مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
جاناتان گلیزر به اعتراف خودش کمی گمگشته بود. نویسنده و کارگردان فیلمهای «جانور سکسی»، «تولد» و «زیر پوست» سالها بود ایدهی شکلنگرفته یک فیلم را دنبال میکرد؛ مطمئن نبود با داستان به کجا میرود یا درباره موضوع چه حرفی دارد.
فیلمساز به حجم سرگیجهآور مطالعه و تحقیق که بخش زیادی از اوقات او در دهه ۲۰۱۰ را به خود اختصاص داد، فکر میکند و میگوید: «واقعاً حتی در حد یک ایده نبود. بیشتر یک احساس بود. یک حس را دنبال میکردم.»
او فقط میدانست موضوعی که میخواست فیلمی درباره آن بسازد، حس مبهمی که نمیتوانست بهطور کامل تعیین یا تصریح کند، از وقتی یک پسربچه بود مکرراً به سراغش میآمد؛ هنوز هم میآید. به این شکل گلیزر خود را در لهستان دید، درحالیکه در محل یکی از بزرگترین کشتار جمعی قرن بیستم پرسه میزد؛ و بعد خانه را دید.
گلیزر میگوید: «آنجا خانه خانواده هُوس بود.» رودلف هوس، فرمانده آشویتس بود و خانهای که او، همسرش هدویگ و فرزندانشان در جنگ جهانی دوم در آن زندگی میکردند، فقط حدود ۵۰ متر با یکی از آن کورههای آدمسوزی فاصله داشت.
او ادامه میدهد: «من خانه و باغ را دیدم که حالا دقیقاً مثل آن زمان نیست، اما هنوز هست؛ و در آنجا، در آن فضا – آنچه من را شگفتزده کرد، نزدیکی آن به اردوگاه بود. خانه دیواربهدیوار آشویتس بود. همهچیز درست همانجا اتفاق میافتاد، آنطرف دیوار؛ و این واقعیت که مردی در آنجا زندگی میکرد و خانوادهاش را هم با خود آورده بود…» گلیزر مکث میکند. خاطره همچنان او را میلرزاند. «چطور میشود چنین کاری کرد؟ روح یک آدم چقدر باید سیاه باشد؟»
بخش زیادی از داستان فیلم منطقه تحت نظر (The Zone of Interest) – تلاش گلیزر برای به تصویر کشیدن وحشت هولوکاست از دیدگاه هوس و همسرش با بازی کریستیان فریدل («بابیلون برلین») و زاندرا هولر «آناتومی یک سقوط» – در آن اقامتگاه غیر عادی میگذرد. فیلم روال روزمره ساکنان خانه را درحالیکه جشن تولد میگیرند، مراقب گلهای نوشکفته هستند و با همسایهها گپ میزنند، دنبال میکند. در همین حال، کشتار جمعی درست در آنطرف حیاط خلوت خانه در حال وقوع است. برای ساکنان خانه، همه آن فریادها، شلیک گلولهها و دود سیاه، بهسادگی یک محیط روزمره است. (فیلم اولین بار در ماه مه ۲۰۲۳ در جشنواره فیلم کن روی پرده رفت و جایزه بزرگ و همچنین جایزه فیپرشی را دریافت کرد و حالا در پنج بخش ازجمله بهترین فیلم، نامزد اسکار است.)
این ترسناکترین تصور یک اتفاق تصورناپذیر در حافظه معاصر است و این واقعیت آن را وحشتناکتر میکند که مانند رمان سال ۲۰۱۴ مارتین آمیس – که فیلم گلیزر نام خود را از آن گرفته است (عبارت «منطقه تحت نظر» یا «منطقه دلخواه» به فضای اطراف آشویتس اشاره دارد که مسئولان اردوگاه در آن زندگی میکردند) – تماشاگر وادار میشود اردوگاهها را از نظرگاه بیرحمانه یکی از مسئولان آن تجربه کند.
