بعضی فیلمها این خاصیت رادارند که بعد از تماشایشان، مخاطب با این سؤال روبرو میشود که حکمت فیلم چه بوده است. نیت و قصد فیلمساز از ساختن چنین فیلمی چه میتوانسته باشد. بهت، آخرین ساخته عباس رافعی بیشک یکی از این فیلمها است.
رافعی بیش از بیست سال است در سینمای ایران فعالیت میکند. از اولین فیلمش راز مینا هم انگار حرف خاصی برای زدن ندارد و هیچکدام از آثارش نه در جذب مخاطب موفق هستند و نه اساس در مقوله نقد میگنجند. اما این ناکامیها برای او کافی نیست و همچنان فیلم میسازد و همچنان معلوم نیست دقیقاً قصدش از ساخت چنین فیلمهایی چیست.
بهت نه از آن دسته فیلمهایی است که ظاهر خوش و آب و رنگ گول زنکی داشته باشند و نه حتی سعی میکند که ادا و اطواری چاشنی ماجرایش کند و بیننده را حداقل سرگرم کند. بازیگران مطرحی چون مهتاب کرامتی و رعنا آزادی ور در آن به ایفای نقش میپردازند که مسلماً بهت شکست کمنظیری است در کارنامه کاری هر دو. باوجوداینکه بهت هیچ جذابیتی عرضه نمیکند، چه در روایت و چه در ساختار، اگر بینندهای به تماشای آن بنشیند، فقط بخت بد را باید مقصر دانست.
همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم جهان با من برقص – گریز دلپذیر
منطق بیمنطق
بهت، قصه عجیبوغریبی دارد. آتنا و همسرش، که هردو فرهنگی و از قشر مرفه جامعه هستند، بچهدار نمیشوند. پس آتنا، به سراغ کارمندش لیلا میرود. لیلا که به خاطر مشکلات مالی همسرش زندگی سختی را میگذارند، قبول میکند فرزند آتنا و همسرش را به مدت نه ماه در رحم خود نگه دارد. بعدازاین دیگر تراژدی است پشت تراژدی.
بهت از همان ابتدا، عدم وجود منطق روایی و دراماتیکش را به رخ میکشد. آتنا و لیلا، هردو بدون اطلاع همسرانشان این تصمیم را گرفتهاند. معلوم نیست که آدمهای قصه بهت در چه دنیایی زندگی میکنند که میتوانند چنین تصمیماتی را بهراحتی و بدون اجازه همسرانشان اتخاذ کنند. جالبتر این است که همسر لیلا، بعدازآنکه پنج ماه از بارداری همسرش میگذرد خبردار میشود و به سراغ همسر آتنا میرود.
این نبود منطق، در تمام داستان حکمفرما است. اینکه لیلا سرطان رحم و تخمدان دارد و در هیچکدام از آزمایشهای قبل و بعد از بارداری بیماریاش مشخص نمیشود. اینکه اساساً چگونه با چنین بیماری توانسته باردار شود و چگونه پنج ماه هیچ اثری از چنین بیماری جدی بروز نداده است، همه سؤالاتی هستند که از همان ابتدا بیننده را نسبت به روند داستان بدبین میکند و او را از باور این فضای داستانی عاجز میکند.
چند قصه مهم و یک روایت بیاهمیت
بهت در بسط قصهاش هم بهشدت به مشکل برمیخورد. روایت از همان ابتدا دائماً تغییر مسیر میدهد. خرده روایتهایی که هرکدام پتانسیل تبدیلشدن به خط روایت اصلی رادارند پیش کشیده میشوند اما درنهایت هیچکدام در مرکز درام قرار نمیگیرند و همینطور بیهدف تا پایان در کنار هم پیشروی میکنند، بیآنکه به کلیتی منسجم تبدیل شوند.
ماجرای آتنا و همسرش، یک قصه است. همسر آتنا، بعد از ازدواج با او همچنان به خانواده قبلیاش وفادار است و رابطه نزدیکی با پسرش دارد. اینکه آتنا سعی میکند با بچهدار شدن، جایگاهش در زندگی همسرش را تثبیت کند و به توصیه مادرش چنین نقشهای را میکشد، یک خط داستانی است که در میان روایتهای ناقص و آشفته فیلم میتوان ردش را گرفت.
