مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
شاید از نگاه بعضیها رفتن به جایی در نزدیکی یک محتوای جدید که بر سَم اِسپِید تمرکز دارد توهینآمیز به نظر برسد. چه کسی جرئت دارد قلم دَشیل هَمِت را بردارد یا پا در کفش همفری بوگارت کند؟ خوشبختانه، سرچشمه سریال آقای اسپید (Monsieur Spade) به تعدادی از بهترینهای سالهای اخیر برمیگردد.
سریال نوآر درخشان و بسیار خوب ایامسی، حاصل همکاری اسکات فرانک و تام فونتانا در مقام خالق و بری لوینسون بهعنوان یکی از تهیهکنندگان اجرایی پروژه، یکی از بهترین تولیدات تلویزیونی این اواخر است، یک نمونه هوشمندانه، جذاب و عمیقاً فلسفی از داستانپردازی که به چیزهایی مانند دیالوگ، شخصیت و مضمون، فراتر از مفاهیم دهانپرکن که تا حد زیادی معرف تلویزیون در دهه ۲۰۲۰ است، اهمیت میدهد.
«آقای اسپید» حتی بدون ارتباط با یک شخصیت کلاسیک نیز یک کار تلویزیونی عالی است. نکته جالب این است که پژواک «بوگی» بهجای این که کل غذا باشد، فقط به آن طعم و بو میدهد. چیزهای زیاد دیگری برای اندیشیدن وجود دارد.
کلایو اوون در نقش نسخه پا به سن گذاشته سم اسپید، کارآگاه افسانهای، یکی از بهترین نقشآفرینیهای دوران کاری خود را ارائه میکند. داستان از ۱۹۶۳ آغاز میشود. اسپید استخدام شده که دختری کوچک به نام ترزا را با خود از سان فرانسیسکو به بوزول در جنوب فرانسه ببرد و به پدرش فیلیپ سان آندره (ژوناتان زاکی) تحویل دهد. مأموریت او ناموفق است: کسی از فیلیپ خبر ندارد، اما اسپید در راه بهطور تصادفی با گابریل (کیارا ماسترویانی)، بیوهای ثروتمند و پرزرق و برق آشنا میشود که از او میخواهد در شهر بماند و کار دیگری انجام دهد.
هشت سال میگذرد. خیلی زود متوجه میشویم اسپید و گابریل پسازآن برخورد اتفاقی با هم ازدواج کردند، اما گابریل پیشازاین که داستان واقعاً شروع شود، از دنیا رفت و اسپید در موقعیتی قرار گرفت که عمیقاً از میرا بودن آگاه است. او سالهاست در بوزول دوران شبه بازنشستگی را میگذراند؛ نهفقط عشق زندگیاش را از دست داده، بلکه عادت به سیگار کشیدن، ریههایش را از کار انداخته است و بهاحتمال زیاد تنها فرصت بررسی چند پرونده دیگر را دارد. اسپید حالا دوست دارد فقط در خانه بزرگی که همسرش برای او گذاشته است بنشیند و از آخرین روزهای زندگی خود لذت ببرد، اما وقتی میشنود فیلیپ که آدم شروری است دوباره در شهرِ بهظاهر آرام بوزول ظاهر شده است، همهچیز تغییر میکند.
آنچه در ابتدا نبرد ارادهها بین یک دشمن قدیمی، اسپید و ترزای حالا نوجوان (کارا بوسوم) که اسپید از او محافظت میکند، به نظر میرسد، در پایان آزاردهنده اپیزود اول به چیز کاملاً دیگری تبدیل میشود. (برای این منظور، «آقای اسپید» از ساختاری شگفتانگیزی پیروی میکند و به یک سریال با اتفاقی میخکوبکننده/مکاشفه جدید در پایان هر فصل تبدیل میشود.) تمام شش راهبه یک صومعه به قتل میرسند و معمایی شکل میگیرد، شامل سان آندره، جنگ الجزایر، رازهای مردم محلی، یک رئیس پلیس بدبین (با بازی عالی دنی منوشه)، چند همسایه مشکوک (متیو برد و ربکا روت) و حتی کودکی که شاید جادویی باشد. این پرسش که کودک پیش چه کسی است و چرا، به مکگافین «آقای اسپید» تبدیل میشود که در سرتاسر شش اپیزود سریال، اسپید را درگیر کشمکشها و افشاگریهای مختلف میکند.
