مجله نماوا، یزدان سلحشور

یک. مسعود فراستی جمله‌ای به یادماندنی دارد: «فیلمای کلاسیک حتی بدشون هم خوبه!» چه موافق آرای او درباره فیلم‌های آن ورِ آبی و این ورِ آبی باشیم چه مخالفِ آرای او [مثل من! گیرم که فیلم را دوست نداشته اما بازی خرس چطور از بازی «دی کاپریو» در فیلم «بازگشته/ ۲۰۱۵» بهتر بوده؟!] باید بپذیریم که حقیقتی انکارناپذیر در این جمله است؛ آثار کلاسیک، جادویی با خود دارند که آثار جدید، فاقد آن‌اند؛ بنابراین انتخاب فیلمی مثل «قلعه عقاب‌ها» محصول ۱۹۶۸، انتخابی تصادفی نیست. این فیلم را، اولین بار جایی دیدم که طبیعتاً نباید می‌دیدم! کجا؟ در یکی از کتابخانه‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ با معیارهای آن موقع [البته نه با معیارهای الان] فیلم خشنی بود که مناسبِ نمایش برای نوجوانان هم نبود چه برسد برای کودکان؛ فیلم را ۴۲ سال پیش در تلویزیون رنگی ۲۰ اینچی دیدم که آن موقع به دلیل دورانِ تحریم، رسماً وارد ایران نمی‌شد و حاجی‌ها از عربستان می‌آوردند؛ دستگاه پخش نوار ویدئو هم آن موقع تازه ممنوع شده بود [البته برای مردم نه برای سازمان‌های دولتی] و یادم هست که برای تماشای این فیلم جنگی ۱۵۸ دقیقه‌ای، حتی ۳۰ ثانیه از جایم تکان نخوردم! وقتی فیلم تمام شد، به ساعت ژاپنی‌ای که پدرم تازه برایم خریده بود نگاهی کردم و تازه متوجه شدم که غروب شده [پاییز بود] و تا برسم خانه، پسِ گردنی را از پدرم خورده‌ام! [شما نسلِ جدیدی هستید و هیچ وقت به خاطر سینما کتک نخورده‌اید شاید به همین دلیل است آن طوری که ما ارزش‌اش را درک می‌کنیم، شما درک نمی‌کنید!] در این ۴۲ سال، به گمانم ۲۰ بار دیگر، «قلعه‌ عقاب‌ها» را به طور کامل دیده باشم [هم نسخه‌ی زبان اصلی را هم نسخه دوبله را که از دوبله‌های واقعاً موفق آن دوره است] و به همین میزان هم، سکانس‌های منتخب‌اش را؛ البته نمی‌دانستم که فیلم جنگی موردِ علاقه‌ی «اسپیلبرگ» هم هست!

دو. فیلم «Where Eagles Dare» یا «جایی‌که عقاب‌ها جرأت پیدا می‌کنند» یا همین «قلعه عقاب‌ها» [که فیلم در ایران، با این اسم به نمایش درآمد] یک فیلم اکشن-جنگی است که ابداً روشنفکرانه نیست! برای مخاطبِ عام ساخته شده و با این پیش‌فرض جلو می‌رود که متفقین طرفِ خیرند و نازی‌ها هم شرِ مطلق و لایقِ مردن! بنابراین از آن دسته آثار جنگی نیست که شما شاهد شخصیت‌های خاکستری در فیلم باشید. سال ۱۹۶۸ اکران شده زمانی که نه تنها از جلوه‌های ویژه کامپیوتری خبری نبوده که هر کسی اگر درباره‌اش حرف می‌زد، فکر می‌کردند درباره ۲۰۰ سال بعد حرف می‌زند! با این حال، وقتی الان فیلم را می‌بینید، حس می‌کنید محصول همین سال ۲۰۲۳ است! دو بازیگر فوق‌العاده دارد که نسلِ جدید، یکی‌شان را خوب می‌شناسد چون آن قدر عمر کرده که نسل تازه هم با نام‌اش آشنا باشد: «کلینت ایستوود». دومی را البته نسل جدید احتمالاً نداند کیست اما از غول‌های بازیگری قرن بیستم است: «ریچارد برتون». فیلم، عملاً یک اثر جنگی-اکشن-جاسوسی‌ست که می‌توانید با آثاری از این دست که این روزها با جلوه‌های کامپیوتری ساخته می‌شود، مقایسه‌اش کنید. یک جاسوسِ مخفی دارد که تا آخر فیلم، لو نمی‌رود بنابراین داستانی معمایی هم هست. ریتم‌اش، چنان تند است که اکشن‌سازانِ فعلی، آرزوی ساختن‌اش را دارند و سه برابرِ هزینه‌ی بالای ساخت‌اش هم [با توجه به نرخ تورم در اواخر دهه ۱۹۶۰] در گیشه بلیت فروخته. در ضمن، مدیونِ ادبیات هم هست و در واقع بازسازی سینمایی رمانِ «جایی که عقاب‌ها جرأت می‌کنند/ ۱۹۶۷» آلیستر مک‌لین است که خودِ مک‌لین، فیلم‌نامه را نوشته و عملاً در رمان خودش دست برده و اگر رمان را با فیلم مقایسه کنید، انگار که یک کلاسِ «چگونگی اقتباس سینمایی از آثار ادبی» را، رایگان گذرانده باشید‌! [رمان، به فارسی هم ترجمه شده و در بازار کتاب، در دسترس است با ترجمه غلامحسین قراگوزلو.] کارگردان فیلم، «برایان جی هاتن» است که بخشِ اعظمِ کارنامه‌ی هنری‌اش، بازی در نقش‌های نه چندان مهم در فیلم‌های مهمی چون «آخرین قطار گان هیل» بوده [Last Train from Gun Hill، وسترنی ۹۴ دقیقه‌ای به کارگردانی جان استرجس و با بازی کرک داگلاس، آنتونی کوئین، کارولین جونز و ارل هالیمن محصول سال ۱۹۵۹] و در دوره‌ی کارگردانی‌اش هم، مهم‌ترین فیلم‌اش همین «قلعه عقاب‌ها»ست بنابراین بسیار دشوار است متوجه بشویم که این همه دقت و نظم در این فیلم، کارِ او بوده یا کار «الیوت کاستنر» که در فیلم‌های مهمی چون «خداحافظی طولانی» [The Long Goodbye، فیلمی به کارگردانی «رابرت آلتمن»، نویسندگی «لی براکت» (بر اساس رمان «خداحافظی طولانی» اثر «ریموند چندلر») محصول ۱۹۷۳] تهیه‌کننده اجرایی بوده یا کار «یاکیما کانوت» بدلکارِ افسانه‌ای هالیوود که غیر از انجام بدلکاری‌های این فیلم، کارگردان دوم بوده و اکثرِ سکانس‌های اکشنِ فیلم را کارگردانی کرده یا اصلاً کار «ریچارد برتون» بوده که قراردادش سرِ این فیلم، حتی شامل سودِ ناشی از «تبلیغاتِ پیش از نمایش‌اش روی پرده» هم بوده [عملاً در حد یک سرمایه‌گذار، از فروش گیشه و باقی درآمدها سود برد و در نتیجه می‌توان چنین فکر کرد که بر روند تولید، نظارت دقیق داشته!] سینمای کلاسیک، همیشه رازهایی با خودش دارد که ممکن است هیچ وقت فاش نشوند!

