سینمای ایران هرچند سینمایی مردانه است و فیلمهای مردانه زیاد دارد، هرچند خصوصا در دهههای گذشته و قبل از به راه افتادن جریانهای آزادیخواهانه زنانه، هم خلق و خو و منشی مردانه داشته و هم قهرمانانش در عموم فیلمها مردان بودهاند، اما مادران خاطرهانگیز به مراتب بیشتر از پدرانی ماندگار خلق کرده است.
وقتی فیلمهای مهم تاریخ سینما را مرور میکنیم و از سر میگذرانیم، میبینیم که قهرمانان فیلمهای مردانه کمتر پدر بودهاند. یا پدران خوبی نبودهاند، مانند «شوکران». یا پدرانی سختگیر و سبع بودهاند. یعنی پدران در فیلمهای ایرانی بیشتر سوژه نمایش اختلاف نسلها بودهاند تا نمایانگر فداکاریهای پدرانه: «بهنام پدر»، «مینای شهر خاموش»، «خانه پدری» و…
در این یادداشت نگاهی انداختهایم به معدود پدران قهرمان ماندگار سینمای ایران که تبلور فداکاری و رشادتهای پدرانهاند نه نماینده اختلاف نسلها. خواه پدرانی پیشرو در روابط مدرن با فرزندانشان، خواه آنان که به حکم غریزه از خود و همهچیزشان برای بچهها زدهاند…
همچنین بخوانید:
با مادرانههای نماوا بیشتر آشنا شوید
درخت گردو
هرچند فیلم هنوز اکران نشده اما بیاغراق این یکی از قهرمانانهترین شمایل پدرانهایست که تاریخ سینمای ایران خلق کرده. هرچند برای جلوگیری از لو رفتن داستان نمیتوان کاراکتر قدیر با بازی درجه یک و محشر پیمان معادی را خیلی باز کرد و در وصفش گفت اما بعد از تماشای «درخت گردو» نام قدیر اولین پدر قهرمان سینمای بعد از انقلاب خواهد بود که به ذهن تماشاگر خطور میکند.
کسانی که فیلم را در جشنواره دیدهاند احتمالا همین روزها و در بحبوحه شیوع کرونا زیاد یاد قدیر و پدر یکی یکدانهای که برای کودکان نازنینش بود افتادهاند. در روزهایی که همه حتی پدر و مادر با فرزندان هم باید فاصله ایمنی از هم رعایت کنند و دست ندهند، تماشاگر «درخت گردو» دیده، مطمئنا تماسهای بیپروای قدیر با فرزندان شیمیاییاش را از نظر میگذراند.
فیلم در همان ابتدا با چند تاکید بر مسری بودن آلودگی شیمیایی از طریق تماس فیزیکی به تماشاگر میفهماند که تماس مانند این روزها قدغن است. سپس با نمایش قدیر که تنها برای آرام کردن فرزندانش وارد محوطه آلوده و قرنطینه شده میشود و باز برای شاد کردن آنها لباس محافظتش را از تن میکند و آنها را در آغوش میکشد، تماشاگر را مادام نگران تماسهای او با بچهها میکند. آنها در نیمه اول فیلم مدام به این فکر میکنند که نکند قدیر هم با این تماسها شیمیایی شود. اما قدیر…قدیر عین خیالش نیست. جانش در برابر فرزندانش حتی سر سوزنی اهمیت ندارد و حاضر است همهجوره خود را فدای بچهها کند. فداکاری و رشادت پدرانه او بیش از اینکه واقعی باشد اسطوره مابانه است.
گاوخونی
یکی دیگر از تصاویر اساطیری که از پدر در سینمای ایران ساخته شده، حاصل کار بهروز افخمی در یکی از خاصترین و خلاف جریانترین فیلمهای او یعنی «گاو خونی» است. هرچند که فیلم از نقطه نظر پسر روایت میشود و او هم چندان دل خوشی از پدر ندارد و آن مسئله اختلاف نسلها در اینجا هم حضوری پررنگ دارد اما دو نکته بسیار مهم پای پدر «گاو خونی» با بازی بهیاد ماندنی عزتالله انتظامی فقید را به این لیست باز میکند:
در وهله اول همان وجهه اسطوره مابانهای که گریز به رستم و سهراب میزند و مهمترین جلوه رابطه رستم و سهراب شاهنامه در سینمای ایران میشود. این نکته مهی است که هیچجوره نباید راحت از کنارش عبور کرد یا آن را ساده انگاشت. افخمی موفق میشود یک رستم و سهراب مدرن خلق کند.