این نکته اصلی است که «آقای اسپید» را از همان چند صحنه اول بالا میبرد: این حس که سریال حاصل کار افرادی است که صرفاً از هَمِت کپی نمیکنند، بلکه دیالوگهای شوخطبع خود را مینویسند که پیرنگ را پیش میبرد، به شخصیتها عمق بیشتری میدهد و با بذلهگویی و هشیاری مورد انتظار اسپید تماشاگر را سرگرم میکند و بین تمام اینها توازن برقرار میسازد.
اسکات فرانک، نویسنده سریالها و فیلمهایی چون «گامبی وزیر»، «کافر» و «خارج از دید» واقعاً یکی از بهترین فیلمنامهنویسهایی است که امروز کار میکنند. او در اینجا با تام فونتانا، مرد پشت «آز»، «قتل: زندگی در خیابان»، «شهری روی تپه» و خیلی کارهای دیگر همکاری کرده است. آنها افسانهها هستند و این جایگاه افسانهای با دهها صحنه خوشساخت تأیید میکنند. «آقای اسپید» سریالی بسیار متکی به دیالوگ است و یکی از نقاط قوت بیشمارش این است که حاضر نیست از موضع بالا با یک تماشاگر تلویزیون حرف بزند. وقتگذرانی با این شخصیتهای زیرک و بالغ نکتهای بسیار لذتبخش دارد.
وقتی صحبت از تکیه بیشازحد بر صحنههای بازگشت به گذشته به میان میآید، کاری که فرانک و فونتانا میکنند، پیچیده است (و مسلماً یک یا چند چرخش داستانی را شاهد هستیم). از آن پیچیدهتر نوع مواجهه آنها با شخصیتها و مضمون است. فرانک و فونتانا هرگز چیزی را با جزئیات توضیح نمیدهند و اجازه میدهند مسائل مربوط به مسئولیت، سن و سال، ضربه روحی و روانی و خیانت، بهجای پیوند خوردن با پیرنگ، ماهرانه از کنار آن بگذرند.
«آقای اسپید» درباره خیلی چیزهاست، اما یکی از نیروهای محرکِ موضوعیِ ظریفتر آن، تغییر است: تغییر پیری در اسپید برخلاف تغییر نوجوانی در ترزا؛ تغییر چهره یک کشور (و واقعاً دنیا) در دهه ۱۹۶۰؛ تغییر جهانبینی کسی که هنوز عزادار است؛ مانند داستانهای ادبی عالی در قالب سریالهای کوتاه، همهچیز بسیار غنی است، بدون این که هیچوقت سرکوبگرانه باشد.
البته، هیچکدام از اینها بدون بازی عالی اوون درست از کار درنمیآمد که نشان میدهد او چقدر میتواند در داستانهای چالشبرانگیز خوب باشد. اوون با زیرکی، هرگز به کهنالگوی تندخو بودن که شاید باعث مقایسه با بوگی شود، متمایل نمیشود. او نسخه خودش را از یک اسپید مسنتر میسازد که هنوز باهوشترین آدم در اتاق است، هرچند تحت تأثیر سوگ و مسئولیت کمی نرم شده است. این یک نقشآفرینی احساسی و متراکم است که همچنین با حاضرجوابیهای ظریف و کنایهدار متعدد که از شخصیتی مانند اسپید انتظار میرود، جان میگیرد.
«آقای اسپید» که پخش آن از ۱۴ ژانویه ۲۰۲۴ شروع شد، درباره آدمهایی است که با ارواح زندگی میکنند. داستان در شهری میگذرد که تا همین چند سال پیش در اشغال نازیها بود و حالا در سایه جنگ الجزایر قرار دارد. درباره پسری است که برخی فکر میکنند پایان دنیا را پیشگویی میکند، درحالیکه برخی دیگر باور دارند او امید به آینده است.
