موریکونه موسیقی فیلم را دوباره ابداع کرد – اسکورسیزی
بگذارید در آغاز این یادداشت با اسم بردن از چند فیلم ماندگار تاریخ سینما و با مکثهای چند لحظهای روی هرکدام، به مرور این فیلمها بپردازیم تا نوای دلنواز موسیقیشان در گوشمان بپیچد. ای کاش میتوانستیم به جای واژه، نتها و آواهای جادویی موریکونه بزرگ و حالا فقید را در اینجا بیاوریم یا در نسخهای صوتی تنها موسیقی متنهای او را بشنویم که از هر نوشتهای گویاتر است. با صدای موسیقی، صحنههای خاصتر و ویژه فیلمها را بهیاد بیاوریم، لحظات غافلگیر کنندهشان را مرور کنیم و یا بازیهای ویژه و یک میزانسن خاص کارگردان را از نظر بگذرانیم. خواهید دید که با فکر کردن به این نامها در کنار تلاش برای یادآوری «تصویر»، «آوای موسیقی» اما بدون کوچکترین سعی خاصی، ناخودآگاه در ذهنتان، پخش میشود. شاید حتی موسیقی این فیلمها را لبخوانی کنید و یا ریتمش را با سوت بنوازید. این است هنر یکی از بزگترین موسیقیدانها و موزیسینهای تاریخ سینما، انیو موریکونه که شماری از ماندگارترین موسیقیهای تاریخ سینما را خلق کرده است.
روزی روزگاری در آمریکا…خوب بد زشت…سالو…مالنا…روزی روزیگاری در غرب…هشت نفرتانگیز…حال همه خوب است…
موسیقیهایی که هرچند هرکدام بهتنهایی غنای خاص خود را دارند و گوش سپردن به آنها بهعنوان آهنگی جدا و تک افتاده، لذت خودش را دارد اما روی تصاویر سینمایی که قرار میگیرند بخشی از سازوکار مضمونی/ روایی/ سینمایی میشوند و هرگز از فرم فیلم بیرون نمیزنند. حتی اگر نوای موسیقی بر غنای تصاویر بچربد، باز هم موسیقی موریکونه، فضای سینمایی را موکد میکند، و درعین اینکه قطعاتی منفرد هستند، مادام که بر روی تصاویر قرار میگیرند، تماما در تار و پود فیلم ادغام میشوند و فردیتشان را از دست میدهند.
تنها صداست که میماند
موسیقیهای موریکونه بیشتر از بسیاری از عناصر بصری و روایی در ایجاد اتمسفر فیلمها تاثیر میگذارند و تماشاگر را در جهان فیلم و یا درون ذهن قهرمانان فرو میبرد. این جادوی آقای موریکونه بزرگ است…بود البته. و چه غیر قابل باور و اندوهناک که دیگر مجبوریم در قبال او از افعال ماضی استفاده کنیم. آهنگسازی که حتی در سنین بالا هم، در اوج پیری، آثارش طنین جوانی داشتند و سرشار از شور بودند. نمونه بارزش هشت نفرتانگیز کوئنتین تارانتینو که استاد در ۸۶ سالگی موسیقیاش را ساخت و بیاغراق شورانگیزترین عنصر فیلم است، شورانگیزتر از میزانسنهای تارانتینو، نماهای سینما سکوپ، حضور گیرا و گرم کرت راسل، تیم راث و ساموئل ال جکسون و هر عنصر دیگری از فیلم.
همانطور که در مالنا هم این شور موسیقایی است که برانگیختگی مردان فیلم را نمایندگی میکند و توامان هر تماشاگری را فارغ از جنسیت برمیانگیزاند. در عین اینکه هیچ چیز در فیلم به اندازه موسیقی تنهایی و حزن مالنای زیبا را هم موکد نمیکند.
همانطور که از روزی روزگاری در آمریکا تم برجسته موسیقیاش را که صحنههای شاهکار خلق شده توسط لئونه را همراهی میکند تا ابد در ذهن میماند و بعید است فراموش شود.
در فیلمی مانند تسخیرناپذیران یا سینما پارادیسو تم موسیقایی فیلمها بدل به یکی از المانهای تکرارشونده و موتیفهای معرف میشود که بار مضمونی را بر دوش میکشند و به همین خاطر است که تماشاگر با شنیدن دوبارهشان به شکل خاص به یاد کاراکترها و یا موقعیتهای ویژهای از هرکدام از فیلمها میافتد.
