مجله نماوا، سحر عصرآزاد
فیلم سینمایی «مرگ بر روی نیل» درامی جنایی– معمایی با محوریت یک مثلث عاشقانه است که به واسطه اهرمهای فشار همچون عشق، پول، حسادت و نفرت به خوانشی متمایز و کشفی جذاب منجر میشود.
کِنِت برانا؛ بازیگر و کارگردان ایرلندی پس از اقتباس موفق از رمان «قتل در قطار سریع السیر شرق» آگاتا کریستی با محوریت کارآگاه مشهورِ بلژیکی؛ هرکول پوارو، در همکاری مجدد با مایکل گرین؛ فیلمنامه نویس سراغ اقتباس دیگری از ملکه ادبیات جنایی رفته است.
رمان «مرگ بر روی نیل» که سال ۱۹۳۷ میلادی منتشر شد، منبع این اقتباس پرستاره است که سال ۲۰۲۲ به نمایش عمومی درآمد. تکمیل کننده این سه گانه با عنوان «یک جنزدگی در ونیز» نیز اقتباس از رمان «جشن هالووین» کریستی با حضور برانا در نقش پوارو است که سپتامبر ۲۰۲۳ به اکران عمومی درمیآید.
«مرگ بر روی نیل» که از شناخته شدهترین قصههای آگاتا کریستی با حضور پوارو است، این امتیاز ویژه را دارد که ردپای تجربههای شخصی نویسنده در آن به طور محسوس قابل ردیابی است. درامی که در کشاکش یک مثلث عشقی پر تب و تاب در دهه ۱۹۳۰ میلادی، بر بستری از سفر یک گروه میهمان/ توریست به مصر باستان و کشتیرانی بر روی رود نیل میگذرد. قصهای که دراماتیزه شده تجربههای کریستی در ازدواج دوم با یک باستانشناس و سفرهای فراوان او به شهرها و کشورهای مختلف؛ بخصوص خاورمیانه است.
فیلم کنت برانا اهمیت اولیه و استقلال نگاه خود را از مواجههای دراماتیک با کاراکتر شناخته شده کارآگاه معروف دریافت میکند. بخصوص اینکه پردازش این شخصیت را به خاطره ذهنی مخاطبان خود واگذار نکرده بلکه او را با ظرافت و جزئیاتی هوشمندانه دراماتیزه و درگیر با این پرونده و قصه خاص کرده است.
فیلم با فلاش بکی سیاه و سفید از میدان جنگ بلژیک در اکتبر ۱۹۱۴ میلادی آغاز میشد که گروه سربازان و کاپیتان مستأصل در کانالی آخرالزمانی گیر افتاده و دستور حمله به یک پل را با احتمال تلفات بسیار، دریافت میکنند.
در چنین شرایطی است که هرکول پوارویِ جوان به عنوان یک سرباز، بدل به مغز متفکری برای پیشروی در جبهه دشمن شده و تاکتیک او جواب می دهد؛ هرچند این پیروزی با مرگ کاپیتان و زخمی بر صورت پوارو خدشهدار میشود.
اهمیت دیگری که این فلاش بک در شخصیتپردازی پوارو دارد، جانمایی عشق در گذشته این کارآگاه جزئینگر و وسواسی است تا تراژدی عشقی او به گونهای تلویحی با طرح یک سوال برای مخاطب آشکار شود: چرا پوارو در زمان حال تنهاست و کاترین (سوزانا فیلدینگ) یا عشق دیگری در زندگیاش نیست؟
طرح این پرسش ضمنی به گونهای شخصیت پوارو را در روند طرح و بسط و گسترش پرونده، پویا و چندوجهی و در حال پیشبرد خط داستانی شخصیاش به تصویر کشیده و به شکلی ظریف گره ذهنی او یعنی (عشق از دست رفته) را به مسئله اصلی این پرونده جنایی پیوند میزند.