فرانک، فونتانا و اوون راهی پیدا کردهاند تا یکی از معروفترین شخصیتهای تاریخ نوآر را بردارند و او را در نوع جدیدی از دوراهی قرار دهند، آنجا که همه ما روزی در پایان زندگی به آن میرسیم. در عصری که راهاندازی دوباره یک آیپی میتواند فرآیندی سرد، بداندیش و همراه با سوداگری باشد، حتی لحظهای حس نمیشود که این سریال متأثر از چیزی جز اشتیاق خلاقانه ساخته شده باشد.
«آقای اسپید» به شیوهای تمام میشود که برای یک سریال کوتاه شش اپیزودی عمیقاً رضایتبخش است، اما در را برای بازگشت اسپید باز میگذارد. اگر ایامسی و فرانک/فونتانا تصمیم بگیرند او را برگردانند باید بدانند از فصل دوم انتظار زیادی میرود.
یک کارآگاه سرسخت در دوران بازنشستگی چه میکند؟
سم اسپید، کارآگاه آمریکایی و قهرمانِ با کلاه و تودار رمان «شاهین مالت» نوشته دشیل همت – که اولین بار در ۱۹۳۰ منتشر شد – پیش دکتر میرود تا پروستات خود را چک کند و در ادامه سیگار را ترک میکند؟
دقیقاً همینطور است. داستان سریال «آقای اسپید» در اوایل دهه ۱۹۶۰، حدود ۲۰ سال پس از وقایع فیلم «شاهین مالت» (جان هیوستون، ۱۹۴۱) اتفاق میافتد که در آن همفری بوگارت، ستاره هالیوود نقش اسپید را بازی کرد. این بار کارآگاه (با بازی کلایو اوون) بازنشسته شده است و حالا در روستای بوزول در جنوب فرانسه زندگی میکند.
اسکات فرانک که متن «آقای اسپید» را با همکاری تام فونتانا نوشت و همچنین هر شش اپیزود سریال را کارگردانی کرد، میگوید: «این ژانر همیشه برای من جذاب بوده است.» اما وقتی با فرانک درباره خلق یک مجموعه تلویزیونی بر مبنای اسپید صحبت شد، او ابتدا آن را رد کرد، چون پروژه دیگری از هَمِت را در ذهن داشت.
او ادامه میدهد: «بعد به این فکر کردم، این آدمهایِ شبیه بوگارت وقتی پیر میشوند چه اتفاقی برایشان میافتد؟» او با فونتانا تماس گرفت که پیشنهاد داد داستان سریال پس از جنگ الجزایر روی دهد، تقابل بین فرانسه و جبهه آزادیبخش میهنی الجزایر در ۱۹۶۲ که با استقلال الجزایر، مستعمره فرانسه به پایان رسید.
فرانک میگوید: «در آن زمان تنش و ابری تاریک بر فراز فرانسه جاری بود. این سؤال به ذهن میرسد: چه کسی فرانسوی است و چه کسی نیست؟ و بعد ما سَم اسپید را داریم که با هویت، زندگی قدیمی و زندگی جدید خود کلنجار میرود.»
کلایو اوون، نقش اسپید را به یک هدیه تشبیه میکند. بازیگر ۵۹ ساله انگلیسی میگوید: «من عاشق سرسخت فیلمهای نوآر هستم، یک طرفدار بزرگ بوگارت. یکی از پوسترهای اصلی “شاهین مالت” را روی دیوار خانه زدهام.»
او اضافه میکند: «من و اسکات درباره سَم اسپیدِ مسنتر، این که چگونه با ایده مردی سیگاری با غرور مردانه بازی میکند، حرف زدیم، اما اساساً منبع اصلی را مبنا قرار دادیم.» او کمی مکث میکند و ادامه میدهد: «البته در این سریال خیلی کلاه سرم نمیگذارم.»
نقشآفرینی خشک و تزلزلناپذیر اوون نیز یک ادای احترام به بوگارت است که او کارش را ستایش میکند. اوون میگوید: «برای این که آمادگی بازی در نقش اسپید را پیدا کنم، صرف نظر از این که قصههای کوتاه و رمانهای هَمِت را خواندم یا بازخوانی کردم، در بوگارت هم غرق شدم. یادم هست به اسکات گفتم: “نترس، از او بد تقلید نمیکنم، اما لحن صدایم را شبیه بوگارت میکنم.»
