مردم عادی Normal People محصول هولو و BBC سه، واکنشهای تمجیدآمیزی هم از جانب بینندگان و هم از جانب منتقدان دریافت کرده است. شورانرها توانستهاند بهطریقی یک متن بسیار ادبی را برای صفحه نمایش اقتباس کنند. اکثر اقتباسها معمولاً هرگز قادر به تصویرسازی جوهره واقعی کتابهایی مانند اینها نیستند؛ بهویژه آنهایی که با مونولوگهای درونی زیادی اتفاق میافتند اما این شورانرها توانستهاند خیلی به حد کمال نزدیک شوند. اقتباس تلویزیونی مردم عادی Normal People یکی از آن مواردی است که طرفداران کتاب نیز بهشدت از آن لذت خواهند برد.
این سریال گهگاهی توانست چیزهای بهخصوصی را بهتر کند و تجربه کلی بینندهای را که در حال مشاهده داستان عشق تدریجی مارین و کانل است، بهبود ببخشد. این یک شاهکار بزرگ است. موارد بسیار اندکی وجود دارند که در این نمایش اقتباسی از دست میروند. در این مطلب، تعدادی از مسیرهایی را که این نمایش کتاب را ارتقا میدهد، به نگارش درآوردهایم و برخی از چیزهایی را که مطمئناً عاشقان سرسخت کتاب را کمی دلخور میکند، گردآوری کردهایم.
همچنین بخوانید:
نقد فصل اول مردم معمولی Normal People – داستانی رمانتیک که با صمیمیتی نفسگیر روایت میشود
۹ – آنچه بهتر شده است: از کتابی که مونولوگهای درونی زیادی دارد، اقتباس خوبی انجام شده است.
مشکلی که در اقتباس از کتابهای بزرگسالان برای صفحه نمایش وجود دارد این است که معمولاً مونولوگهای درونی بسیار مهم این کاراکترها از دست میروند. جوهره چنین داستانهایی در پلات نیست، اما بهسادگی بر کاراکترها استوار است و بنابراین، مهم است که بدانیم کاراکترها چه فکری میکنند و چرا این کارها را انجام میدهند و چه کاری انجام میدهند.
اقتباس از چنین مونولوگهای درونیای برای صفحه نمایش معمولاً به شکل وویس اور صورت میپذیرد؛ همانطور که در فیلمی مانند «مزایای گوشهگیر بودن» ۲۰۱۲ The Perks of Being a Wallflower میتوانید مشاهده کنید اما وویس اورها گاهی موثر واقع نمیشوند. در مردم عادی Normal People آنها توانستهاند برخی از این افکار را به دیالوگها و گفتوگوها تبدیل کنند و برخی از صحنههای بیصدا، توانستهاند ماهیت این افکار خشن و غیرمنتظره را به تصویر بکشند.
۸ – آنچه بهتر شده است: سکوتهای معنادار در طول سریال
مردم عادی Normal People یک کتاب بسیار پرحرف است؛ اما یک سریال بسیار پرحرف نیست. گهگاهی قطعههایی وجود دارند که هیچ سخن یا مکالمهای در آنها وجود ندارد. این قطعات ساکت به بینندگان این امکان را میدهد که خودشان را در افکاری که کاراکترها میتوانند داشته باشند، غرق کنند. این یک روش مفید است که سریال میکوشد از طریق آن به مخاطبان، زندگی کاراکترها را نشان دهد.
در این سریال فعالیتهای روزمره و عادی نمایش داده شده است؛ کانل در طول کتابخانه قدم میزند، مارین میز آشپزخانه را تمیز میکند و غیره اما این چیزها به بینندگان این امکان را میدهد که کاراکترها را بهتر درک کنند. شورانرها کاملاً میتوانند از فلسفه “سریال سخن نمیگوید” پیروی کنند.
۷ – آنچه از دست رفته است: کاهش اهمیت جنبه اختلاف طبقاتی
رابطه بین کانل و مارین، رابطه بین دو فرد پیچیده است که از دو طبقه اجتماعی و اقتصادی بسیار متفاوت میآیند. این بخش بسیار مهمی از کتاب است. چندین و چند نمونه وجود دارد که کانل به جهان، بهطرز متفاوتی مینگرد و دلیلش پرورش یافتن او در خانوادهای از طبقه کارگر است.
مردم عادی Normal People زمان بسیار کمی را به پردهبرداری از عوارض این اختلاف طبقاتی اختصاص میدهد. این سریال گرچه تمرکز خود را روی رابطه عاشقانهشان بنا نهاده است اما پرداختن به نکات دقیق و ظریفی که عوامل اجتماعی- اقتصادی در رابطهشان ایفا میکند، را از قلم میاندازد.
۶ – آنچه بهتر شده است: تمرکز کاملاً بر رابطه آنها است.
این سریال از مهمترین بخش، یعنی رابطه کانل و مارین منحرف و دور نمیشود. در هر اپیزود بینندگان نگاه عمیقتری به هر یک از این کاراکترها و رابطه بین آنها میاندازند. مخاطبان قادر به دیدن منحنی، رشد، نقصها، کمالات رابطه بین این دو کاراکتر پیشرو هستند.