روح لاتین
انیو موریکونه در سال ۱۹۲۷ در رم ایتالیا بهدنیا آمد و روحیه ایتالیاییاش را در مواجهه با سینما هرگزاز دست نداد. روحیه ایتالیایی که موسیقیهای او را بیانگرانه میکردند و درست همان شوری را به آن تزریق میکردند که به شکل دیگر در کیفیت بازی آل پاچینویی که یک رگش ایتالیایی است میبینیم. یا در فیلمهای فدریکو فلینی و لوکینو ویسکونتی با آن مواجه هستیم، ذوقی برآمده از ویژگیهای قومیتی و فرهنگ ایتالیایی/ لاتین که در میان مردمان اروپا از همه خونگرمتر و پرشورترند و احساساتشان را بیپردهتر در معرض نمایش میگذارند.
موسیقیهای موریکونه حتی در آمریکاییماباترین و هالیوودیترین فیلمهای کارنامهاش مانند ضایعات جنگ برایان دیپالما کماکان آن شور و رومانتیسیسم قومی ایتالیایی/لاتین را در خود دارد، همانطور که مثلا بازی آل پاچینو در فیلمی درونگرایانه که همواره سعی میکند فاصلهاش را با تماشاگر حفظ کند و پاچینو در هر لحظه انگار میخواهد این فاصله را در هم بشکند مانند مخمصه-heat چنین است.
موریکونه آهنگسازی سینمایی را با فیلم فاشیست شروع کرد. البته کمی بعدتر و بهواسطه همکاری با سرجیو لئونه در وسترنهای اسپاگتی و آثاری مانند به خاطر یک مشت دلار، به خاطر چند دلار بیشتر، خوب بد زشت و روزی روزگاری در غرب نامش بر سر زبانها افتاد. بعدتر در فیلم روزی روزگاری در آمریکا، میتوان گفت این کارگردان و موسیقیدان بهترین اثرشان را در کنار یکدیگر خلق کردند.
موریکونه و تاریخ
او با کارگردانان ایتالیایی بزرگی در شماری از بهترین فیلمهایشان همکاری میکند مانند تورناتوره که سینما پارادیزو، تشریفات ساده، بهترین پیشنهاد و افسانه ۱۹۰۰ را با حضور موریکونه میسازد. پازولینی که در دکامرون، حکایت های کانتربری و افسانه های هزار و یک شب از موسیقی رومانتیک موریکونه برای ساخت فضای باروک این فیلمها بهره برد و برتولوچی در فیلمهایی مانند پیش از انقلاب و ۱۹۰۰ او را در کنار خود داشت. و بعدتر درباره او چنین گفت: «موریکونه آهنگسازی با دو هویت است؛ از یک سو آهنگسازی مستقل در موسیقی معاصر است، از سوی دیگر آهنگساز حماسههای بزرگ و مشهور سینما. در تمام طول زندگیش کوشیدهاست تا در هر یک از این دو مؤثر باشد، به گونهای که هر یک دیگری را کامل میکند. او ظرفیت بزرگی از تطابق اینها در خود دارد»
موریکونه با وجودیکه از دل سینمای کلاسیک سربلند کرد اما بهراحتی با سینمای مدرن هم همسو شد. بدون اینکه لحن و تم موسیقاییاش تغییر کند، برای فیلمهای هزاره جدید هم آهنگ ساخت که در بسیاری موارد کیفیت آهنگها از فیلم و هر عنصر دیگر بالاتر بودند. فیلمسازان جوان زیادی از موسیقیهای او الهام گرفتند که شاید تارانتینو شناختهشدهترینشان باشد. کارگردانی که تا قبل از اولین همکاریاش با موریکونه در هشت نفرتانگیز، بارها از تم موسیقایی آثار موریکونه در فیلمهایش استفاده کرده بود.
در سالهای اخیر موریکونه بیش از هر چیز برای مستندهای مستقل و فیلمهای کوتاه موسیقی میساخت. این به خوبی نشاندهنده روح بلندپرواز و رها از زمان و قید و بندهای مرسوم این آهنگساز بزرگ است که انگار همواره و در هر تجربهاش به دنبال این بود تا موسیقی فیلم را بار دیگر از نو ابداع کند.