اوون اضافه میکند: «نکته جالب است این است که فکر میکنید بوگارت کمحرف بود، اما او فوق سریع و زرنگ بود. نکته کلیدی این بود که از میان این سخنان زیبا و موزون زیبا پرواز کنم و آن را به شکلی که انگار سادهترین کار است به زبان بیاورم.»
اوون اولین و تنها گزینه فرانک و فونتانا برای نقش اسپید بود. فرانک میگوید: «کلایو تقریباً تنها کسی بود که میتوانستیم در نقش اسپید ببینیم. وقتی شروع به نوشتن میکنید، همیشه میگویید، “خب، بیاییم یک فهرست تهیه کنیم.” خاطرم هست فهرست ما هیچوقت از کلایو فراتر نرفت.»
فونتانا میگوید: «نکته قابل توجه در نقشآفرینی کلایو این است که او شما را یاد بوگارت میاندازد، اما هرگز از او تقلید نمیکند، هرگز ادای او را درنمیآورد. کلایو بریتانیایی است، اما در اینجا نهفقط با لهجه آمریکایی حرف میزند، بلکه به زبان فرانسوی هم صحبت میکند؛ بنابراین او همیشه در هر صحنه سه توپ را بالا میانداخت.»
اوون در حالی در «آقای اسپید» فرانسوی صحبت میکند که قبلاً به این زبان حرف نزده بود. او آن را بهصورت آوایی (با لهجه آمریکایی) یاد گرفت. اوون میگوید: «برای من سخت بود. برای بازیگرانی که به زبان دیگری بازی میکنند خیلی احترام قائلم.»
لوئیز بورگوان، بازیگر فرانسوی در «آقای اسپید» نقش مارگریت را دارد، یک خواننده زن که میکدهای را با اسپید اداره میکند و الزاماً زن شهرآشوب داستان است.
بورگوان میگوید: «مثل هر فرانسوی دیگر که با نوشته یک آمریکایی درمورد فرانسه مواجه میشود، نگران بودم داستان ازنظر تاریخنویسی اشتباه باشد و کلیشهای به نظر برسد، اما بههیچوجه اینطور نبود: این قصه بسیار معتبر است.»
رابطه افلاطونی مارگریت و اسپید خواهناخواه حال و هوای عاشقانه دارد، اما قلب احساسی داستان را رابطه بین اسپید و ترزای نوجوان (کارا بوسوم) که در صومعه بزرگ شده است، شکل میدهد.
بوسوم میگوید: «ترزا به نسبت در انزوا زندگی کرده است. او هیچوقت در یک محیط خانوادگی نبوده و در یک فضای مذهبی یخزده، بدون آنها که دوستشان دارد، بزرگ شده است. این نکته او را سرسخت و به فردی تبدیل کرده است که احساسات واقعی خود را نشان نمیدهد یا خیلی سخت نشان میدهد.» (این ویژگیها شما را یاد کسی نمیاندازد؟) بوسوم اضافه میکند: «با ادامه سریال، ترزا شروع به تقلید از الگوهای گفتاری اسپید میکند.»
اوون با خنده میگوید: «فکر میکنم هرچه اسپید بیشتر با ترزا وقت میگذراند، بیشتر میبیند انگار مثل سیبی هستند که از وسط دونیم شده است.»
فرانک میگوید: «علاقهای نداشتم که پروانس را زیبا نشان دهم یا از زوایای خاموش و سایههای تیره معمول در فیلمهای نوآر تقلید کنم. من بیشتر تحت تأثیر ترکیببندیهای قوی و پالتهای رنگی فیلمهای فرانسوی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مانند “استخر شنا” و “دایره سرخ” بودم. کل ایده این است که سَم زندگی آرام و بیدغدغهای دارد.»
آیا قرار است آقای اسپید را بیش از این در دوران بازنشستگی ببینیم؟ فرانک میگوید: «اگر سریال موفق باشد، قطعاً ایدههای دیگری دارم.» شاید اوون بار دیگر فرصت کند کلاه اسپید را بر سر بگذارد.
منبع: د پلیلیست، نیویورک تایمز
تماشای سریال آقای اسپید در نماوا