به نظر میرسد، هرچیز دیگری بهمانند یک خرده طرح داستانی باشد. این نمایش کاملاً صرف به تصویر کشیدن هرچیزی میشود که درست و غلط با این کاراکترها جلو میروند و به هیچ کاراکتر و رابطه دیگری تا این سطح توجه نمیشود.
۵ – آنچه از دست رفته است: ۱۲ اپیزود برای یک کتاب ۲۶۶ صفحهای
مردم عادی Normal People یک کتاب بسیار کوتاه و پرحرارت با گامهای ثابت است. شورانرها تصمیم گرفتند این کتاب ۲۶۶ صفحهای را به یک سریال ۱۲ قسمتی تبدیل کنند. این کار باعث شده است که سریال بهآرامی رشد این کاراکترها را نشان دهد و شدت رابطه آنها را به تصویر بکشد.
اما با در نظر گرفتن متریال منبع حداقلی که این شورانرها با آن کار کردند، اینگونه به نظر میرسد که یک سریال ۱۲ قسمتی کمی زیادی باشد. آیا آنها میتوانستند این سریال را بسیار کوتاهتر کنند؟ شاید. آیا یک سریال ۶ قسمتی کافی بود؟ شاید. دست آخر، به نظر میرسد که سریال کمی زیادی بسط داده شده است. این مساله، بهخصوص برای کسانی که سریال را پیش از خواندن کتاب تماشا کردهاند، کاملاً محسوس خواهد بود.
۴ – آنچه بهتر شده است: رابطه مارین با خانوادهاش از همان آغاز نشان داده شده است.
خوانندگان کتاب بهسختی میتوانند درک کنند که دقیقاً چه چیزی درباره خانواده مارین اشتباه است. با این حال، شورانرها برای دستیابی به یک رویکرد متفاوت کوشیدهاند. از همان اپیزود اول، بینندگان یک خانواده فروپاشیده را میبینند که مارین در آن بزرگ شده است. بنابراین مخاطب قادر است در طول سریال بهتر با مارین همدلی کند.
برادر و مادر، کاراکترهایی تکرارشونده هستند و نمایش سردی و خشونتی که در اطراف مارین وجود داشته و او با آنها رشد کرده است، به مخاطب کمک میکند تا طبیعت و احساسات او را بسیار بهتر درک کند. این یکی از راههایی است که این اقتباس توانسته بهخوبی متریال منبع را بهبود ببخشد.
۳ – آنچه از دست رفته است: برخی از مونولوگهای درونی که امکان اقتباسشان وجود نداشت.
این سریال اقدام خوبی در تبدیل کردن مونولوگهای درونی به مکالمات انجام داد و به بینندگان نشان داد که آنها به چه فکر میکنند؛ بدون آنکه واقعاً به مخاطب خود بگوید و این کار را خیلی بهتر از بسیاری از اقتباسهای سالهای اخیر انجام داده است.
اما دست آخر، تاکید بر روی یک کتاب مانند مردم عادی Normal People، دقتی فوقالعاده میطلبد چراکه در آن، سالی رونی در مورد آنچه در ذهن این شخصیتها میگذرد، نوشته است. هیچ راه راحتی برای اقتباس وجود نداشت و بنابراین اقتباس تلویزیونی همواره خواستارش خواهد بود.
۲ – آنچه بهتر شده است: بازیگران به این کاراکترها زندگی بخشیدهاند.
دیزی ادگار جونز و پاول مسل به ترتیب به مارین و کانل زندگی بخشیدهاند. اجرای این بازیگران ممتاز است. این کاراکترها دشوار هستند و بدون بازیگران درست و مناسب، آنها بهگونهای بسیار متفاوت روی صفحه نمایش تحقق پیدا میکنند. ادگار جونز و مسل کاملاً مناسب این کاراکترها هستند.
اجراهای ظریف و خام آنها، سریال را به سطوح جدیدی میرساند و این در حالی است که سایر بازیگران نیز بهخوبی نقشهایشان را ایفا کردهاند. این دو نفر بهویژه برای زندگی دادن به این دو کاراکتر بسیار پیچیده از یک کلاسیک ادبی مدرن باید مورد قدردانی قرار بگیرند.
۱ – آنچه از دست رفته است: لحن سریال
هرکسی که کتاب را خوانده باشد از کیفیت پرجنبوجوش متن آگاه خواهد بود. سالی رونی درباره انسانهای جوان نوشته است؛ در مسیری که تنها انسانهای جوان میتوانند درباره خودشان بنویسند. او طنز طعنهگو، گوشهوکنایهها و بذلهگوییهای این کاراکترها را به نگارش درآورده است که همه آنها باعث محبوبیت کتاب شدهاند.
بینندهای که نمایش را تماشا میکند، بدون آنکه پیشتر کتاب را خوانده باشد، یقیناً لحن سریال را متاسفانه غمگین مییابد. این نمایش، بیصدا و آرام است. جنبههای شوخطبع کتاب ضرورتاً برای صفحه نمایش ترجمه نشده است.
این مطلب برگرفته از نوشته Vdevi در سایت screenrant.com است.