دیوید لینچ David Lynch که امروز هفتادوچهار ساله میشود سازنده فراموش ناشدنیترین فیلمهای دهه نود و اوایل دهه دو صفر است، که حافظه تصویری خیلی از فیلمبازها بیشک پر از تصاویر غریب و تأثیرگذار سینمای اوست. داستانهای پیچیدهاو، که گاهی در برخی فیلمها هیچ توجیه و منطقی ندارد، هنوز هم محل بحث بسیاری از طرفداران او و علاقهمندان جدی سینما است. دیوید لینچ که از سال ۲۰۰۶ تا به امروز فیلم بلند نساخته، به همان میزان که طرفداران سینهچاک و دو آتیشه دارد؛ منتقدان سرسختی که او را به پرتوپلاگویی متهم میکنند نیز دارد. او هیچ ابایی ندارد که هر وقت فرصت برایش میسر است درباره منابع الهامی فیلمهایش صحبت کند و مخاطب صحبتهایش و یا سؤالکننده را بیشازپیش سردرگم و ناتوان از درک آثارش بکند. دیوید لینچ بیشتر فیلمهایش را تحت تأثیر تصاویر و روایتهایی که در خوابهایش میبیند ساخته است. فیلم خورهها حتماً نماهای فیلمهای چون «جاده مالهلند»، «بزرگراه گمشده» و «مخمل آبی» را برای همیشه در حافظه بصری خودثبت کردهاند. فیلمساز، نقاش ترانهسرا، موزیسین و ویدیو آرتیست تکرار ناشدنی که این روزها دوباره به خاطر سری جدید سریالش بر سر زبانها افتاده است به این بهانه و هزاران دلیل دیگر مروری میکنیم بر نقلقولهای معروف لینچ که در برخی موارد به همان اندازه فیلمهایش ناملموس و نامتجانس است.
همچنین بخوانید:
نقلقولهایی ماندگار از فیلمهای کریستوفر نولان Christopher Nolan
نقل قولهای از اسطوره تکرارناشدنی سینمای جهان؛ کاپیتان رابین ویلیامز
۱- نمیدانم چرا مردم از هنر انتظار دارند که معنی خاصی بدهد. (درحالیکه) این واقعیت را پذیرفتهاند که زندگی معنای خاصی ندارد.
۲- بهتازگی احساس میکنم که فیلمها بیشتر و بیشتر به موسیقی نزدیک هستند. موسیقی با انتزاع سروکار دارد و درست مانند فیلم، درگیر زمان است. نوسانهای گوناگون زیادی دارد و دارای کنتراست بسیار است. بهواسطه موسیقی متوجه میشوید که برای رسیدن به یک احساس زیبای خاص، شما باید کار را از خیلی قبلتر آغاز کنید. چیدن چیزهای مشخص به روشهای مشخص. شما نمیتوانید یکدفعه به آن برسید.
۳- تمام فیلمهای من درباره دنیاهای عجیبی هستند که تا آنها را نسازید و از آنها فیلم نگیرید نمیتوانید به آنها راه یابید. این قضیه درباره فیلمسازی برای من بسیار مهم است. من دوست دارم وارد دنیاهای نامأنوس شوم.
۴- بهطورکلی به نظر میرسد خشونت خانگی و خشونت علیه زنان یک مشکل بزرگ در همه جای جهان است. به نظر من این مشکل برخاسته از استرس، خشم سرکوبشده، ناکامی و همهچیزهای منفی درون انسانها است.
۵- متأسفانه، ایدههای من شبیه چیزهایی که شما آن را تجاری مینامید نیستند و این روزها پول حرف اول را میزند؛ بنابراین نمیدانم که آینده من چگونه است و هیچ سرنخی ندارم که قادر به انجام چهکاری در دنیای سینما خواهم بود.
۶- صحبت کردن راجع به چیزها و معانی مرا بسیار معذب میکند. بهتر است زیاد راجع به معانی چیزها ندانیم. چون مفهوم یکچیز بسیار شخصی است و مفهوم یکچیز برای من با دیگری متفاوت است.