نکته دیگر جذابیت خود پدر است. او یک شخصیت دوستداشتنی و ویژه است و تماشاگر عمیقا از تماشایش لذت میبرد و سرکیف میآید. اخلاقیات خاصش در خاطر میمانند؛ خصوصا آن دیالوگ بامزه و ترند شده فیلم: «میخوام تریاکو ترکش کنم، صبحا برم زورخونه ورزش کنم.»
جدایی نادر از سیمین
این یکی از آن پدرهای باحال و نواندیش است که رابطه خوب و مدرن و درعینحال صادقانه با دخترش بسیار جلب نظر میکند. یکی از جالبترین رابطههای پدر و دختری سینمای بعد از انقلاب که تنشها و خودخواهیهای مادر، منغعتطلبی و اصرارهای بیجایش به گرفتن سرپرستی دختر و مهاجرت هم نقش مثبت پدر را پررنگتر میکند.
جزییات در پرداخت کاراکتر پدر بسیار دقیق و کار شده است. او که یک پسر قدرشناس و خوب برای پدر پیرش هم هست (راضی نشدن به مهاجرت برای خاطر او و زحماتی که در مراقبت از او میکشد نشانگر رابطه خوب پدر و پسری این دو در گذشتهها و ایام جوانی بوده است.) حالا دارد نقش همان پدر خوب را برای دخترش بازی میکند. پدری که واقعیت را از دخترش لاپوشانی نمیکند و چون او هنوز بچه است سعی نمیکند از روند پیش رفتن حادثه حذفش کند. به او حق انتخاب و اجازه مواجهه با مسائل را میدهد و در کنار این در تربیت درستش سختگیریهای خاص خود را دارد: تاکیدش بر صادق بودن و راستگویی او و یاد دادن اینکه زیربار حرف ناحق نرود حتی اگر معلمش بگوید نمونهای از این حساسیتهای تربیتی او هستند.
این یکی از مدرنترین و جالبترین رابطههای پدر و دختری این سالهاست که نمونهاش در سینمای ایران کمتر پیدا میشود.
بادیگارد
در میان شخصیتهای مذهبی و حکومتی، حاج کاظم یکی از آن پدران روشنفکر است که نگاه باز و رابطه غیر دستوری و غیر متعصبانه با دخترش مهم مینماید. این ویژگی پدرانه نه صرفا به عنوان منش یک پدر ویژه، که در کاراکتر خود حاج کاظم هم تاثیر بسزایی دارد و بخش مهمی از شخصیتپردازی او محسوب میشود.
او به دختر خود اجازه تصمیمگیری میدهد، درباره روابط عاشقانهاش با جنس مخالف خصوصا بسیار متواضعانه و روشنفکرانه برخورد میکند و این چیزی است که سینمای ایران کمتر از یک فرد مذهبی که در سازوکار حکومت دارای منسب است، به تماشاگر نشان داده باشد.
خواهران غریب
خسرو شکیبایی «خواهران غریب» یک پدر دوست داشتنی است. موزیسینی که کارش در خانه است و این باعث میشود بیشتر با دختر کوچولویش سروکار داشته باشد. در دهه هفتاد، عموم پدران در جامعه ایران تنها وظیفه نانآوری در خانواده را داشتند و عموما حتی نمیدانستند که فرزندانشان کلاس چندم هستند و امور تربیتی بچهها همه روی دوش مادر بود، حتی برای ابتداییترین صحبتهای جدی هم مادر واسطه بود و حرفهای بچهها و پدر را به دیگری منتقل میکرد.
در چنین زمانی شکیبایی در این فیلم یک پدر اهل دل و ویژه بود که میتوانست همپای دخترش کودک شود و با زنده کردن کودک درون خود، به دنیای کودکانه دختر کوچولو راه پیدا کند. کاش پدران دهه شصتیها بیشتر چنین خصلتهایی داشتند تا فرزندانشان در شرایط اجتماعی سخت و افسرده حال دوران کودکی و نوجوانی خود، راحتتر و کمعقدهتر بزرگ میشدند.