتانگیز و جذاب است. همانطور که با هم به درون حقایق ناگفته سهگانه پدرخوانده شیرجه میزنیم؛ دوستانتان را نزدیک نگه دارید و دشمنانتان را نزدیکتر.
همچنین بخوانید:
نگاهی به ۱۰ فیلم برتر فرانسیس فورد کوپولا به بهانه تولد هشتاد سالگی این اسطوره سینما
ـ مافیا علیه فیلم پدرخوانده اعلام جنگ کرده بود
پدرخوانده به عنوان یک فیلم گانگستری ناب، بهطور کامل و صد در صد مسئول ایجاد دیدگاه و ایده مافیای مدرن است. در واقع، این فیلم چنان موفقیت و محبوبیتی در فرهنگ عامه داشت که سرکردگان گروههای مافیایی و خلافکار شروع به استفاده و نقلقول از جملات قصار فیلم کردند. جملههایی مثل: ” من پیشنهادی بهش میدم که نتونه ردش کنه “؛ و این بسیار جالب است بهخصوص با توجه به این نکته که مافیا تمام تلاش خود را کرد تا جلوی اکران این فیلم را بگیرد.
قبل از شروع فیلمبرداری، پدرخوانده مورد حملهی لیگ حقوق مدنی آمریکایی ایتالیایی قرار گرفت؛ گروهی مخالف کلیشهسازیهای نژادی ایتالیاییها. با این حال، این گروه کاملاً صادق و قابل احترام نبود؛ چون پایهگذار آن جوزف کُلمبو Joseph Colombo رئیس خانواده مافیایی کلمبو بود. در حالی که او واقعاً میخواست علیه مضامین نژادپرستانه مبارزه کند اما در عین حال میخواست گروههای خلافکار از مرکز توجه دور باشند. تحت فرمان او، لیگ، اعتراضات و تظاهرات خود را در مخالفت با پدرخوانده آغاز کرد.
اما وقتی موفق نشد، کلمبو دست به اقدامات جنایی زد. گانگسترها شروع به تعقیب تهیهکننده، ال رودی Al Ruddy، کرده و تمام شیشههای ماشینش را خرد کردند. مدیر اجرایی کمپانی پارامونت تلفنهای تهدیدآمیزی درباره آسیب رساندن به فرزندش دریافت کرد. بدتر از آن ساختمان پارامونت در نیویورک دو بار بعد از تهدید بمبگذاری تخلیه شد.
درنهایت رودی تصمیم گرفت که ملاقات رودررویی با کلمبو داشته باشد. با موافقت دو طرف قرار شد که فیلم با حذف کلمه “مافیا “ یا هرگونه اشاره مستقیمی به آن، به کار خود ادامه دهد. کلمبو در سال 1978 در گذشت و در فیلم سوم پدرخوانده به یاد او کاراکتر جویی زاسا تبهکار اصلی فیلم را با الهام از جوزف کلمبو به تصویر درآوردند.
ـ داستان پشت کاراکتر لوکا براسی
سهگانه پدرخوانده پر از کاراکترهای جذاب و به یاد ماندی است از تام هوگان گرفته تا جانی فانتین؛ اما هیچکدام به بزرگی (به معنای واقعی کلمه) لوکا براسی جلوه نکردهاند. براسی آدمکش و مزدور شماره یک کورلئونه، هرگاه وارد صحنه میشود تمام توجهها را جلب کرده و تصویر را از آن خود میکند و این کاملاً مدیون مردی است که نقش این گانگستر عظیم الجسه را ایفا کرده است؛ یک مشتزن واقعی به نام لنی مونتانا Lenny Montana. با قد 198 و وزن 136 کیلویی، مونتانا کشتیگیر حرفهای با نام مستعار “زبرا کید “ Zebra Kid بود. او همچنین برای درآمد بیشتر برای خانواده کلمبو کار میکرد؛ به عنوان نیروی امنیتی و گاهی هم ایجاد حریق عمدی.
