مجله نماوا، حمیدرضا گرشاسبی
اگر در دسته آدمها/مخاطبانی قرار میگیرید که پیش از دیدن یک فیلم یا سریال، به رقم و میزان اعتبار و موفقیتهای آن بر اساس آرا و نظر سایت معتبری چون آی ام دی بی نگاه میاندازید و بعد به تماشای آن مینشینید، دیدن سریالی مثل «شوگان» به شما توصیه میشود. این هم عادتی است که برخی از مخاطبان دارند و خود بخود ارزش یا ضد ارزش نیست. با پخش سه قسمت از سریال شوگان، نرخ موفقیت این سریال به بالای رقم ۹ رسیده است و چنین رقمی بخش وسیعی از تماشاگران حرفهای سریالها را به خود جذب میکند و آنها را به سمت دیدن این سریال پیروز از پخش میبرد. به هر حال این یک رقم استثنایی است و وسوسه انگیز.
سریال «شوگان» داستانی است پیچیده و جذاب درباره حکمرانی. درباره قدرت و ظفرمندی. درباره مرگ و تولد. درباره ارث و تاج و تخت. درباره اقیانوسها و زمین. درباره مهارتهای کشتیرانی اروپاییان. درباره مشاوره و خردورزی. درباره سواد و یادگیری. درباره تلاش برای بقا و موفقیت در تجارت. درباره ترسها و سُر خوردن در قلمرو. و درباره نفوذی که کشورها میخواهند بر هم داشته باشند. کشورهایی از غرب و شرق زمین. و همین باعث میشود که پای فرهنگ هم به میان بیاید. وقتی به گذشتههای دور میرویم و داستانی میسازیم از مردمانی که در پانصد سال یا کمتر ز یست میکردهاند، شرقیان متمدناند و غربیان، مردمی هستند کشورگشا و جنگنده که بیشتر خوی وحشیگری دارند و کمتر از مدنیت و تمدن بویی بردهاند. کثیفاند، آداب خوردن و آشامیدن نمیدانند، بهم احترام نمیگذارند و خودخواهی و هرزه گی و فساد، اولویت زندگیشان است. به کشورهای دیگر میروند که غارت کنند تا دینشان را به آنها حقنه کنند. نه انگار که میتوان انسانها را آزاد گذاشت تا در پناه اعتقادات ملیتشان و تبارشان آرام بیگرند و سعادتمند شوند. در همین سریال «شوگان»، اولین کاری که ژاپنیها برای آنجین(راهنما) میکنند این است که او را به حمام میبرند و این چنین نه تنها در بهداشت او میکوشند بلکه لحظاتی آرامشبخش نیز برایش فراهم میکنند. بار دومی که ارباب میخواهد برای سرحال شدن راهنمای انگلیسی او را حمام کنند، راهنما این مساله را پس میزند و تعجب میکند که آنها قصد دارند او را در یک هفته، دو بار به حمام ببرند. و اگر بخواهیم از شجاعت و احترام آمیزی رفتاری و روحی شرقیان صحبت کنیم، باید به صحنه دفاع کردن و کشته شدن یکی از فرماندهانِ ارباب تاراناگا اشاره کنیم که یک تنه در برابر تعداد زیادی سرباز میجنگد تا ارباب به سلامت از دریا بگذرد. این لحظهای است که ارباب نیز در برابر سربازش، سر خم میکند و او را احترام میکند.
درست است که «شوگان» یک داستان ژاپنی است و در تاریخ ژاپن اتفاق میافتد و شیوه حکومت بر ژاپن را مبنا قرار میدهد، اما یک انگلیسی به عنوان نمایندهای از کشورهای بیگانه در کنار حاکمان ژاپنی ایستاده و به رفتار و سکنات آنها توجه میکند. در هر کارشان دقیق میشود تا حکمت و علتی که پشت آن ر فتار وجود دارد را بیرون بکشد. اما او در زنجیره روایی فیلم، صرفا بیگانهای نیست که در کشور ژاپن اسیر شده است. باید گفت در واقع اوست که در حال تعریف و روایت این قصه است؛ قصهای که زندگی شوگانها را تصویر میکند و میگوید که شوگان بودن چیست. شوگان که بالاترین مرتبه نظامی در ژاپن است، به شخص فرمانروا نیز به طور مستقیم اشاره میکند. شوگانها نزدیک به هفتصد سال حاکمان ژاپن بودهاند. در هرج و مرجی که در دنیای داستانی سریال شوگان اتفاق افتاده، شوگان شدن امری لازم برای فرمانده و ارباب خردمند این داستان است. برای همین است زن مترجم داستان از ارباب تاراناگا میخواهد که شوگان باشد چرا که از نظر او از این آشفته بازار صرفا با شوگان شدن است که میتوان به سلامت گذشت. شوگان سالاری و مهارتهایی که یک فرد به واسطه آن تعالیم به دست میآورد، ژاپن را به سمت تمرکز و قدرت پیش میبرد. بخصوص که دشمنان بیرونی هم برای ژاپن دندان تیز کردهاند و شروع داستان نیز با ورود یک کشتی اروپایی به سرزمین آفتاب تابان رخ میدهد.