پوارو در سکانسی کلیدی در میانه فیلم؛ روی عرشه کشتی بخار کارناک به ژاکلین/ جکی (اما مکی) که تبدیل به کابوس زوج تازه ازدواج کرده؛ لینت (گل گدوت) و سایمون (آرمی همر) شده و نمیتواند از عشق سابقاش (سایمون) چشمپوشی کند، دیالوگ قابل تأملی میگوید (منم فکر میکردم بعد از کاترین میمیرم!)
این درونمایهای است که در روند این پرونده به تدریج رنگامیزی خاص خود را پیدا کرده و در حل و فصل معمای قتل و پیچیدگی که منجر به سه جنایت پی در پی در فضای محدود کشتی شناور بر نیل میشود، حرف اول را میزند: عشقی جنونآسا که حفظ آن تلفات دارد!
همچنین محوریت یافتن سویهای متمایز از کاراکتر هرکول پوارو که بیشتر با دقت و وسواس و ذهنی هوشمند شناخته میشود، او را رنگآمیزی دراماتیک کرده و بر بستر این سفرِ ظاهراً اتفاقی و حل معمای قتل به بسط و پیشبرد وجهی تازه از او میانجامد.
نویسنده و فیلمساز به گونهای تدریجی و هوشمندانه تور قصه را پهن کرده و با حضور هرکول پوارو در کلوپی در لندن و چشم ناظر او بر عشق آتشین بین جکی و سایمون که در رقصی اروتیک خودنمایی میکند و ورود لینت، نقش تعیین کننده این کارآگاه را به عنوان پیشبرنده درام به شکلی عینی و رئالیستی لحاظ میکنند.
حال وقتی فیلم به ۶ هفته بعد پرش میکند؛ حضور ظاهراً اتفاقی پوارو در مصر و مواجهه با دوست جوان قدیمیاش؛ بوک (تام بیتمن)، ناظر بر دادههای سکانس قبل است و دعوت از او برای حضور در سفر ماه عسل زوج لینت/ سایمون، آنچه را پسِ ذهن این کارآگاه میگذرد بدون بیان مستقیم برای مخاطب بازنمایی میکند.
این چنین است که پوارو گام به گام در تعامل با سه ضلع این مثلث عشقی که هر یک خوانش شخصی خود را از رابطه با یکدیگر دارند، به خوانش هوشمندانه خودش میرسد؛ نه تنها از حقیقت رابطه بین لینت، سایمون و جکی بلکه از همه میهمانان این سفر ماه عسل.
از بوک و مادرش؛ یوفیمیا (آنت بنینگ) تا خواننده بلوز؛ سالومه (سوفی اوکوندو) و دختر خوانده پیانیست اش؛ رزالی (لتیشا رایت)، مادرخوانده لینت؛ ماری (جنیفر ساندرز) و خدمتکار/ معشوق اش؛ بوورز (دان فرنچ)، خدمتکار لینت؛ لوویس (رز لزلی)، عاشق قدیمی لینت؛ دکتر لینوس (راسل برند) و پسر عمه/ مباشر لینت؛ اندرو (علی فضل).
شگرد همیشگی آگاتا کریستی این است که کارآگاه محبوب خود را به کشف و افشای رازهای گذشته همه آدم های مرتبط با پرونده در محدوده ای اخلاق مدار وامی دارد تا در نهایت با حل معما همگان؛ از کاراکترهای داستان تا مخاطبانی از طیف های مختلف به هوش سرشار او (خودش) در پیدا و پنهان اذعان کنند.
اما همانطور که اشاره شد اهمیت اصلی فیلم «مرگ بر روی نیل» آن است که هویت مستقل خود، قهرمان و درام اش را حفظ کرده و با وجود حل پرونده محوری، نقطه پایان را کمی جلوتر میگذارد. جایی که شخصیت هرکول پوارو در روند کشف و حل معمای این جنایت به بازنگری در خود و عشق میرسد.
در واقع نقطه پایان فیلم را پوارو با حرکتی تعیین کننده در زندگی شخصیاش میگذارد؛ وقتی در همان کلوپ موسیقی در لندن با هیبتی جدید ظاهر می شود. او با سبیل نمادین اش (که قصهای دراماتیک برای پوشش زخم جنگ دارد) خداحافظی کرده تا فصلی جدید در زندگیاش باز شود.