به گفته دیگر، مونتانا مرد ترسناکی بود و هنگامی که به تیم پدرخوانده godfather پیوست، به تازگی از زندان آزاد شده بود. کوپولا زمانی او را ملاقات میکند که به عنوان بادیگارد دون کلمبو کار میکرد و بلافاصله میخواهد که او در نقش مرد دست راست کورلئونه بازی کند. البته مونتانا یک خلافکار بود نه یک هنرپیشه، درنتیجه زمانی که وقت آن رسید که در کنار مارلون براندو Marlon Brando بازی کند، موقع بیان دیالوگهایش تپق میزد. با لکنت حرف زدنهای که در فیلم میشنوید کاملاً واقعی هستند، اما کوپولا تصمیم میگیرد که این را در فیلم نگه دارد.
ـ ارتباط و همکاری با تبهکاران
بعد از اینکه جو کلمبو مهر تائید خود را به فیلم زد، گانگسترها شروع به آمدن سر صحنه فیلمبرداری کردند و فیلمسازان آنقدر خوشحال بودند که آنها را به کار گماشتند. خب بالاخره وقتی دارید فیلمی درباره مافیا میسازید، چه کسی بهتر از یک تبهکار میتواند نقش یک تبهکار را بازی کند؟
کمپانی و کوپولا، اضافه بر استخدام لنی مونتانا، الکس روکو Alex Rocco را نیز استخدام کردند؛ کسی که نقش مو گرین، صاحب کازینو را ایفا کرد. او پیش از آنکه به هالیوود بیاید از گانگسترهای گروه “وینتر هیل “ Winter Hill بود؛ یک گروه خلافکار بدنام از بوستون. دیگر بازیگری که در دنیای خلافکاری دست داشت، جیانی روسو Gianni Russo بود، کسی که نقش ویزلی کارلو ریسی را ایفا کرد. طبق گفته خودش، هنگامی که با فرانک کاستلو Frank Costello کار میکرد، سه مرد را کشته بود.
اما حضور تبهکاران فقط به بازیگران فیلم ختم نمیشد. جیمز کان James Caan که نقش سانی کورلئونه را بازی میکرد در حین آمادهسازی برای نقشش، با کارمین پرسیکو Carmine Persico ملقب به “مار “ The Snake دوست میشود؛ مردی که تبدیل به رئیس خانواده کلمبو شد. این دو آنقدر باهم در ارتباط نزدیک بودند که مأموران دولتی فکر میکردند جیمز کان به مافیا پیوسته است. حتی سالها بعد کان در دادگاهی به حمایت از پرسیکو پرداخت که برای اتهاماتی از اخاذی گرفته تا قاچاق تحت محاکمه بود.
خود کوپولا نیز برخوردهای نزدیکی با تبهکاران داشت. در حالی که او از استفاده از خلافکارهای خورده پا در فیلم لذت میبرد اما چندان از رؤسای بزرگ خوشش نمیآمد. این مسئله باعث عجیب شدن اتفاقات در حین فیلمبرداری پدرخوانده 3 شد؛ زمانی که جان گوتی John Gotti یک از رؤسای بزرگ پنج خانواده مافیا در نیویورک، درخواست دیدار با آقای کارگردان را کرد. کوپولا توضیح داد که درگیرتر از آن بوده که وقت برای گفتگو داشته باشد درنتیجه یکی از دستیاران را برای ملاقات با دون گوتی میفرستد. چرا کوپولا تمایلی برای ملاقات با گوتی نداشت؟ او توضیح میدهد که تبهکاران مانند خونآشامها هستند و ” یک خونآشام تنها زمانی میتواند وارد زندگی شما شود و قدم به درون خانه شما بگزارد که خود شما دعوتش کرده باشید داخل… اما اگر شما دعوتشان نکنید… خوب آنها هم وارد نمیشوند “.
