بی حسی موضعی سومین و آخرین فیلم حسین مهکام است که از اولین نمایش آن در جشنواره جهانی فجر، با استقبال خوبی روبرو شد. این فیلم که در دوران کرونایی سینمای ایران به روی پرده رفت، حالا اکران آنلاین خود را هم شروع کرده است. فیلمی که باحال و هوای عجیب و لحن متفاوتی که دارد، باوجود کم رونقی گیشه، در صدر جدول فروش قرار داشت و حالا میتواند در اکران آنلاین هم موفقیت خوبی کسب کند.
حسین مهکام بعد از سالها نویسندگی در سینمای ایران و ساخت دو فیلم آزادی مشروط و آندرانیک، با بی حسی موضعی فیلمی متفاوت عرضه کرده است و قدم درراه جهانی جدید گذاشته است. همین جسارت هم مهمترین دلیلی است که مخاطب را به سمت بی حسی موضعی جذب میکند و او را تشویق به تماشای این اثر میکند.
یک روایت ابزورد
سالها همکاری با عبدالرضا کاهانی در فیلمهایی چون بیست و هیچ، تأثیرش را در بی حسی موضعی بیشتر از سایر آثار مهکام نشان میدهد و این فیلم مستقیماً متأثر از سینمای کاهانی و بهویژه اسب حیوان نجیبی است، قصه شبگردی بیهوده چند کاراکتر را به تصویر میکشد.
قصه بی حسی موضعی از جایی شروع میشود که جلال (حبیب رضایی) در اعتراض به ازدواج ناگهانی خواهرش ماری (باران کوثری) و شاهرخ (پارسا پیروزفر) از خانه بیرون میزند. با راننده تاکسی سرخوشی به نام ناصر (حسن معجونی) همراه میشود و به سراغ دوست قدیمیاش بهمن (سهیل مستجابیان) میرود.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم بیحسی موضعی – بریم سر اصل مطلب
روایت بی حسی موضعی، کاملاً در راستای نام فیلم است. از ابتدا با کاراکترهایی طرف هستیم که در یک خلسه به سر میبرند، در یک حالت بیحسی که آنها را نسبت به همه اتفاقات دوروبرشان بیتفاوت کرده است. درواقع آنچه تأثیر سینمای کاهانی بر بی حسی موضعی را آشکار میکند،همین سبک ابزورد فیلمنامه است. بیهدفی و پوچی که تکتک رفتارها و کنشهای کاراکترها را تعریف میکند و بینندهای که در عین این بیهدفی با آدمها و واکنشهای عجیبشان همراه میشود، دقیقاً از آثار کاهانی میآید.
مهکام در آخرین تجربه فیلمسازیاش، دنیایی کوچک از آدمهایی را میسازد که در حبابی خیالی زندگی میکنند. روابطشان محدود است و بنیانهای روانشناختی آنها سنخیتی باعقل و منطق ندارد. در این فضا است که اساساً قصهگویی روایت به چالش کشیده میشود.
به همین دلیل است که نباید از بی حسی موضعی انتظار یک روایت منسجم و یک قصه روایی را داشت. همه آنچه در این اثر اتفاق میافتد لحظههایی است که شکل میگیرند و بهجایی نمیرسند. بی حسی موضعی نه برچسب سینمای اجتماعی را یدک میکشد و نه سعی دارد آدمهای عجیبوغریب قصهاش را روانکاوی کند. همه این کاراکترها در لحظه تعریف میشوند، اما تصویری کلی نمیسازند. این همان لحن ابزوردی است که بی حسی موضعی به آن مجهز است.
بیهدفی فراتر از ساختار
بااینوجود اما بی حسی موضعی، از یک آشفتگی درونی در طرح موضوعش رنج میبرد که فراتر از کلیت ابزورد فیلمنامه است. شاید بهتر باشد برای مقایسه به اسب حیوان نجیبی است رجوع کنیم. فیلمی که در عین ابزورد بودن و نامنسجم بودن روایتش، یک کلیت روایی قابلدرک به بیننده اراده میدهد.
در اسب حیوان نجیبی است هم با آدمهایی روبرو هستیم که شخصیت و واکنشهایشان برایمان عجیب است. در آن فیلم هم لحظات است که کنشها و واکنشها را رقم میزند و مهمتر از همه بیهدفی آدمها بیننده را درگیر میکند. آدمهای اسب حیوان نجیبی است آنقدر بیهدف هستند که به ناگاه تصمیم میگیرند به شمال سفر کنند یا نیمهشب دورهمی انار بخورند.
اما کلیت فیلم از یک درونمایه روایی میآید. بیهدفی کاراکترها به بیهدفی روایت و فیلم تسری نمییابد و تلاش آدمهای قصه برای پول جور کردن است که آنها را گرد هم میآورد و این شب عجیب را برایشان رقم میزند.
