خطر لو رفتن داستان
نیکی کریمی
، ستاره نام‌آشنای سال‌های نه‌چندان دور سینمای ایران است. بازیگری که با «عروس» بهروز افخمی به شهرت رسید و خیلی زود تبدیل به یک سوپراستار شد. کریمی خیلی زود به آثار فیلم‌سازان مطرح راه یافته و با داریوش مهرجویی، مسعود کیمیایی، ابراهیم حاتمی کیا و عباس کیارستمی کارکرده و به داوری جشنواره‌های بین‌المللی هم پرداخته است.
بازیگری اما هیچ‌گاه برای کریمی کافی نبود. ترجمه و عکاسی و اخیراً نقاشی از فعالیت‌های هنری دیگر کریمی بودند. در این میان، شاید به‌جز بازیگری، فیلم‌سازی هم برای کریمی وسوسه کننده بوده است که از سال‌ها پیش و با ساخت مستند «داشتن یا نداشتن»، وارد این وادی شده است. کریمی بعدازاین مستند، با «یک‌شب»، اولین تجربه کارگردانی یک فیلم بلند داستانی را تجربه می‌کند.
کریمی در مدتی که به‌عنوان فیلم‌ساز در سینمای ایران مشغول بوده است، آثار متفاوتی ساخته است. از «سوت پایان» تا «شیفت شب» هرکدام حال و هوا و فضای متفاوتی دارند و امضای شخصی فیلم‌ساز را نشان نمی‌دهند. تنها وجه مشترک کارهای کریمی، ژست روشنفکرانه‌ای است که تقریباً در تمامی فیلم‌هایش جاری بوده است.

آتابای

به همین دلیل است که آتابای آخرین ساخته کریمی، یک غافلگیری اساسی است. آتابای هم با آثار دیگر کریمی متفاوت است و هم یکسره از یک جهان سینمایی دیگر می‌آید. اما به‌جرئت بهترین و پخته‌ترین فیلم کریمی تا به امروز است.

آتابای یک عاشقانه متفاوت

البته باید اقرار کرد که به نظر می‌رسد، آنچه آتابای را از سایر فیلم‌های کریمی متفاوت می‌کند و آن را به تجربه‌ای سرزنده و دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند، از متن فیلم‌نامه می‌آید. فیلم‌نامه‌ای که به قلم هادی حجازی فر نوشته‌شده است. حجازی فر هم در زمره بازیگران سینمای ایران است،اما او برخلاف کریمی، چند سال قبل و با بازی در «ایستاده در غبار» محمدحسین مهدویان شناخته شد و بعدتر در همکاری‌های دیگرش با این کارگردان به شهرت رسید.
بااینکه حجازی فر در این سال‌ها خود را به‌عنوان یک بازیگر قدرتمند معرفی کرده است، به نظر می‌رسد که سودایش جایی پشت دوربین، میان برگه‌های خط‌خطی فیلم‌نامه نهفته است. حجازی فر با آتابای نشان می‌دهد که انسان دردمند را خوب می‌شناسد و می‌تواند این درد بی‌پایان را روی کاغذ بیاورد و به‌واسطه همین درد، یک قهرمان دوست‌داشتنی بیافریند.

سحر دولتشاهی هادی حجازی فر

روایت آتابای در روستایی حوالی ارومیه می‌گذرد. همین‌که این فیلم، بیننده را به میان یک درام شهری- آپارتمانی نمی‌برد و به‌جایش او را به میان طبیعت بکر و زیبای اواخر تابستان این روستا می‌برد، بیننده را امیدوار می‌کند که با یک درام متفاوت سروکار دارد و آتابای هم او را ناامید نمی‌کند.
حجازی فر که خود اصالتاً آذری است، آشنایی خوبی با فرهنگ و جغرافیای فضایی که روایت در آن اتفاق می‌افتد دارد. از این منظر است که می‌تواند نگاه بکر و جذابی از زندگی روستایی به بیننده ارائه دهد که منطبق بر واقعیت باشد.

شخصیت پردازی طولانی در کنار قهرمانی دوست داشتنی

آتابای شروع کندی دارد. روایت به‌سختی پیشروی می‌کند و درام افت‌وخیز چندانی ندارد و نقطه اوج به‌اندازه کافی دراماتیک نیست آتابای در نیمه اول، از قصه‌پردازی طفره می‌رود و یک شخصیت‌پردازی کمی طولانی را جایگزین قصه‌گویی می‌کند. بیش از نیمی از فیلم، به ترسیم ابعاد شخصیت آتابای می‌گذرد و این مقدمه‌چینی طولانی می‌تواند بیننده را خسته کند.