ـ جرج لوکاس کمک کرد
هنگامی که در ابتدای کار به کوپولا کارگردانی پدرخوانده پیشنهاد شد، او نپذیرفت، چون از طرفداران کتاب پدرخوانده نبود. با این حال هنگامی که دید برای نجات استودیوی فیلم سازیش، امریکن زوتروپ American Zoetrope، به این پول احتیاج دارد، نظرش را عوض کرد و یکی از کسانی که او را قانع کرد که کارگردانی این کار را بپذیرد دوست شریکش در استودیوی زوتروپ، جرج لوکاس George Lucas بود. لوکاس به او گفت “ما واقعاً به این پول نیاز داریم… چه چیزی ممکنه از انجام این کار از دست بدی؟”.
درنتیجه علاوه بر خلق لوک اسکایواکر و پرنسس لیا (شخصیتهای فیلم جنگ ستارگان)، جرج لوکاس به نوعی مسئول ساخته شدن بزرگترین و بهترین فیلم گانگستری است که تا به امروز ساخته شده؛ اما دخالت او در این پروژه به اینجا ختم نمیشود. کوپولا از لوکاس خواست که در صحنه نیز به او کمک کند و این کارگردان که آن موقع هنوز مشهور نشده بود نقش کلیدی در مونتاژ بخش “going to the mattresses” داشت. در آن بخش خاص اطلاعاتی درباره بالا گرفتن جنگهای مافیایی از طریق عنوانها و سر تیترهای روزنامهها داده میشود و لوکاس کسی است که این بخش الحاقی را فیلمبرداری کرد.
درنهایت، لوکاس در تدوین بخش مربوط به نجات دون کورلئونه توسط پسرش مایکل در بیمارستان، همکاری کرد. هنگامی که کوپولا روی این بخش کار میکرد، به فکرش رسید صحنهای از راه رو خالی بگیرند که در آن صدای قدمهای که نزدیک میشوند به گوش میخورد. این صحنه هیجان و تنش جدی به این بخش داستان اضافه میکرد اما متأسفانه کوپولا فراموش کرد که این صحنه را فیلمبرداری کند. کوپولا از لوکاس درخواست کمک کرد و او هم بعد از گشتن در میان تصاویر فیلمبرداری شده تعدادی شات از راهروی خالی پیدا کرد. این شاتها تنها چند ثانیه طول داشت اما لوکاس توانست این چند ثانیههای کوتاه را تدوین کرده و تبدیل به یک صحنه کامل کند.
ـ صحنهی رستوران
شاید الآن به نظر مسخره برسد اما سال 1971 مدیران پارامونت درباره پدرخوانده و کارگردان جوان و بلندپروازش بسیار نگران و عصبی بودند. آنها میخواستند داستان فیلم در همان زمان ساخت فیلم یعنی دهه هفتاد بگذرد. کوپولا اما داستان را به دهه چهل میبرد. آنها نمیخواستند آل پاچینو Al Pacino یا مارلون براندو در فیلم بازی کنند اما کوپولا آنها را به هر جهت انتخاب کرد. بدتر از همه، سران استودیو از هیچکدام از صحنههای اولیه خوششان نیامده بود و صحبتهای جدیی درباره اخراج کوپولا وجود داشت.
خوشبختانه صحنه رستوران همهچیز را عوض کرد. هنگامی که مدیران استودیو صحنه به قتل رسیدن دو رقیب سر یک شام ایتالیایی توسط مایکل کورلئونه را میبینند، شدیداً تحت تأثیر بازی ال پاچینو قرار میگیرند. اکنون که متقاعد شده بودند که کوپولا میداند که دارد چهکار میکند، عقبنشینی میکنند. بعدها کوپولا اقرار کرد که:“این صحنه مطمئناً مرا نجات داد “.
