مهمانخانه ماه نو  New Moon Hotel تجربه مشترک سینمای ایران و ژاپن است که اولین نمایشش به جشنواره جهانی فجر بازمی‌گردد. خبر ساخت فیلمی که محصول مشترک سینمای ژاپن و ایران باشد، به‌شدت کنجکاوی برانگیز بود. کارگردانی تاکفومی تسوتسویی، نویسندگی نغمه ثمینی و تهیه‌کنندگی جواد نوروز بیگی، یک مثلث کامل از عواملی بود که خبر از یک فیلم دراماتیک و جذاب می‌داد. بااین‌حال، نتیجه این همکاری به یک ناامیدی تمام‌عیار ختم شد.
رک و راست و بی‌تعارف، باید اقرار کرد که مهمانخانه ماه نو» یکی از بدترین فیلم‌های سال‌های اخیر سینمای ایران است. همه‌چیز در ظاهر زیبا و هوس‌انگیز است. اما ماهیت فیلم را با واژه‌ای جز “سرکاری” نمی‌توان توصیف کرد. فیلم نه ژاپنی است نه ایرانی. همه‌چیز پادرهوا و آشفته است. خط اصلی قصه، پیشروی روایت، پایان‌بندی، مهمانخانه ماه نو در هیچ زمینه‌ای برگ برنده‌ای ندارد و اثری است کاملاً بی ساختار و بیهوده و به‌شدت بی‌هدف.
از درام فیلم تا بازی بازیگران، از روایت تا ساختار، هیچ‌چیزی نیست که بیننده را جلب کند یا او را وادار به تماشای ادامه فیلم کند. نه غافلگیری در کار است و نه اساساً قصه مهمانخانه ماه نو کشش دراماتیک خاصی دارد. اتفاقاً همه‌چیز به همین قصه توخالی و درام لاغر بازمی‌گردد. قصه‌ای که از الگوهای شناخته‌شده قصه‌گویی جهانی می‌آید، می‌خواهد به کهن‌الگوهای بشری اشاره کند، اما درنهایت، مانند قصه‌ای زرد می‌ماند که از لابه‌لای برگ‌های یک روزنامه زردتر، آن‌هم از دهه شصت و هفتاد شمسی، آمده است.

همچنین بخوانید:
نقد فیلم امیر – یک تجربه بصری موفق و چشم نواز اما بی روح

مهمانخانه ماه نو

مسافری از ژاپن

قصه مهمانخانه ماه نو قصه ساده‌ای است. قصه‌ای ساده که فیلم سعی دارد آن را پیچیده کند و با خلق بزنگاه‌هایی که کارکرد دراماتیک و منطقی ندارند، این پیچیدگی را بیشتر کند.
نوشین( مهناز افشار) معلمی است که به همراه دختر جوانش زندگی می‌کند و در آستانه اسباب‌کشی است. بازگشت مسافری از ژاپن که گذشته مشترکی با نوشین دارد، زندگی و رابطه او با دخترش، مونا (لاله مرزبان) را تحت تأثیر قرار می‌دهد. ملاقات پنهانی نوشین و این مسافر ناآشنا، شک مونا را برمی‌انگیزد و او را وادار می‌کند درگذشته‌ای که می‌شناسد جستجو کند تا به حقیقت دست یابد.
از آن‌سو، مونا هم بدون اطلاع مادرش، قصد دارد به همراه دوست‌پسرش، سهند (علی شادمان) برای ادامه تحصیل به کانادا مهاجرت کند. روابط پنهانی مونا و قوانین سخت‌گیرانه مادرش، او را بیش از قبل عاصی کرده است. همه پنهان‌کاری‌های نوشین و مونا، آن‌ها را هرروز از یکدیگر دورتر می‌کند و در وضعیت بغرنجی قرار می‌دهد.

خب که چی؟

این اولین و آخرین سؤالی است که بیننده مهمانخانه ماه نو با آن مواجه می‌شود. از ابتدای فیلم، کنش‌های بیهوده که فقط زمان فیلم را پر می‌کنند، به‌جای روایت اصلی به خورد بیننده داده می‌شود. رفت‌وآمدهایی که قرار است زندگی نوشین و مونا و شخصیتشان را به بیننده نشان بدهد. اما هیچ‌کدام از این کنش‌ها، در چارچوب روایت، به نقطه مشخصی نمی‌رسند و بی‌هدفی آن‌ها آزاردهنده است.