راهنمای انگلیسی است که به تدریج با فرهنگ ژاپنی آشنا میشود و به بازتعریف داستانها و موقعیتهایی می پردازد که در ژاپن بر او رفته است. او به عنوان یک آدمِ بیرونی، کسی است که با فاصله از حاکمان قرار دارد و بهتر میتواند آنها را ببیند. بنابراین راویِ جذابتری برای ارائه یک داستان ژاپنی است که ملتهب و پر آب و تاب است. شوگان نه تنها در مسیر خود بسیار بسیار تاب برمیدارد و به خود میپیچد و گره در گره میاندازد تا ایجاد کشمشهایی فراوانی بر جذابیتهای خود علاوه کند، بلکه در عرصه مفهمومی نیز به تقابل فرهنگ و زندگی دو دنیای شرق و غرب میپردازد و تفاوتهای آشکار آن دو دنیا را در دل درامی کاملا گیرا بیان میکند. میشود حدس زد که این سریال در قسمتهای بعدی، جذابتر نیز خواهد شد اما در حد همین سه قسمت آغازین، تصویری مهیج از زندگی ژاپنیها میسازد که هم در دنیای فیلمنامهاش به خوبی و درستی عمل میکند و هم یک کارگردانی بینقص و به شدت حساب شده و مهندسیوار را به رخ میکشد. دوربین همواره برای تصویر موقعیتهای داستان و میزانسن بخشیدن به روابط آدمها در بهترین جای ممکن میایستد یا حرکت میکند. نکته آن که ده قسمت این سریال را شش نفر کارکردانی کرده و نه نفر نوشتهاند. و شگفت آن که در تصویر و داستانپردازی همه چیز کاملا یک دست است و گویی که فقط یک نفر بوده که پشت دوربین قرار گرفته و همه سریال با قلم یک نفر نوشته است. بازیگران نیز بازیهایی اعجابآور ارائه دادهاند که در راس آنها، هیرویوکی سانادا در نقش ارباب یوشی تاراناگا و تادانوبو آسانا در نقش کاشیگی یابوشیگه است که بازی مرموزانهای از خود بروز میدهد تا آنجا که سخت میتوانیم شخصیت او را حدس بزنیم و این که قرار است چگونه در مسیر داستان تاثیر بگذارد.
وقتی قرار است مفهوم حکمرانی به یک داستان تبدیل شود، درام را باید با طرح و توطئه پیش برد. در شوگان هم تا آنجا که دلتان بخواهد توطئه وجود دارد. یک توطئه بزرگ ساخته شده تا مثل چتری عمل کند بر سر دیگر توطئهها. وقتی امپراطور یا آدمِ نخستین ژاپن به سرزمین مردگان رفته است، رهبری دیگر باید جایگزین او شود. بر اساس قوانین، رهبری که می تواند اوضاع امور را در دست بگیرد، پسرِ نوجوانِ رهبر فقید است. اما او آن چنان عقل رس نشده تا بتواند کشوری به بزرگی ژاپن را هدایت کند. طبق وصیت نامه رهبر پیشین، شورایی تشکیل می شود تا به روزی وارد شوند که نوجوان بتواند خود به تنهایی از پس رهبری برآید. مرگ رهبر فقید اولین نقشه و دسیه را وارد آن قلمرو می کند. افراد شورا دسیسه می کنند که یکی از اعضا را که به رهبر قبل نزدیک بوده، سر به نیست کنند. این در واقع دسیسه بزرگ فیلم است که زیرمجموعههایی دارد. بر اساس چنین نیتی است که توطئههای کوچکتر نیز ساخته میشوند. و آن قدر فضا سرشار از نقشههای خرد و کوچک میشود که مدام موقعیت آدمها بالا و پایین میشود. هر کدام از فرمانروایانی که در شورا قرار دارند، قصد دارد تاج پادشاهی را از دست دیگری بگیرد. برای همین است که جایگاه همگی آنها به شدت شکننده است. در این میان آن که خردورزتر است میتواند زمام زندگیاش را به دست بگیرد و از اقیانوس پر موج تشنجهای حکومتی خلاصی یابد. مثل ارباب تاراناگا که از همان ابتدا برایمان فاش شده که او عاقلانهتر از بقیه عمل میکند و شاید به همین دلیل است که دیگران در پی آن شدهاند که به زندگیاش پایان دهند. حتی دشمنانش هم به قدرت فکری او اذعان دارند. بر اساس تعالیم حکمرانیِ ژآپنی، آنها به خوبی میدانند که دشمنان همه جا هستند اما دوستان هیچ کجا نیستند. و خیانت امری اجتناب ناپذیر مینماید؛ امری که به نظر میرسد برای زنده ماندن و رسیدن به جایگاه های بالاتر توجیه شده است. همین جابجایی مداوم قدرت و خیانت است که به داستان «شوگان» پیچ و تابهای بیشمار میدهد و آن را جذاب میکند.