بیهیچ شکی جلوههای ویژه نقش بزرگی در تحت تأثیر قرار دادن این مخاطبان بدبین (مدیران استودیو) ایفا کرد. تیم جلوهای ویژه که میخواستند صحنه قتل ویرجیل سولوتسو را با خشونت و خونباری درخشانی به تصویر بکشند، لوله مخصوصی از پودر قرمز را پشت سر هنرپیشه، ال لتیِری Al Lettieri، جاسازی کردند. وقتی زمان قتل فرامیرسد، یک انفجار از فشار هوا، پودر خون را به هوا میفرستد. البته اول یک نفر باید به سر لتیِری با گلوله مومی شلیک کند و به همچنین مواظب باشد که گلوله به چشمان او نخورد. این هنرپیشه از این صحنه بیهیچ آسیبی جان سالم بدر میبرد اما متأسفانه بعداً سانحهای غیر منتظرهای رخ میدهد.
پاچینو باید بعد از کشتن دشمنانش با پریدن درون یک ماشین در آن نزدیکی از صحنه فرار میکرد. متأسفانه او در هنگام پریدن دچار اشتباه میشود و گردنش به شکل وخیمی آسیب میبیند. این تصادف باعث شد که او برای دو هفته نتواند راه برود و حرکت کند و مجبور به استفاده از ویلچر و عصا شود. خوب حداقل او در جبران مشکلاتش سر این فیلم، موفق به دریافت جایزه اسکار و شهرت جهانی شد.
ـ کوپولا قصد ساختن هیچ دنبالهای را نداشت
در این زمانهی دنبالهها، بازسازیها و اقتباسها، مردم اغلب حسرت دوران شکوه سینما را میخورند؛ اما حتی در دهه 70، بهترین دهه هالیوود، هم این ماشین فیلمسازی تنها به پولسازی علاقه داشت. درنتیجه وقتی «پدرخوانده» تبدیل به یک موفقیت بزرگ شد و نقدهای خوب و فروش عالی به دست آورد، سران پارامونت به شدت خواهان یک دنباله برای فیلم شدند. با این حال راضی کردن فرانسیس فورد کوپولا به بازگشت کمی سخت و پیچیده بود.
به خاطر تمام مشکلات و سختیهای که ساخت پدرخوانده 1 را دربر گرفته بود، کوپولا مطمئن نبود که دوباره بخواهد وارد همان دردسرهای قبلی شود. او به همچنین نگران بود که این دنباله شکست بخورد و موفقیت شاهکار اصلیاش را خدشهدار کند و شاید مهمتر از همه، کوپولا واقعاً علاقهای به ساخت یک فیلم عظیم دیگر نداشت. در عوض او میخواست بر روی پروژههای شخصیاش تمرکز کند؛ اما سران پارامونت حاضر نبودند جواب نه را قبول کنند و ” پیشنهادی دادن که اون نتونه… خوب، میدونین که “.
در ابتدا آنها از کوپولا خواستند که تهیهکنندگی فیلم را به عهده بگیرد. حتی به او اجازه دادند که خودش کارگردان را انتخاب کند. کوپولا موافقت کرد و مارتین اسکورسیزی Martin Scorsese پیشنهاد داد اما مدیران استودیو گفتند که اسکورسیزی ” یک انتخاب بد و ترسناک “ است. درنهایت پارامونت برگ برنده خود را رو کرد؛ به کوپولا پیشنهاد یک میلیون دلار کرد. با این پول، کوپولا میتوانست بالاخره بر روی ساخت فیلمهای خود تمرکز کند. اضافه بر این دستمزد، کوپولا استودیو را متقاعد کرد که بر روی فیلم جدیدش «مکالمه» The Conversation نیز سرمایهگذاری کنند و به او اجازه دهند که بر روی پروژه دیگرش نیز کار کنند، مانند نوشتن فیلمنامه «گتسبی بزرگ» The Great Gatsby در 1974.
