کاملا واضح است که چرا موفقیت فیلم جوجو خرگوشه Jojo Rabbit، دور از ذهن به نظر میرسد. یک کمدی که قهرمان آن یک پسر آلمانی ده ساله در دوران جنگ جهانی دوم است و میخواهد در بزرگسالی یک نازی شود؟ در زمانی که مقولهی ظهور نئونازیسم در سرتاسر دنیا، اصلا خندهدار به نظر نمیرسد، این ترکیب به احتمال زیاد یک فیلم افتضاح را رقم خواهد زد.
اما چیزی در مورد کارگردان نیوزلندی، تایکا وایتیتی وجود دارد که او را قادر میسازد چیزهایی که اصولا نباید در کنار هم خوب از آب درآیند را به ترکیبی فوقالعاده تبدیل میکند.
همچنین بخوانید:
افسر و جاسوس An Officer and a Spy – داستان تاریخی تاثیرگذار ساخته رومن پولانسکی
از کارهای پیشین این کارگردان میتوانیم به «شکار انسانهای سرگردان»، «آنچه در سایهها انجام میدهیم» و «ثور:رگنراک» اشاره کنیم.
جوجو خرگوشه Jojo Rabbit که در جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو اکران شد، این ایدهی ریسکی را گرفته و به یک فیلم سرگرمکنندهی پر از گره داستانی تبدیل میکند.
به نظر میرسد این روزها داشتن محتوایی همراه با شوخیهایی با هیتلر، سختتر از ۵۰ سال پیش و زمانی که مل بروکس «تهیهکنندگان» را ساخت، باشد. اما وایتیتی کاری کرده است که به احتمال زیاد این فیلم فاکس سرچلایت به یکی از محبوبترین فیلمهای تماشاگران تبدیل خواهد شد.
فیلم با صحنهای طولانی در مورد روش درست گفتن “سلام نازی” شروع میشود و بعد از آن نسخهی آلمانی ترانهی “میخواهم دستت را بگیرم” گروه بیتلز شنیده میشود. جوجو خرگوشه در سال آخر جنگ و در دهکدهای در آلمان روایت میشود. تنها چیزی که جوجو بتزلر (با بازی زیبای رومن گریفن دیویس) ده ساله در دنیا میخواهد این است که تبدیل به یک نازی خوب شود. اما او در اصل یک پسربچهی کوچک ترسیده است که بعد از این که در کمپ آموزشی نازیها از کشتن یک خرگوش سر باز میزند، همه او را “خرگوش جوجو” صدا میکنند. در نتیجه او یک دوست خیالی برای خودش خلق میکند: یک آدولف هیتلر احمق (با بازی خود وایتیتی) که مشوق بدترین افکار و تصمیمات این پسر است.
نازیهای فیلم به کمک سم راکول، آلفی آلن، ربل ویلسون و استیون مرچنت در کنار تعداد دیگری بازیگر، به تصویر کشیده شدهاند.این سربازها با اینکه دوست دارند خطرناک به نظر بیایند اما به جز عدهای احمق، برداشت دیگری از آنها نمیشود.با اینکه ممکن بود ارائهی تصویری احمقانه از نازیها، بعد از پخش Hogan’s Heroes ایدهی خوبی به نظر نیاید، اما وایتیتی و بازیگرانش توانستهاند ترکیب بینظیری را روی پرده ببرند.
اما اتفاقهای دیگری به جز مسخره کردن نازیها نیز در این فیلم رخ میدهد. مادر جوجو، رزی، با بازی اسکارلت جوهانسون، به وضوح نسبت به پسرش تعلق خاطر کمتری به نازیها دارد. خیلی زود جوجو متوجه میشود که مادرش یک دختر نوجوان یهودی را پشت یکی از دیوارهای خانهشان پنهان کرده است. برای جوجو که به او گفته شده بود یهودیها شاخ و فلس و چیزهایی از این قبیل بر روی بدن خود دارند، پیدا کردن السا (توماسین مککنزی) که یک دختر نوجوان معمولی است، حسابی تعجبآور است.
جوجو خرگوشه Jojo Rabbit فیلمی احساسی است. این طنز تاریک راهی پیدا میکند تا مخاطب را همراه کرده و همدردی او را بیانگیزد. همانطور که تنفر جوجو از دنیا به آرامی از بین میرود، این کمدی تاریک جایی برای اضافه کردن لحظاتی لطیف و احساسی پیدا میکند.
در جایی از فیلم السا میگوید:”تو یک نازی نیستی، جوجو. تو یک پسر دهسالهای که دوست دارد یک یونیفرم بامزه بپوشد”. در آن زمان نیروهای متفقین به شهر حمله میکنند و شاهد یک صحنهی نبرد بزرگ هستیم. حتی جوجو و دوستش یورکی نیز متوجه میشوند که در طرف اشتباه این جنگ ایستادهاند. یورکی میگوید:”مطمئنا وقت خوبی برای نازی بودن نیست.”
اما به طرز عجیبی تایکا وایتیتی این دوران را به وقت خوبی برای تماشای یک کمدی نازی، تبدیل کرده است.
جوجو خرگوشه ۱۸ اکتبر بر روی پرده میرود.
و حالا نظر سایر منتقدین در مورد این فیلم:
کریستوفر مچل منتقد cinevue نوشته است:
“پیام اصلی فیلم جوجو خرگوشه Jojo Rabbit ، این که نفرت نه در قالب یک هیولا بلکه در شکل یک دوست به شما نزدیک میشود، به طرز تاثیرگذاری به تصویر کشیده شده است. در کنار هم قرار گرفتن جوجو و همتایان نازی بزرگسالش آغازگر روندی از تنفر است که محبت و مهربانی را کنار زده و ما را مجبور میکند از خودمان پنهان شویم. در سیستمی که مرگ را میپرستند، ستایش زندگی، حتی در خفا هم، بهترین نوع مقاومت به حساب میآید.”
جو لیپست منتقد Consequence of Sound در نقد خود آورده است:
“فیلمنامهی خندهدار وایتیتی و بازی رنگارنگ و شاد او در نقش مکمل شخصیت آدولف هیتلر به طور مشخص نقاط برجستهی کمدی جوجو خرگوشه به حساب میآیند. اما فیلم فقط به این دلیل بسیار خوب از آب درآمده است که میان حال و هواهای مختلفش تعادل برقرار کرده است. در نهایت وایتیتی فراتر از ارائهی یک هیتلر خندهدار رفته و نگاهی خندهدار و به طرز تعجبآوری احساسی به اینکه چطور دو کودک برای سرپا نگهداشتن احساس محبت و شفقت در میان انسانها به یکدیگر تکیه میکنند، انداخته است.”
میان گریه میخندم چون شمع ….. فیلم امیدوارانه و ارزشمندی بود که سیاست را در برابر عشق پاک کودکانه به سخره میگیرد، اینکه نسلهای جدید وجدان معصومی دارند که حتی دشمنان هم عاشق هم میشوند. سربازان آینده باهم دوست خواهند شد و حتی اگر جنگ، خانواده بچه ها رو اعدام هم بکنند اما یتیمان جنگی از هر دو طرف، جای خانواده را برای هم پر خواهند کرد. فیلم بسیار ارزشمندی که با حماسه به جنگ تراژدی میره، اشک گریه را به اشک خنده، تبدیل میکنه، مگه چندتا فیلم اینجوری میشه در تاریخ سینما پیدا کرد؟ سخت ترین کار دنیا اینه… خواندن بیشتر »