مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. زمانی که انیمیشن ظهور کرد، آن قدر امکانات روایی و تصویری متنوعی داشت که منتقدان نام هنر هشتم را بر آن گذاشتند یعنی مرزهای آن را از مرزهای هنر هفتم یعنی سینما جدا کردند؛ البته همان ابتدای کار هم حتی توسط دیزنی تلاشهایی شد که این دو به یک نقطه مشترک برسند اما به آثار بلند منتهی نشد و در نهایت، امریکاییها از خیرِ ادامه این ازدواج هنری گذشتند و اروپاییها هم چسبیدند به همان آثار کوتاه و اغلب درخشانشان که حاصلِ پیوندِ سینما و انیمیشن بود. حالا، در زمانی که هر دو هنر هفتم و هشتم لااقل دو دهه است که حال و روز خوبی ندارند یک دفعه باید از دیدن این انفجار هنری در سریال «سامورایی چشم آبی»، سرمان را بکوبیم به دیوار! یعنی امکانپذیر بود و این قدر در دسترس و این قدر انیمیشنسازان و سینماگران به این در و آن در میزدند و آخرش هم به تلفیق فیلم زنده و انیمیشن میرسیدند؟!
دو. در نگاه نخست، «سامورایی چشم آبی» نه ایدهی تازهای در داستاناش دارد [ایده سامورایی انتقامگیر را شما هم در «مانگا»ها به وفور میبینید (漫画 Manga کمیک یا رمان گرافیکیست که از ژاپن نشأت گرفته. بیشتر مانگاها مطابق با سبک توسعهیافته در ژاپنِ اواخر قرن نوزدهم اجرا و ارائه میشوند و البته، در هنر ژاپنی فرم روایت داستان در مانگا دارای پیشینه تاریخی طولانیست. اصطلاح مانگا در ژاپن برای اشاره به کمیک و کارتونیست استفاده میشود. در خارج از ژاپن، بهطور معمول، این کلمه برای اشاره به کمیکهایی که نخستین بار در ژاپن منتشر میشود، استفاده میشود) هم در آثار کلاسیک سینمای ژاپن و هم در آثار سینمای بدنه این کشور و همچنین در آثار تلویزیونیاش و غیر از اینها در انیمیشنهای بزرگسالانه و البته اغلب کمکیفیت این کشور که ریشه در هنر «مانگا» دارد] نه با نگاه مخاطب عام و غیرِ تخصصی، «اجرا»یش چندان متفاوت است با انیمههای دیگر؛ اما همان طوری که گفتم در «نگاه نخست» چنین است! فیلمنامه تقریباً با همان دقتی که در آثار کلاسیک سینمای ژاپن سراغ داریم [که آینهی تمامنمای داستاننویسی غنی و مدرن این کشور است] نوشته شده و «اجرا» در عینِ برخورداری از گرافیک بسیار دقیق و با ظرافت، کاملاً سینماییست و غیر از جای دوربین و کادرهای حیرتانگیزش، شخصیتهای انیمیشنی، در حدِ بهترین بازیگرانی که تا به حال دیدهایم، دارند بازی میکنند! [شاید من هم اگر چنین جملاتی را از شخص دیگری میخواندم فکر میکردم به سرش زده! اما شما چنین فکری نکنید!]
سه. این سریال از منتقدان «Rotten Tomatoes» صد در صد رضایت را گرفته [میزان رضایت مخاطبان هم در همین سایت ۹۶ درصد است] و امتیازش در «IMDb» هم با ۴۰ هزار رأی، ۸.۸ است. ببینیم منتقدان دربارهاش چه نوشتهاند:
دن فینبرگ [منتقد برتر]: یکی از شگفتانگیزترین و هیجانانگیزترین تجربیات تلویزیونی سال.
اما استفانسکی [منتقد برتر]: این شایسته است که در بین بهترین نمایشهای سال قرار گیرد. سریال، تلههای یک اکشن-ماجراجویی قهرمانانه را میگیرد و آنها را برمیگرداند و درامی خونین و احساسی را میسازد که از همان فریم اول جذاب است.
دیوید اویی [منتقد برتر]: سامورایی چشم آبی یک سواری هیجان انگیز و اعتیاد آور است که هرگز دیدگاه میزو [شخصیت محوری اثر] را از دست نمیدهد، حتی زمانی که جاده پیشِ رو با خون پوشیده شده است.
راس مک ایندو [منتقد برتر]: حتی اگر گاهی اوقات داستانسرایی نمایش کمی سطحی به نظر برسد، به اندازه کافی منظره خالص وجود دارد که تماشای آن را هیجانانگیز کند.
ربکا نیکلسون [منتقد برتر]: یکی از لذتهای بسیار سامورایی چشم آبی که تماشای آن لذتی واقعی دارد، صحنههای مبارزه مکرر آن است.
آگلایا برلوتی: «سامورایی چشم آبی» نتفلیکس بهشدت به برخی از فیلمهای کلاسیک آکیرا کوروساوا شباهت دارد. نبردها در برابر پسزمینهای از اندوه خالص، استفاده از منظره که برای ادغام با کُنش مهندسی شده.
