چگونه یک اتفاق شرمآور در تاریخ که مدتها سرکوب و مسکوت مانده است را به یاد میآورید؟ یک راه، به تصویر کشیدن آن با تصاویر سیاه و سفید است که به اندازه کافی قوی و گویا است. این دقیقا همانکاری است که آندری کونچالوفسکی به زیبایی در همرزمان عزیز Dear Comrades! انجام داده است. این فیلم باشکوه و با جزییاتی دقیق، به اتفاقات پس از قتلعام نووچرکاسک، در شش دهه قبل میپردازد.
صبحی در ماه ژوئن در سال ۱۹۶۲ است و لیودا با بازی، جولیا ویسوتسکایا، با عجله خانه معشوق خود را ترک میکند. او قبل از ترک آنجا با معشوقش در مورد بالا رفتن قیمت شیر و طولانی شدن صف مغازهها صحبت کرد، با اینحال نمیتوانیم نتیجه بگیریم که لیودا مخالف شوروی است، او فقط به خود یادآوری میکند که قبل از روی کار آمدن خروشچف اوضاع چقدر بهتر بود. لیودا عضو جزب کمونیست است و قلبا به ایدئولوژی استالین باور دارد. معشوق او لوگیناو، با بازی ولادیسلاو کوماروف، که مافوق او در کمیته حزب نیز است، با خنده حرفهای او را رد میکند و به او یادآوری میکند که “حالا که از سهمیه حزب برخورداری، بهتر است سوالات زیادی نپرسی.”
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی دوک The Duke در جشنواره ونیز – یک طنز سرخوش انگلیسی
در ادامه روز، این لیودا است که سعی در آرام کردن و ساکت کردن بقیه دارد، دخترش اسوتکا، با بازی یولیا بورووا، که در کارخانه لوکوموتیوسازی محلی کار میکند، به او خبر میدهد که زمزمههایی از نارضایتی شنیده میشود. همچنین پدر لیودا، با بازی سرگی ارلیش. با این حال بعدتر دوباره این لیودا است که به حرف میآید اما به خاطر قرارداد رازداری که باید امضا کند نمیتواند در مورد سرکوب وحشیانه اعتصابی که در کارخانه اسوتکا اتفاق افتاده است، صحبت کند.
اقدامات زیادی برای ساکت کردن مردم و لاپوشانی این عمل وحشیانه دولت در مقابله با معترضین، انجام شد. با اینکه لیودا طرفدار گروه سرکوبگر است و حتی با یکی از ماموران کاگب به نام ویکتور، با بازی آندری گوسو، رابطه دوستانهای دارد، اما تمام ایدئولوژی و تفکراتش وقتی دخترش اسوتکا به خانه برنمیگردد، بهم میریزد. لیودا از این هراس دارد که دخترش در میان کشتههای اتفاقی باشد که هیچکس از آن حرف نمیزد و برای همین هیچکس نمیداند کجا باید به دنبال جنازهها گشت.
تصاویر تکرنگ آندری نایدنو به خوبی حال و هوای آن دوران را منتقل میکند و حتی میتوان گفت یادآور پوسترهای پس از جنگ در شوروی است. آپارتمان لیودا با جزییات زیاد و راهروهای بزرگ به تصویر کشیده شده است و شخصیتها را در محیطی ایزوله اما بدون حریم خصوصی نشان میدهد. جزییات ظاهری شخصیتها نیز فوقالعاده است، برای مثال چهره ارلیش پیر که از کمآبی رنج میبرد، وقتی پشت میز و در زیر نور چراغ مینشیند، چروکهای صورتش بیشتر نمایان میشود.
همرزمان عزیز Dear Comrades! موسیقی متن ندارد، و این نکته باعث تاثیرگذاری بیشتر صداهای فیلم، با طراحی فوقالعاده پولینا ولینکینا شده است. سکوتی که در اتاقی شلوغ میشنویم، در واقع سکوت نیست، بلکه ترکیبی از صداهای صندلی، آه کشیدن و یا صاف کردن گلوی افراد حاضر در اتاق است. در هنگام وقوع قتل عام، لیودا در کمدی پنهان شده است و وقتی گلولهها به پنجره برخورد میکنند، صدای بلندی تولید نمیکنند، بلکه فقط صدای عبور آنها از شیشه و شکسته شدن آن را میشنویم.
با وجود جدیت و حساس بودن موضوع، همرزمان عزیزِ Dear Comrades! حس خوشطبعی ظریفی نیز دارد، که مخصوصا در صحنههای جلسات سران و افراد ارتشی به خوبی به کار رفته است.
برای مثال وقتی گروهی از مسئولان در راهروی باریکی حرکت میکنند و تقریبا پای یکدیگر را لگد میکنند، و یا وقتی در جلسهای تلفن به صدا در میآید و همه سرها به یک سمت برگردانده میشود. این صحنهها باعث شده است که جنبه انسانی بیشتری به این افراد جدی عضو حزب داده شود.
با اینکه هیچ شکی وجود ندارد که کونچالوفسکی با ایدئولوژی لیودا مخالف است، اما مشخص است که با این شخصیت احساس همدلی میکند، زنی تحصیلکرده و روشنفکر که همان سیستمی که قلبا به آن ایمان داشت، به او خیانت کرده است. به طور کلی میتوان گفت در تمام اتفاقات تاریخی، حس همدلی و دلسوزی برای همه، به جز افراد بالا دست که دستور کشتار را میدهند و یا سعی دارند با استفاده از ترس از خدا مردم را کنترل کنند، وجود دارد. برای چنین افرادی همرزمان عزیز Dear Comrades! چیزی جز تحقیر و پشیمانی ندارد، چرا که وقتی مردم را مجبور به فراموش کردن واقعهای میکنید، برای همیشه حق بخشیده شدن را از دست میدهید.
این مطلب از نوشته جسیکا کیانگ در سایت ورایتی گرفته شده است.