 ماساتوشی ناگاسه

هرچه هم بیننده از این سکانس‌ها، اطلاعاتی کسب کند فایده ندارد. چراکه نیمه دوم فیلم، هر دو شخصیت اصلی، از تعاریفشان خارج می‌شوند و کنش‌هایی بی‌منطق انجام می‌دهند. هرچه فیلم بیشتر پیش می‌رود، کاراکترها برای بیننده غریب‌تر می‌شوند و هیچ ارتباطی با او برقرار نمی‌کنند. در این میان فقط اسباب‌کشی است که غیرمستقیم به تغییرات زندگی نوشین و مونا اشاره دارد و می‌تواند برای بیننده سرنخی باشد.
عذاب‌آورتر آنکه، در بین تمامی این کنش‌های غیر دراماتیک و گیج‌کننده، مهمانخانه ماه نو سعی دارد در زیر لایه‌های متنش، خبر از یک راز بزرگ بدهد. رازی که نوشین پنهان می‌کند و برملا شدن آن می‌تواند زندگی‌اش را به هم بزند. ایراد کار آنجایی است که این اشارات به‌درستی در متن پنهان نشده‌اند و همه‌چیز در سطح اتفاق می‌افتد.
گره‌افکنی اولیه، بچه‌گانه و غیرقابل‌باور است و بیننده به‌راحتی می‌تواند راهش را میان میدان مینی که فیلم‌ساز برایش گذاشته است پیدا کند. میدان مینی که از پیچیدگی‌های غیرضروری فیلم‌نامه می‌آید. گره‌افکنی اولیه، در همان مرحله طرح می‌ماند، خام و دست‌نخورده و هرچه بعدازآن می‌آید، کور کردن گره‌ای است که با دست‌باز می‌شود. یک موضوع ساده و پیش‌پاافتاده را به‌زور اغراق و شلوغ‌کاری به‌جای یک گره دراماتیک جا زدن، حقه‌ای است که مخاطب به‌راحتی می‌تواند تشخیصش دهد.

مهمانخانه ماه نو

گره‌گشایی نهایی هم به‌اندازه همان گره اولیه خام و غیرقابل‌باور است. گره‌گشایی از طریق فلش بک و روایت راوی، ساده‌ترین راه برای جمع‌کردن روایت است.
هیچ سکانس مهمی که راز نوشین را برملا کند، روایت را به اوج برساند و بتواند بیننده را غافلگیر کند وجود ندارد. اینجاست که بیننده از خود می‌پرسد، این‌همه ملودرام، خب آخرش که چه؟

بی‌هویت

مهمانخانه ماه نو همان‌طور که گفتیم، یک اثر بی‌هویت است. نه به‌اندازه کافی ژاپنی است و نه به‌اندازه کافی ایرانی. سکانس‌های ایران، پر از رفت‌وآمدهای بی‌ثمر نوشین و دخترش است. تصویری هم که از پی این سکانس‌ها برای بیننده ترسیم می‌شود، یک کاریکاتور نه‌چندان حرفه‌ای است. روابط نوشین و مونا، به‌هیچ‌وجه ردی از روابط یک خانواده ایرانی ندارد و اصرار فیلم‌نامه‌نویس برای واردکردن عناصری از فرهنگ آشنایش به قصه، جبری و باسمه‌ای است. درنهایت، بیننده نه تصویر مدرن و رابطه به شدت دوستانه نوشین و دخترش را می‌پذیرد و نه تردیدهای نوشین و قوانین سخت‌گیرانه‌ای را که برای دخترش گذاشته است.

مهناز افشار، ماساتوشی ناگاسه

سکانس‌های ژاپن، از سکانس‌هایی که در ایران ضبط‌شده‌اند، به‌غایت بی‌هدف‌تر هستند. این سکانس‌ها، هیچ‌گونه هویت بصری و شناختی به بیننده ارائه نمی‌کنند. حس غربت و تنهایی نوشین، روزهای سختی که می‌گذارند و آشنایی‌اش با یک خانواده ژاپنی به‌عنوان تنها راه نجاتش، به‌هیچ‌وجه به قاب‌ها و تصاویری که فیلم‌ساز عرضه می‌کند راه نیافته است. درواقع این سکانس‌ها آن‌قدر ابتدایی و از سر بازکنی ساخته‌شده‌اند که اگر در روستایی حوالی تهران هم فیلم‌برداری می‌شد، بیننده تفاوتی حس نمی‌کرد.
تنها المانی که در این میان، به‌خوبی درآمده است، موسیقی است. هر بار موسیقی را می‌شنویم، با عناصری از موسیقی ایرانی و ژاپنی که درهم‌آمیخته‌اند روبرو می‌شویم. ریتم پرشور موسیقی ایرانی و راز و رمز پرسکون موسیقی ژاپنی، دلربا و دل‌نشین است و این همان تأثیری است که فیلم به دنبالش بوده و به آن نرسیده است. بااین‌حال، موسیقی هم به شکلی دراماتیک و همراه با روایت به کار گرفته نشده است، اما همان لحظات کوتاهی که در پس قاب‌ها جاری می‌شود، مثل نفسی تازه می‌ماند بین ریتم کند و داستان ملال‌آور و بی‌نتیجه مهمانخانه ماه نو.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.