وقتی سینماگر ۵۸ ساله انگلیسی برای اولین بار به فکر ساختن فیلمی درباره هولوکاست افتاد، این جنبه یکی از معدود مواردی بود که میدانست میخواهد به آن بپردازد، یک موضوع مسحورکننده که کارگردان آن را به تماشای عکسهایی از «شب بلورین» یا «شب شیشههای شکسته» (شبهایی در نوامبر ۱۹۳۸ که نازیها به خانهها، مغازهها و کنیسههای یهودیان در شهرهای آلمان و اتریش حمله کردند.) و اردوگاهها در یکی از مجلات نشنال جئوگرافیک پدرش در دوران کودکی خود، نسبت میدهد.
گلیزر به یاد میآورد: «خاطرم هست که فکر میکردم آدمها در آن عکسها واقعی هستند، افرادی که در خیابانها کتک میخوردند و بهزور سوار قطار میشدند – وقتی بعدها سربازان، بازماندگان را آزاد کردند، آن قطارها را در اردوگاهها دیدند. آن آدمها شبیه بستگان من بودند، شبیه من بودند.»
بااینحال، وقتی گلیزر بهطور جدی به این فکر کرد که چطور میتواند نسلکشی را روی پرده نشان دهد، به دنیای تاریک اطراف ما در این روزها نگاه کرد. او میگوید: «این احساس را داشتم که باید درمورد شباهتهایمان با عاملان و نه قربانیان کاری کنم. وقتی میگویید، “آنها هیولا بودند”، این را هم میگویید، “ما هرگز نمیتوانستیم چنین کاری کنیم.” که ذهنیت بسیار خطرناکی است.»
این برداشت از نوع مواجهه با قساوت – آنچه بسیاری از هنرمندان، نویسندگان، صاحبنظران و منتقدان فرهنگی میکوشند در قلمرو داستان، موشکافی یا ارائه کنند – به یک روش متفاوت و در عین حال عمیق، زمینهساز گفتوگوهای اولیه درمورد یک پروژه احتمالی بین گلیزر و جیمز ویلسون، تهیهکننده دیرین او شد.
ویلسون به یاد میآورد: «ما هنوز “زیر پوست” را تمام نکرده بودیم که جاناتان برای اولین بار ایده خود را با من در میان گذاشت. کتابهای زیادی بین ما رد و بدل شد و خیلی بحث کردیم که چه حرفی میتوانیم بزنیم که قبلاً گفته نشده است. او نمیخواست یک فیلم بهاصطلاح هولوکاستی دیگر بسازد. وقتی صحبت کاری میشود که قبلاً هرگز انجام نشده است، جاناتان یک فیلتر بسیار کوچک دارد، اما هیچکدام از ما نمیدانستیم آن چیز چیست.»
وقتی گلیزر در ۲۰۱۴ بهطور اتفاقی مطلبی درباره کتاب «منطقه تحت نظر» مارتین آمیس در روزنامه خواند – آنچه ویلسون آن را «شکافت هستهای که در همه فیلمهای ما اتفاق میافتد» توصیف میکند – به یک شیوه ذهنی ناراحتکننده برای نگاه کردن به این اقدام وحشیانه تاریخی فکر میکرد. کارگردان میگوید خیلی بیشتر از یک پاراگراف نبود، اما دست روی موضوعی گذاشت که گلیزر خیلی به آن فکر میکرد: دیدگاه و مشارکت در جرم.
او میگوید: «داستان کتاب از نگاه یک فرمانده نازی خیالی روایت میشود و من هم از قبل تصمیم گرفته بودم داستان خود را نه از منظر کسانی که در اردوگاه بودند، بلکه کسانی روایت کنم که آن را اداره میکردند. شجاعت در کتاب مشهود است، به این شکل که خود را کاملاً متعهد به بیان صمیمانه آن ذهنیت به شیوهای بسیار ناراحتکننده میبیند. کتاب یک مثلث عشقی هم دارد که ما هیچ علاقهای به آن نداشتیم، اما وقتی شروع به خواندن کردم، رمان برای من به یک هسته تبدیل شد. فقط یک جرقه بود، اما یک جرقه خیلی خیلی مهم.»
