تیغ و ترمه آخرین فیلم کیومرث پوراحمد است که سال گذشته در جشنواره فجر به نمایش درآمد و البته نتوانست نظر تماشاگران و منتقدان را آنطور که باید جلب کند. فیلم قبلی پوراحمد یعنی «کفش‌هایم کو؟» و یکی پیش از آن یعنی « پنجاه قدم آخر» هم به همین شکل انتقادات بیشتری را برانگیختند تا اینکه محبوب شوند. البته باید اذعان کرد که تیغ و ترمه فیلم بهتری از دو فیلم قبلی است که حداقل داستانش سرگرمی نسبی در تماشاگر عام برمی‌انگیزاند و یک نکته جدید تازه دارد که آن را کمی، تنها کمی از کلیشه‌های مرسوم فاصله می‌دهد.
بگذارید از همان نکته مثبتی شروع کنیم که تنها نکته جالب توجه فیلم است: نقش مادر. مادر در این فیلم پور احمد شبیه به هیچ مادر دیگری در سینمای ایران نیست. مادران همواره جایگاه ویژه‌ای از مهربانی، فداکاری و سختی کشیدن در سینمای ایران داشته‌اند، از «مادر» علی حاتمی تا «میم مثل مادر» رسول ملاقلی پور تا هر مادر فرعی‌تری.

همچنین بخوانید:
نقد و بررسی فیلم کشتارگاه – بدا به حال ما

مادر بد

اما در فیلم سینمایی تیغ و ترمه مادر قهرمان عملا نقش بدمن ماجرا را دارد. او مادری بی‌‌مسئولیت و خودخواه بوده که در کودکی خانواده و دخترش را ول کرده و رفته و حالا که بعد از سال‌ها دارد به ایران برمی‌گردد هم نه به‌خاطر دخترش که به‌خاطر نیاز مالی و جور کردن پول آمده است.

لاله اسکندری

ساخت یک مادر منفی و بد در سینمای ایران عمل پر ریسکی محسوب می‌شود و اینکه پوراحمد زیربارش رفته به‌هرحال جالب است. هرچند فیلم پایان خوشی دارد و در نهایت مادر رو به سوی اصلاح دارد. اما باقی تیغ و ترمه بسیار معمولی، بدون نکته و سطحی است. کماکان در ادامه عقبگردهای کارگردان قرار می‌‌گیرد.

سطحیت در شخصیت‌پردازی

بزرگترین مشکل فیلم تیغ و ترمه در شخصیت‌پردازی است. خصوصا پرداخت شخصیت دختر که قهرمان فیلم است اصلا آن ثباتی را که باید ندارد. هرچند ایده اولیه مادر بد و نامهربان خوب است اما بدجنسی‌ها و بی‌مسئولیتی‌های مادر آنطور که باید به نمایش درنیامده است. انگار که پوراحمد در پرداخت مادر نامهربان، محافظه‌کارانه عمل کرده و از اینکه از او بی‌رحمی تمام و کمالی نشان دهد، ترسیده.
این است که بدی‌های مادر تنها ظاهری و در سطح اولیه بازنمایی می‌شود و چیز بیشتری از شخصیت او در دست در دسترس تماشاگر قرار نمی‌گیرد و لوندی‌ها و ناز و اداهای لاله اسکندری در اجرا هم کمک چندانی به جاافتادن این کاراکتر نمی‌کند. شخصیت‌های فرعی‌تر مانند نامزد دختر یا عمو یا حتی روح پدر هم به همین شکل ضعیف و تک بعدی‌اند و نمی‌توان آن‌ها را باور کرد و به داستان‌هایشان دل بست.

روایت لنگ

تیغ و ترمه

فیلم براساس رمانی به نام «کی از این چرخ و فلک پیاده می‌شویم» ساخته شده است. اما تغییر کوچکی که در روایت فیلمنامه و نسبت به پیشروی داستان در رمان ایجاد شده، زمینه بزرگترین ضعف و ایراد روایی فیلم را مهیا کرده و آن راز مرگ پدر است. در فیلم پوراحمد این راز برای تماشاگر خیلی زود و پیش از آن‌که خود فیلم به آن برسد برملا می‌شود و این باعث می‌شود تماشاگر دلزده و خسته شود و از دیدن نیمه دوم فیلم بی‌حوصله و کسل گردد. ضمن اینکه درهم شکستن زمان روایت هم نه تنها کمک‌کننده نیست، که داستان را از هم گسیخته و تماشاگر را از فضای قصه دور می‌کند. فلاش‌بک‌هایی از گذشته یا فلاش فوروارد ابتدایی عملا کارکرد روایی پیدا نمی‌کنند و تنها به اضافه‌کاری‌هایی بیهوده می‌مانند.
روایت به‌قدری مغشوش و شخصیت‌پردازی‌ها غیر شفاف است که گویی در نیمه اول تیغ و ترمه یک داستان مجزا درباره دختر و زندگی عاشقانه‌اش را می‌بینیم و در نیمه دوم فیلم دیگری درباره رابطه از دست رفته یک مادر و دختر و خیانت‌های بزرگ و فرسایشی.
بعضی از صحنه‌های فیلم قرار بوده پیشروانه به‌نظر بیایند و بار معنایی فیلم را به دوش بکشند اما بسیار بد از آب درآمده‌اند و بیشتر خنده‌دار به‌نظر می‌رسند. از جمله معاشرت‌های دختر با روح پدرش در میان کلی قبر خالی. هم دیالوگ‌ها و هم معنویت تصنعی پدر که بازیگر آن‌را با لوس بودن اشتباه گرفته، انرژی صحنه را تماما می‌گیرند. سکانس دعوای مادر و دختر در دستشویی فرودگاه به یک شوخی می‌ماند! پایان فیلم هم ناامیدکننده و بسیار کلیشه‌ای و تصنعی است.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.