این معامله واقعاً بهتر از آن بود که بتوان رد کرد و درست هنگامی که کوپولا فکر میکرد که از این کار خارج شده، آنها دوباره او را به بازی برگرداندند.
ـ رابرت دنیرو را از همان ابتدا میخواستند
تاریخ سینما پر از “اگر میشد چه؟” است بخصوص وقتی پای «پدرخوانده» در میان باشد. هنگام انتخاب بازیگر برای فیلم اول، کوپولا برای هر نقش یک لیست از بازیگران پتانسیل دار داشت. به عنوان مثال برای نقش ویتو کورلئونه، براندو Brando و لارنس اولویه Laurence Olivier را در نظر داشت و برای نقش مایکل کورلئونه علاوه بر پاچینو Pacino، داستین هافمن Dustin Hoffman، مارتین شین Martin Sheen و مایکل پارکس Michael Parks را هم در ذهن داشت. از سوی دیگر استودیو ترجیح میداد کسی مثل ارنست بورگناین Ernest Borgnine نقش دون ویتو را بازی کند و برای نقش مایکل، رابرت ردفورد Robert Redford یا رایان اونیل Ryan O’Neal را ترجیح میداد؛ اما در میان تمام این احتمالات که انتخاب نشدند آنکه بیش از همه به بازی در این فیلم نزدیک شد رابرت دنیرو Robert De Niro بود.
بعد از این که او را برای نقش مایکل در نظر گرفته بود، کوپولا از او خواست که در نقش سانی برادر بزرگتر پرجوش و خروش مایکل آدیشن دهد. طبق گفتهی کوپولا دنیرو در این نقش “تماشایی “ بود اما او سانی را به عنوان یک قاتل به نمایش گذاشت. این نقش درنهایت به جیمز کان James Caan رسید. (این در واقع یک مصالحه بود. پارامنت تنها در صورتی موافقت میکرد که پاچینو نقش مایکل را بازی کند که کوپولا٬ کان را به عنوان سانی انتخاب کند. درنهایت همه برنده شدند و کان نقش سانی را به زیبایی هرچه تمامتر ایفا کرد).
اما در رابطه با رابرت دنیرو، هنگامی که کوپولا پرفورمنس فوقالعاده او را در فیلم «خیابانهای پایینشهر» Mean Streets مارتین اسکورسیزی دید، او را برای پدرخوانده 2 و در نقش ویتو کورلئونه جوان انتخاب کرد. از آنجایی که این کاراکتر به زبان سیسیلی صحبت میکرد، دنیرو با رفتن به سیسیل و تمرین این زبان و لهجه، تعهد خود را اثبات کرد. درنهایت، تلاشهای او جواب داد و دنیرو اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل را از آن خود کرد و این دنیرو و براندو را تبدیل به تنها دونفری کرد که برای ایفای یک نقش جایزه اسکار را بردند.
ـ پدرخوانده 3 تقریباً یک فیلم بسیار متفاوت بود
برخی میگویند این فیلم آشغال است. برخی دیگر میگویند این فیلم بشدت دست کم گرفته شده است. حالا نظر شما هرکدام از اینها که باشد، همه ما میتوانیم توافق کنیم که پدرخوانده 3 ضعیفترین فیلم این سهگانه است. قسمت آخر درباره مایکل کورلئونهی مسن است که سعی دارد زندگی درستی را در پیش بگیرد و خلاف را کنار بگذارد اما دوباره و بهزور به دنیای زیرزمینی کشیده میشود. این داستان را با یک رسوایی بانکی، یک شرکت املاک و چند نظریه توطئهی کاتولیکی مخلوط کنید؛ پدرخوانده 3 آماده است.