۷- وقتی بچه بودم زیاد تلویزیون نگاه نمیکردم و الان هم نگاه نمیکنم. به نظرم هیچچیز زیبا یا خاصی در این رسانه وجود ندارد؛ اما تنها کاری که در سینما نمیتوان انجام داد اما در تلویزیون امکانش هست ساختن داستانهای دنبالهدار است که خیلی خوشایند به نظر میرسد.
۸- وقتی بچه بودم مادرم از دادن کتابهای رنگآمیزی به من اجتناب میکرد. بهطور یقین او مرا نجات داده زیرا وقتی راجع به آن فکر کنید، متوجه میشوید که این کتابها کاملاً خلاقیت را از بین میبرند.
۹- کارگردانهایی که برای من الهام بخش بودهاند شامل: «بیلی وایلدر»، «فدریکو فلینی»، «اینگمار برگمان»، «جان فورد»، «اورسن ولز»، «ورنر هرتزوگ»، «استنلی کوبریک»، «آلفرد هیچکاک»، «فرانسیس فورد کوپلا» و «ارنست لوبیچ» هستند. در دانشگاه هنر، به مطالعه راجع به نقاشانی چون «ادوارد هاپر» پرداختم؛ کسی که از موتیفهای شهری استفاده میکرد. «فرانتس کافکا» داستاننویس موردعلاقه من است. دستیابی من به فیلم از سابقه هنری من سرچشمه میگیرد. طوری که لایههای دیگر داستان را میکاوم و به وضعیت ناخودآگاهی که بهوسیله صدا و تصویر به وجود میآید میرسم.
۱۰- به عقیده من مرگ پایان ما نیست و زنجیرهای وجود دارد: درست مانند این است که شبها میخوابیم و روز بعد در هر زمان که بیدار شویم روز جدیدی آغازشده است.
۱۱- وقتی یک هنرمند نقاشی میکشد، هیچکس با آن نقاش کاری ندارد. فقط شما هستید و نقاشیتان. به نظر من، راجع به فیلمسازی هم بهتر است همین رویه برقرار باشد.
۱۲- در دنیای ترس و بلاتکلیفی امروز، هر بچهای باید یک دوره کلاس در روز برای غرق شدن در خودش داشته باشد و بتواند سعادت سکوت را تجربه کند و به مخزن بزرگ انرژی و دانشی که درون همه ما وجود دارد برسد. این راه نجاتی برای نسل آینده است.
۱۳- بهترین بودن در هر چیز را فراموش کنید. بهترین بودن نتیجه عملکرد است؛ و میگویند ما کارها را به خاطر خودشان انجام میدهیم؛ نه نتیجه کار. شما هیچوقت حقیقتاً نمیدانید که نتیجه کار در دنیا چه خواهد شد اما خواهید دانست که از انجام دادنش لذت میبرید یا نه. ایدهها شروع به جاری شدن میکنند و شما کمکم راجع به مسائل هیجانزده میشوید. خیلی زود اوقات خوشی از انجام دادن آن کارخواهید داشت و این همان مسئله اساسی است. اگر از انجام دادن کاری لذت نمیبرید، سراغ کار دیگری بروید.
۱۴- همه ما دستکم دارای دو بُعد هستیم. دنیایی که در آن زندگی میکنیم دنیای تضادها است. تلفیق چیزهای متضاد باهم ترفند کار است. من همیشه هر دو بُعد را دوست داشتهام. برای ارزش دادن به یکی از آنها، باید طرف دیگر را هم بشناسی. هرچه به نیمهتاریک بیشتری دست پیدا کنی، نور بیشتری خواهی دید.
۱۵- من مدیتیشن متعالی را از سال 1973 آغاز کردم و از آن زمان حتی یک روز هم نبوده که مدیتیشن نکنم. دو بار در روز، هر روز. مدیتیشن به من دسترسی آسان به ذخایر نامحدودی از انرژی، خلاقیت و شادی عمیق درونی داده است.
۱۶- بینش کلید همهچیز است، در نقاشی، نقاشی، فیلمسازی، کسبوکار – همهچیز. من فکر میکنم شما میتوانید تواناییهای فکری داشته باشید، اما اگر بینش را در خود تقویت کنید، چیزی که گفته میشود پیوستن احساسات و عقل به یکدیگر است، آنگاه آگاهی رخ میدهد.