بااینحال، گلیزر نمیخواست بهراحتی کتاب را منبع اقتباس قرار دهد. تحقیقات او نشان داد شخصیت اصلی رمان بر مبنای هوس خلق شد. کارگردان در ادامه بیشتر در این مرد عمیق شد. او میگوید: «هوس از یک نام در میان بسیاری از کتابهای تاریخ به انسانی تبدیل شد که پدر و شوهر است و به کاری که میکند واقعاً باور دارد. دائم از خودم میپرسیدم: چطور؟ راستش، این که کلی وقت بگذارم و درمورد او مطالعه کنم و به او فکر کنم، آخرین کاری بود که میخواستم انجام دهم… اما این دقیقاً همان چیزی بود که چند سال بعد را صرف آن کردم.»
گلیزر در ارجاع به خانواده هوس با کنار هم قرار دادن «سه خط، دو کلمه، یک پاراگراف، هر چه» متوجه شد «آنها انسانهای بدون فکر، بورژوا و به لحاظ شغلی بلندپرواز» بودند که صرفاً شر را عادی جلوه میدادند. بااینحال، او هنوز مطمئن نبود با این نگاه به کجا میرود. فیلمساز به لهستان سفر کرد و در جریان گفتوگو با پیوتر سیوینسکی، رئیس موزه ایالتی آشویتس-برکناو، بار دیگر خود را ناچار دید با مقصود خود دست و پنجه نرم کند.
گلیزر به یاد میآورد: «پیوتر عملاً به من گفت: “چرا این کار را میکنی؟ چرا میخواهی این کار را بکنی؟!” به او گفتم، “هیچ نظری ندارم. برای همین به اینجا آمدم.” او به من توصیه کرد به آشویتس بروم که… صادقانه بگویم، همیشه از رفتن به آنجا میترسیدم، اما پیوتر به من گفت: “برو و گوش کن. اگر گوش کنی، هر جور که شده متوجه میشوی.”»
همین که گلیزر به آشویتس رفت و خانه را دید، احساس کرد سالها تحقیق درمورد این موضوع او را به آن مکان رسانده است. او حالا نقطه شروع خود را داشت. نتیجه کار چیزی است که نهفقط به جزئیات ابتذال آنسوی ابتذال شر میپردازد، بلکه به هولوکاست به شیوهای مغایر با تصاویری نگاه میکند که معمولاً با چنین فیلمهایی تداعی میشود.
گلیزر اشاره میکند: «ما نسبت به این تصاویر بیحس شدهایم. نشان دادن آنچه پشت آن دیوارها اتفاق افتاد غیر ممکن است. به اعتقاد من، اصلاً نباید تلاش کرد.» (فیلم فقط یک صحنه دارد که عملاً در آشویتس میگذرد، اما در همان صحنه نیز دوربین فقط در نمای نزدیک روی چهره هوس میماند.)
در عوض، «منطقه تحت نظر» از القاء و صدا استفاده میکند – آنچه او «شر محیط» مینامد – تا نشان دهد انسانها چگونه میتوانند به کشتار روشمند انسانهای دیگر، در قالب صدای پسزمینه زندگی خود و نه یک تراژدی عمیق نگاه کنند.
درحالیکه صحنههای داخلی عجیب و جالب در باغهای آفتابی و درون اتاقهای غذاخوری با طراحی زیبا میگذرند، در پسزمینه صدای واقواق سگها، شلیک گلوله و فریادها شنیده میشود. گلیزر همچنین تصمیم گرفت فیلم را با یک سکانس طولانی از صفحهای سیاه آغاز کند که چیزی جز موسیقی ناموزون و یکنواخت میکا لِوی آن را همراهی نمیکند.
کارگردان با اشاره به خلائی که تماشاگران بین صحنه آغازین و در ادامه تصویر خانواده هوس که کنار دریاچه در حال پیکنیک هستند، مواجه میشوند، توضیح میدهد: «میخواستم تماشاگران متوجه شوند در حال فرورفتن هستند. راهی بود تا پیش از آن که چشمهایتان را برای دیدن آنچه قرار است ببینید، تنظیم کنید، گوشهایتان را تنظیم کنید. اینجا فیلمی هست که میبینید و فیلمی هست که میشنوید.»