در نقطه مقابل بی حسی موضعی، از پرداخت چنین ساختاری عاجز است. همه آدمها و رفتوآمدهایشان هیچ ریشه مشترکی پیدا نمیکند و روایت جداگانه هرکدام از کاراکترها، قصه را به ساختاری کولاژ مانند که غیر عمد ساختهشده شبیه میکند. شخصیتپردازی هم در بی حسی موضعی نداریم که طبیعتاً نمیتوان آن را به ساختار ابزورد آن مربوط دانست. اینکه کاراکترها هیچ عقبه و پیشینهای ندارند و همچون عکسی فوری که هیچ ظرافت و جزئیاتی ندارد به تصویر کشیده میشوند، نقطهضعف بزرگی برای مهکام است که نویسنده قابلی است.
جای خالی لحن گزنده کمدی سیاه
از سوی دیگر، ساختار ابزورد تنها در بیهدفی کاراکترها و واکنشهای خونسرد آنها معنا نمییابد. روایت ابزورد، دستاویزی است تا کنایههای اجتماعی یا انتقادات تند سیاسی با لحنی طنز بیان شود. همانگونه که درونمایه اصلی اسب حیوان نجیبی است را انتقادات اجتماعی تندوتیز آن میساخت که در سایه روابط آدمهای نیمه مشنگ فیلم معنا مییافت.
بی حسی موضعی اما بیهدف در متن و بیهدف در ساختار پیش میرود. برخی کنایههای فیلم مثل نمایش سانس فوقالعاده برای سالنی خالی، شوخی با بحثهای سیاسی راننده تاکسی ها یا استیصال ماری در وابسته کردن شاهرخ به خود برای حفظ خانهاش، کمرنگ و زودگذر هستند و نمیتوانند بیننده را درگیر کنند. لحن کمدی سیاهی که در آثار ابزورد مشاهده میکنیم به راه نیافته است و بهجز تک لحظههای درخشانی که مدیون بازی بازیگران است، فیلم قابلیت مسخ کردن بینندهاش را ندارد.
در این میان، تنها شکستن دیوار چهارم در چند موقعیت است که لحن تلخ و گزنده فیلم را به بیننده القا میکند و بهدرستی میتواند مخاطب را با اثر و فضای ناامیدانه آن درگیر کند.
ترکیب طلایی بازیگران بی حسی موضعی
درواقع، بهجز ظاهر دلفریب، بی حسی موضعی فقط به بازیگران توانمندی مجهز است که برگ برندهاش هستند. پارسا پیروزفر، خونسردی و بیخیالی عجیب دوستداشتنی دارد که در مقابل شخصیت پراسترس و مجنون ماری با بازی قابلقبول باران کوثری، بهشدت جذاب است.
حسن معجونی هم بارها همین نقش مرد بیخیال و مشنگ را بازی کرده است. بااینحال، بازهم در بی حسی موضعی دوستداشتنی و بانمک است و حتی رگههای تکراری که دربازیاش دیده میشود هم کاراکتر ناصر را به شمایلی آشنا تبدیل میکند که از همان اولین سکانس حضورش بیننده را جذب میکند.
حبیب رضایی هم بهخوبی از عهده نقش جلال برآمده است. خشمی که در واکنشهای غیرمتعارف او پنهانشده و تلاشش برای اغوای دختری که چند لحظه دیده است، کاراکتر دوبعدی و چندلایه او را معنی میکند و بازی رضایی باظرافت این ابعاد را منعکس میکند.
بااینحال، سهیل مستجابیان که به گفته خودش بازیگری را از تئاتر شروع کرده است، به گردپای بازیگران اصلی بی حسی موضعی نمیرسد. طنازی که او در فضای مجازی دارد هیچ سنخیتی با نقشش در این فیلم ندارد و اینکه کاراکتر بهمن هم بیش از بقیه کاراکترهای فیلم بیهدف در میانه روایت قدم میزند هم در اجرای نقشش به او کمکی نمیکند.
در نهایت، بی حسی موضعی فیلم متفاوتی است و سعی در پرداخت فضایی غیرمعمول برای مخاطب دارد. گرچه بیهدفی کاراکترها، به قصه هم سرایت میکند، اما ترکیب بازیگران و بازی آنها، جذابیتی قابلتأمل به اثر میافزاید. بی حسی موضعی را نمیتوان در ردیف بهترین آثار ابزورد سینمای جهان مثل لبوفسکی بزرگ قرار داد یا حتی آن را با نمونههای وطنی موفقتری مثل اسب حیوان نجیبی است مقایسه کرد، اما تلاش فیلمساز برای تبیین این سبک ستودنی است و اگر مهکام بهجای تکیهبر ساختار متفاوت روایی، به روایت و کاراکترهایش هم توجهی میکرد، مسلما بی حسی موضعی به فیلم بهتری تبدیل میشد.