جواد عزتی

بااین‌حال، فیلم‌نامه به‌موقع و در زمان مناسب، نشانه‌هایی به بیننده می‌دهد تا شمایل قهرمان اصلی مرد را بشناسد. آتابای، مردی تندمزاج، بدقلق و درون‌گرا، درعین‌حال، به‌شدت مهربان است. آتابای با همین اشارات کوچک و گذرا در فیلم‌نامه، پیش‌زمینه مناسبی از جایگاه شخصیت اصلی‌اش به بیننده می‌دهد و با نشان دادن عقده‌ها، ترس‌ها و خاطرات چرکین این مرد، او را به شخصیتی دوست‌داشتنی تبدیل می‌کند که به‌تنهایی می‌تواند بیننده را در تمام‌مسیر قصه با خود همراه کند.
شخصیت‌پردازی طولانی آتابای بااینکه ممکن است بیننده را خسته کند، اما در نیمه دوم فیلم به بار می‌نشیند. وقتی‌که آتابای، با همه دردهای فراموش‌نشدنی‌اش عاشق می‌شود. او که از اول از این عشق فرار می‌کرده است، وقتی درد معشوقش را می‌بیند، وقتی اطمینان حاصل می‌کند او هم به‌اندازه خودش دل‌شکسته و تنهاست، قدم پیش می‌گذارد. اینجاست که آن شخصیت‌پردازی طولانی به ثمره می‌نشیند و به عشق آتابای، ظاهری افسانه‌ای و اسطوره‌ای می‌بخشد.

متأثر از سینمای جیلان

آتابای

از سوی دیگر، عاشقانه کریمی، آشکارا وامدار سینمای “نوری بیگله جیلان” است. نماهای باز، تکیه‌بر طبیعت به‌عنوان عنصر مرکزی درام و حضور این طبیعت در پس‌زمینه کادرها، بی‌شک شما را یاد فیلم‌های جیلان و سبک خاص و منحصربه‌فرد او می‌اندازد. اینکه زبان فیلم هم ترکی است، بیش‌ازپیش به این قرابت می‌افزاید.
همین نماهای باز، لانگ‌شات‌هایی که خالی از هر کاراکتری گرفته‌شده‌اند، آتابای را متفاوت می‌کنند. آتابای با دوربین استدی، با این نماهایی که زیبایی‌شناسی هنری و بصری‌شان در اوج است، شخصیت اصلی‌اش را معرفی می‌کند و به او قامت یک مرد روستایی دوست‌داشتنی می‌دهد. کریمی به‌جای آنکه با دوربین لرزان، موقعیت روحی بحرانی آتابای را نشان دهد یا با کلوزآپ‌های پشت سر هم، به بیننده بفهماند که کاراکترش در چه برزخی است، این کار را با نماهای باز و دوربین استدی انجام می‌دهد. با همین نماها هم هست که بیننده متوجه تنهایی آتابای می‌شود و شخصیت درون‌گرای او به‌درستی ترسیم می‌شود.
حجازی فر به‌خوبی از جغرافیای قصه‌اش در پرورش روایت استفاده می‌کند و کریمی هم همین دقت نظر را به کارگردانی‌اش می‌آورد.

آتابای

او به‌خوبی آدم‌هایش را در پیش‌زمینه این محیط قرار می‌دهد، به قاب‌هایش عمق می‌بخشد و به لطف آن‌ها فضاسازی می‌کند.
حتی درهمان یک سکانسی هم که در شهر می‌گذرد، باز شاهد این عناصر در پس‌زمینه قاب هستیم. عناصری که به کاراکترها هویت می‌بخشند و فیلم کریمی را از یک گرته‌برداری ناشیانه از آثار جیلان دورنگه می‌دارد.
آتابای فیلم آرام و ساده‌ای است و این آرامش و سادگی در تمام اثر جریان دارد. درنهایت هم روایت فیلم با همین آرامش و در عین سادگی و بی‌ادعایی به پایان می‌رسد.
فیلم قصه متفاوت و فضاسازی و میزانسن درستی دارد و بااینکه برخی سکانس‌ها بیهوده و زائد هستند یا در تضاد با لحن کلی فیلم قرار دارند، اما بی‌شک می‌توان آتابای را عاشقانه‌ای ممتاز و ویژه در سینمای ایران دانست.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.