اما اگر پارامونت زودتر از این حرفها میتوانست حرفش را به کرسی بنشاند این فیلم از این هم دیوانهوارتر میشد. پارامونت که دوست داشت پول بیشتری از پدرخوانده دربیاورد از کوپولا خواست که فیلم سوم را کارگردانی کند. کوپولا این درخواست را رد کرد که کاملاً قابل درک است و گفت که داستان فیلم تمام شده. مدیران استودیو شروع به گشتن برای جایگزین او کردند و همزمان شروع به مرتبسازی فیلمنامهها کردند. نزدیک به 18 فیلمنامه برای قسمت سوم نوشته شده بود و همه چرخشهای بزرگ و دیوانهواری در طرح داستان داشتند. در یکی از ورژنها کانی کورلئونه مایکل را مسموم کرده میکشد. در یکی دیگر مایکل با شلیک به سرش خود را میکشد. در فیلمنامهای دیگر مافیا با سیآیای همکاری میکند تا یک قاچاقچی بزرگ مواد را ترور کند و الا آخر…
عجیبتر از همه اینها، پارامونت به سیلوستر استالون Sylvester Stallone پیشنهاد کارگردانی این فیلم را میدهد. به همچنین آنها میخواستند این ستاره فیلم «راکی» Rocky فیلمنامه فیلم را هم بنویسد و در آن بازی نیز بکند. حتی جایی در میانه راه به ادی مورفی Eddie Murphy هم پیشنهادهایی داده شد؛ اما تمام ایدههای مسخره هنگامی که کوپولا نهایتاً تصمیم به کارگردانی کار گرفت، ناپدید شد. دوباره کوپولا برای استودیوی ورشکستهاش نیازمند به پول شده بود، درنتیجه کار بر روی آخرین فیلم پدرخوانده خود را آغاز کرد با امید اینکه یکبار برای همیشه بر این حماسه کورلئونه پایان ببخشد.
ـ سهگانه پدرخوانده به واسطه یک قتل واقعی خدشهدار شد
با اینکه سوفیا کاپولا Sofia Coppola یک کارگردان با استعداد است اما شکی نیست که ایفای نقشش به عنوان ماری کورلئونه در پدرخوانده 3 افتضاح است. در حالی که مقصر دانستن پدرش بسیار وسوسه کننده است اما سوفیا کوپولا اولین انتخاب کوپولا نبوده است. در واقع آقای کارگردان هنرپیشههای مختلفی را برای این نقش در نظر داشته از جمله جولیا رابرتز Julia Roberts و مدونا Madonna تا اینکه ربهکا شیفیر Rebecca Schaeffer را که یک ستاره جدید و نو ظهور بود را برای این نقش انتخاب میکند.
متأسفانه و به شکل غمانگیزی در حالی که او برای آدیشنش آماده میشد توسط یکی از هوادارانش به نام رابرت جان باردو Robert John Bardo که بهطور بیمارگونهای به او علاقه داشت و از سه سال قبل در تعقیب او بود، در جلوی درب منزلش به ضرب گلوله کشته میشود. با این که این اتفاق بشدت ناراحت کننده بود اما ساخت فیلم باید ادامه پیدا میکرد.
بعد از آن کوپولا این نقش را به وینونا رایدر Winona Ryder دارد. او که تازه بازی در سه فیلم را به صورت پشت سر هم و بدون وقفه تمام کرده بود بشدت خسته بود و دچار عفونت تنفسی و تب 104 درجه شد و از آنجایی که او بیمارتر از آن بود که بتواند در فیلم بازی کند، کوپولا درنهایت این نقش را به دختر 18 ساله خود میدهد.
این کار در واقع به شکل غریبی مناسب بود؛ سوفیا پیش از این نیز در دو فیلم اول حضور داشت. او در فیلم اول نقش برادرزاده تازه متولد شده مایکل را بازی کرده بوده و در فیلم دوم هم به عنوان یک مهاجر ایفای نقش کرده بود. با بازیش در فیلم سوم او تبدیل یکی از معدود هنرپیشههای زنی شد که در هر سه فیلم پدرخوانده حضور داشته. فقط خیلی بد شد که او بازیگر بدی بود و نمیتوانست واقعاً بازی کند.