و وقتی نوبت فیلمبرداری در داخل خانه هوس شد – که به گفته کارگردان، چند خانه پایینتر از خانه واقعی ساخته شد – گلیزر تصمیم گرفت حدود ۱۲ دوربین را در اتاقهای مختلف پنهان کند. او بعد از بازیگران خود خواست صحنهها را پیوسته و در یک برداشت بازی کنند، به شیوهای که یادآور تصاویر ضبطشده با دوربینهای مداربسته است، آنچه ویلسون آن را «یک خانه “ناظر کبیر” پر از نازیها» توصیف میکند.
هولر میگوید: «کریستیان (فریدل) اخیراً به من یادآوری کرد تعدادی از برداشتها تا ۴۵ دقیقه طول میکشیدند. ما همینطور ادامه میدادیم. نمیدانستیم چه چیزی از چه زاویهای یا از کجا فیلمبرداری میشود. عوامل و مانیتورها در یک ساختمان دیگر بودند؛ بنابراین اگر به ما نمیگفتند قطع کنیم، یک صحنه را مجدداً کار میکردیم که درنهایت کاملاً متفاوت میشد.»
ایده این بود که تجربهای فراگیر ایجاد شود که در آن نقشآفرینیها بتواند آدمهایی را نشان دهد که کارهای روزمره خود را میکنند. بازیگران نهفقط برای گشتن در محیط آزاد بودند، بلکه به زندگی روزمره ملالآور و همیشگی شخصیتهای خود متمایل میشدند؛ و این در تضاد با وحشتی بود که عملاً در آنسوی حیاط خلوت آنها جریان داشت.
هولر اضافه میکند: «میتوانید آن را با تئاتر مقایسه کنید، اما در تئاتر، حداقل باید رو به تماشاگر باشید. در این فیلم همهچیز در اطراف ما بود. یکی از اولین حرفهایی که به جاناتان زدم، این بود: “نمیخواهم نقش هدویگ را بازی کنم. هیچ علاقهای به این کار ندارم.” و پاسخ او این بود: “این یک فیلم زندگینامهای نیست، ارتباط بین گذشته و حال است.” فکر میکنم قرار دادن دوربینهای مختلف در خانه به این نگاه کمک کردند.»
این یک مفهوم بود که گلیزر امید داشت پایان فیلم بهصراحت بیان کند، آنجا که تماشاگر بهطور آنی و با یک فلش فوروارد گیجکننده به آشویتس در قرن بیست و یکم میرود. کارگردان میگوید این صحنه بازتاب تجربه او در صبح یک روز است که در محوطه پرسه میزد و متوجه نظافتچیها شد که با جاروبرقی آشغالهای جلوی نمایشگاهها را جمع میکنند. گلیزر میگوید: «انگار از قبرها نگهداری میکردند. میدانید، هوس خیلی وقت است که مرده؛ او خاکستر است، اما موزه هست و همچنان اهمیت دارد.»
او میگوید آن نمایشگاهها گواه چیزهایی هستند که اتفاق افتاد و درحالیکه گلیزر امیدوار بود «منطقه تحت نظر» نیز به همین شکل مورد توجه قرار گیرد، اذعان میکند خیره شدن به مَغاک، زهر خودش را بر او ریخته است. کارگردان اشاره میکند: «من در خانه چند قفسه مملو از کتابهایی با این موضوع دارم. حالا خوشحالم که میتوانم از شر آنها خلاص شوم و روند ساختن یک فیلم از روی آن را پشت سر گذاشتهام. این کاملاً یک سفر بود و سفر سادهای هم نبود.»
گلیزر ادامه میدهد: «اما آن احساسی که دنبالش بودم – حالا میدانم چیست. این فیلم با حس عمیق از خشم ساخته شد. علاقهای به ساخت یک کار موزهای نداشتم. نمیخواستم مردم فاصله امن با گذشته را داشته باشند و بدون نگرانی ازآنچه میبینند راه خودشان را بروند. میخواستم بگویم نه، نه، نه – ما باید عمیقاً در برابر این نوع وحشت اساسی که در زیر همهچیز است، احساس ناامنی کنیم.»
او بهآرامی اضافه میکند: «من مصمم بودم فیلم نه درباره آن زمان، بلکه درباره حالا باشد، چون این یک سند نیست، یک درس تاریخ نیست، بلکه یک هشدار است.»
منبع: رولینگ استون (دیوید فیر)
تماشای فیلم منطقه تحت نظر در نماوا