فیلم قلعه عقاب ها

سه. واقعیت امر این است که تنها ظاهر داستانِ این فیلم مالِ جنگ جهانی دوم است، وگرنه چارچوب‌اش، کاملاً منطبق با رویکردهای آثار جاسوسی جنگِ سرد است؛ در واقع، اگر می‌خواستند، می‌توانستند با کمی تغییر در داستان، یک نسخه‌ی جیمز باندش را تولید کنند! [در این که سکانس‌های اکشن‌اش، از بخشِ اعظمِ سکانس‌های اکشنِ آن سال‌های «جیمز باند»، بهتر اجرا شده، شک نکنید!] داستان فیلم درباره یک عملیات «نفوذ در نفوذ» است یعنی آلمان‌ها تا قلبِ لندن نفوذ کرده‌اند و حالا متفقین، یک «اسب تروآ» را فرستاده‌اند در دلِ مستحکم‌ترین نقطه نظامی آنها، در حالی که نازی‌ها فکر می‌کنند یک آدم بلندپایه‌ی متفقین را اسیر کرده‌اند. [کمی آشنا به نظر نمی‌رسد؟! فکر می‌کنید از ۱۹۶۸ تا همین حالا، چند فیلم و سریال، با همین روایت تولید شده باشد؟ منظورم فقط در امریکا، اروپا یا حتی استرالیا نیست منظورم حتی در آسیاست!]

چهار. «برتون» در این فیلم، به شیوه‌ی تمام بازیگرانِ بزرگِ دوره کلاسیک، که همیشه از نقش‌شان در فیلم‌نامه جلوتر بودند، جنبه‌های تکمیلی را به نقشی که ظاهراً در روایت، «تک‌بُعدی»ست، افزوده و در واقع، شخصیتِ فیلم را به نفعِ خودش مصادره کرده است. «ایستوود»  هم که تازه با سه‌گانه وسترن «سرجو لئونه»، به بازیگری مطرح بدل شده، در ۱۹۶۸، سالِ پرکاری داشته و غیر از این فیلم، در «محکم دارشان بزن» [طناب اعدام یا محکم دارشان بزن (Hang ‘Em High) وسترنی به کارگردانی «تد پست»] و «فریب کوگان» هم [Coogan’s Bluff، فیلمی در ژانر اکشن به کارگردانی دان سیگل] حضور داشته؛ بازی ایستوود در این فیلم [نقشِ دوم را دارد] جایی میانِ شخصیتِ قهرمانِ تنهای وسترن‌های «سرجو لئونه» و «هری کثیف» دان سیگل تعریف می‌شود و مطمئناً اگر بازیگر دیگری برای این نقش انتخاب می‌شد، ما این شخصیتِ خاص را در فیلم شاهد نبودیم.

تماشای آنلاین فیلم «قلعه عقاب‌ها» در نماوا