جینین تی. آبراهام: سامورایی چشم آبی قدرت داستانسرایی مشترک را اثبات میکند. این سریال، فوق العاده است زیرا فقط یک فیلم انتقامی-اکشن نیست. عدالت اجتماعی، جنسیت، و زنانی که مردسالاری را به چالش می کشند به روشهای خلاقانه بررسی میکند.
پرامیت چاترجی: سامورایی چشم آبی بدون شک یکی از بهترین نمایشهای سال است. تمام صحنههای اکشن آن من را وادار میکردند که روی صفحه غوغا کنم و غر بزنم، در حالی که لحظات آرامتر آن باعث شد از شخصیتنویسی، کیفیت پر جنب و جوش تصاویر و موسیقی قدردانی کنم.
دنیل هارت: بدون هیچ تردیدی، سامورایی چشم آبی نه تنها بهترین انیمیشن امسال است، بلکه یکی از بهترینهای نتفلیکس در تمام دوران است.
آنجی هان: چیزی که سریال را در درازمدت حفظ میکند، مهارت آن در ساخت شخصیتهای جذاب و درام جذاب است، حتی اگر نتایج پایانی بیشتر سرگرمکننده باشد تا عمیق.
نیت ریچارد: از اکشن نفسگیر گرفته تا انیمیشن تقریباً بی عیب و نقص آن، دیدن سریالی که تنها در فصل اولش تا این حد به خودش مطمئن باشد، امری نادر است.
حالا چند نظری هم بخوانید از مخاطبانِ این سریال که در «Rotten Tomatoes» منتشر شده:
الف. شاهکار. توسعه شخصیت سامورایی چشم آبی ۱۰۰٪، سکانس اکشن ۱۰۰+٪، داستان ۱۰۰+٪، سرعت ۹۹٪، انیمیشن ۱۰۰+٪، [ارزشهای] بصری کامل ۱۰۰٪، احساسات ۱۰۰%. فصل ۲ بهتر است خوب باشد و زودتر بیاید. چرا فیلمهای این روزها اینقدر خستهکننده شدهاند و [در عوض] سریالهای تلویزیونی ارزش تمام کلمات را برای توصیف کمال دارند؟ فقط با تماشای این نمایش شگفتانگیز فکر میکردم اگر نویسندگان این سریال دنیای فیلم را فتح کنند، چه میشود! وای عالی خواهد بود!
ب. بهترین چیزی که امسال تماشا کردم؛ [واقعاً در حدِ] اکشن زنده است. داستان عالی، شخصیتهای جذاب و [کلاً] جذاب. از نظر بصری خیرهکننده؛ سازندگان جنگ ستارگان، مارول و DCEU [دنیای توسعهیافته دیسی (DC Extended Universe) یا به اختصار DCEU] باید این مجموعه را مطالعه کنند و سپس شاید بتوانند از تولید زبالههای مطلق اخیرشان، دست بکشند.
ج. هر لحظهاش از ابتدا توجهام را به خود جلب کرده؛ من نمیتوانم برای فصل ۲ صبر کنم و نمیتوانم منتظر بمانم تا دیگران تبدیل شدن به یک بیننده این سریال را تجربه کنند. بکر، زیبا و فوقالعاده سرگرم کننده؛ من فقط گیج شدهام. [مگه داریم؟!]
د. این یک سریال زیبا و زیباست. من فقط در سه قسمت هستم و نمیخواهم تمام شود. سبک هنریاش، مرا به یاد «دان بلوث» [فیلمنامهنویس، کارگردان، انیماتور و تهیهکننده ۸۶ ساله امریکایی که برخی از بهترینهای آثار دیزنی محصول کار اوست] میاندازد نه برای طراحی شخصیت، بلکه به خاطر رنگ، سایه و پسزمینه. این تقریباً یک سریال دیزنی بزرگسالان است که خوشبختانه هیچ آوازی ندارد غیر از آواز شمشیر.
هـ . تاکنون شگفتانگیزترین نمایش انیمیشنیست که تا به حال دیدهام- و من بسیاری را دیدهام! این نمایش، شعر ناب است. این یک شاهکار داستان نویسیست. اگر عاشق چیزهای فئودالی ژاپن هستید، اگر عاشق سامورایی هستید، اگر عاشق شخصیتهای بدجنس هستید، اگر عاشق هنر به هر شکلی هستید، خدایا… این برای شماست.
چهار. خالقان اثر مایکل گرین و همسرش آمبر نویزومیاند؛ مایکل گرین را شما به عنوان فیلمنامهنویس آثار ماندگاری چون «لوگان» و «بلید رانر ۲۰۴۹» به یاد میآورید. نوعِ گرافیکِ کار در حدِ واسط انیمیشن اروپایی و انیمهی ژاپنی شکل گرفته اما در نهایت، چون «مکان» داستان در ژاپن است، طوری طراحی شده که کاملاً منطبق با آن چیزیست که ما از آثار کلاسیک سینمای ژاپن در حافظه داریم و شناختی جهانی را از این کشور رقم زده است. داستان در فصل دوم قرار است با یک سفر دریایی به انگلستان منتقل شود. سؤال این است: با این انتقالِ مکانی، «سحر معماری مکان»اش آسیبپذیر نخواهد شد؟