آنسوی ماجرا هم لیلا است که به دلیل مشکلات مالی و برای دو میلیون تومان پول، به پیشنهاد آتنا تن درداده است. همسر لیلا، مرد فقیر و عصبی که زیر بار مشکلات زندگی، شرمنده همسرش شده است هم آنقدر در چند سال اخیر در سینمای ایران ظاهرشده است که دیگر به یک کلیشه تبدیلشده است. بااینحال، تصمیم لیلا و واکنش همسرش به چنین موضوعی خودش روایتی دیگر است.
فراتر از همه اینها، قصهای درباره گره خوردن سرنوشت دو خانواده از طریق رحم اجارهای است که بیش از همه پتانسیل تبدیلشدن به یک قصه ناب را دارد. چنین قصهای میتواند چالشهای ذهنی و فرهنگی زیادی پیش روی مخاطب قرار دهد و اگر روایت با این رویکرد بسط داده میشد، بهت هم میتوانست ایدهای ناب پیش بکشد و هم مخاطبش را حسابی در تصمیمهای کاراکترهایش شریک کند.
درنهایت اما هیچکدام از اینها درست به تصویر کشیده نمیشوند. فیلمنامه بهت از بسط قصه تا جمعکردن آن به مشکل برمیخورد و دائماً در مسیر قصهگوییاش دچار سکته میشود.
آنچه از ایده و تصویر ذهنی اولیه بهت به اجرا میرسد فقط خرده روایتهایی ابتر شده هستند که بیننده باید با موچین سروتهشان را در روایت پیدا کند.
شخصیتهای بیانگیزه
شخصیتها هم همینقدر شلخته پرداختشدهاند. مقدمهای کوتاه در ابتدای فیلم برای آنکه بیننده به تصویری از زندگی آتنا و همسرش برسد کافی نیست و هیچ اطلاعاتی در مورد لیلا و زندگی او هم به بیننده داده نمیشود. در ادامه روایت، رفتارهای متناقض کاراکترها هم فرصتی به بیننده نمیدهد تا این آدمها را بشناسد و با آنها هم ذات پنداری کند.
رضا، همسر لیلا در یک سکانس عصبی و پرخاشگر است. آنقدر نسبت به ماجرای بارداری همسرش عصبانی است که به نظر نمیرسد بههیچوجه بتوانند با آن به صلح برسد. یک سکانس دیگر، عاشقپیشه و مهربان است. انعطافپذیر است و انگار بهکلی ماجرا را فراموش کرده است. درنهایت هم تصمیمی میگیرد که فقط میتوان آن را ابلهانه توصیف کرد. تصمیمی که فقط در چنین دنیای داستانی ممکن است به ذهن یک کاراکتر برسد.
تمام کاراکترها در دنیایی از بیانگیزگی سیر میکنند. هدف و نیت اصلیشان مشخص نیست و فقط با سیر حوادث پیش میروند. و این سیر حوادث تمام چیزی است که بهت دارد. اتفاق پشت اتفاق و بدبیاری پشت بدبیاری. بیآنکه روایت پیشرفتی داشته باشد یا شخصیتها به تکاملی برسند، سوار بر یک چرخوفلک کهنه و زهوار دررفته دائماً دور خود میچرخند.
در پایان باید گفت که بهت با دیالوگهای ضعیف و بعضاً شعاری، بازیهای ضعیف بازیگران و ساختاری که به قصهگویی ساده و روان هم ختم نمیشود، حرفی برای گفتن ندارد. یک فیلم بیهدف، که مخاطب را هم در بیهدفیاش شریک میکند. وقتی بیست دقیقه پایانی فیلم، فقط نماهایی از آدمهایی پشت در بخش مراقبتهای ویژه نشان داده میشود و هیچ اتفاقی هم نمیافتد، با پایانی که بیننده خیلی زودتر از اینها پیشبینیاش کرده است، دیگر فقط یک سؤال مطرح میشود؛ حکمت بهت در چیست؟