مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
جِم استارلینگ (الایزا اسکنلن) در تاریکی یک رقص عبادی تمرین میکند. طراحی حرکتها آهسته و سنجیده است: دختر ۱۷ ساله دستهایش را بالا میبرد تا به چیزی نادیده در آسمان نیمهروشن برسد، چشمانش زلال و مملو از اعتقاد است. فیلم ساردخت (The Starling Girl) اولین ساخته بلند سینمایی لورل پارمه، درباره رابطه این نوجوان کنجکاو و باهوش با اوون تیلور (لوئیس پولمن)، یک شبان کلیسای پروتستان است که جذاب، اما مسنتر از اوست، اما چنان که این صحنه به ما یادآوری میکند، ارتباط دیگری نیز در نقطه مرکزی فیلم قرار دارد: رابطه جم با خدا.
به جم بهعنوان عضو یک جامعه مسیحی بنیادگرا آموزش داده میشود خود را از نفس رها کند. ما اشتیاق او به چشمپوشی را میبینیم، درحالیکه همزمان با محدودیتهای دین خود اصطکاک پیدا میکند: وقتی زنی مسنتر جم را به خاطر این که لباس زیرش از پشت پیراهن نمایان است، ملامت میکند، گریهاش میگیرد؛ و او تمایلی به آشنایی پیش از ازدواج با بن (آستین آبرامز) ندارد – پسری ناخوشایند با پوست مستعد آکنه که همسن خودش است و خانوادهها تعیین کردهاند به عقد همدیگر دربیایند.
اوون، برادر بزرگ بن – که بعد از مراسم کلیسا سیگار میکشد و به بازگشت به پورتوریکو، جایی که قبلاً بهعنوان مبلغ خدمت میکرد فکر میکند – برداشت دیگری از خدا به جامعه گوشهنشین و تارک دنیا خود میآورد. او مرز تقدس و نفسانیت را محو میکند و در این روند جم را از خود بیخود میکند.
پارمه هنگام تحقیق برای یک پروژه دیگر و پس از مکالمه با زنان یک کلیسای پدرسالار در اکلاهما تصمیم گرفت جامعهای مسیحی را مبنای داستان فیلم خود قرار دهد. برای او شگفتآور بود که میدید باورهای زنان در آن اجتماع مذهبی تا حد زیادی منعکسکننده فرهنگ ملی جاری است.
او میگوید: «ما در کشوری زندگی میکنیم که بسیار تحت تأثیر تفکر مسیحی محافظهکار و پیرو سنت قدیم قرار دارد. میخواستم به درک بهتری از آن دنیا برسم، چون عیناً بر من و بدنم تأثیر میگذارد. با این کار درنهایت به میزان فوقالعادهای از ستایش ایمان رسیدم.»
تجربیات آن زنان در عین حال در سطح بهمراتب شخصیتر برای پارمه طنینانداز بود. او توضیح میدهد: «من در نوجوانی با مردی مسنتر رابطه داشتم. وقتی آن ارتباط به پایان رسید خیلی احساس گناه میکردم، اما بعد واقعاً آن احساسات را کنار گذاشتم و مدتی به آن فکر نمیکردم.»
مکالمات پارمه در اکلاهما، او را ترغیب کرد تجربیات خود را از نو ارزیابی کند. او میگوید: «این سؤال برای من ایجاد شد که چرا در این سناریو احساس گناه میکنم، درحالیکه آن مرد واقعاً از من سوء استفاده میکرد. از کجا یاد گرفتم این احساس گناه را تجربه کنم؟»
پارمه برای ساخت «ساردخت» خود را متعهد میدانست تا بر پیچیدگی شرایط جم تأکید کند. او میگوید: «بدون تردید سوء استفاده در مواردی جنبه بسیار سیاه و سفید دارد، اما موارد زیادی هم هست که قضیه ظریفتر است.» ما در سراسر فیلم میبینیم جم با جدیت اوون را تعقیب میکند: از او میخواهد با ماشین او را از کلیسا به خانه برساند و با دوچرخه به خانه اوون میرود تا درباره گروه رقص خودش صحبت کند، اما پارمه اجازه نمیدهد تماشاگر از یاد ببرد اوون کسی است که در موقعیت قدرت قرار دارد.
حتی وقتی اوون، دور از چشم دیگران، جم را به یک رابطه شخصی پرحرارت میکشاند، پارمه از این که او را یک شخصیت شرور نشان دهد، اجتناب میکند. او توضیح میدهد: «نمیخواستم اوون آشکارا یک شکارچی باشد. واقعاً فکر میکنم این سبک فیلمسازی خستهکننده است. خودم در موضع یک بیننده ترجیح میدهم فیلمی ببینم که دائم نظرم را نسبت به یک شخصیت عوض کند. در این حالت است که احساس میکنم کاملاً درگیر داستان شدهام.»
او اضافه میکند: «برای تماشاگر مهم است درک کند اوون خود را گم کرده و در حال جستجوست. این گمگشتگی رفتار او را توجیه نمیکند، اما کمک میکند ویژگیهای انسانی داشته باشد.» در برخی از لحظههای فیلم سخت میتوان تشخیص داد حرفهای اوون واقعی و از ته دل است یا صرفاً خدعهای برای این که جم را با خود همبستر کند. پارمه توضیح میدهد نکته اصلی، همین نبود قطعیت است: قرار است احساسات بیننده بازتاب احساسات شخصی جم باشد.
پارمه میگوید: «صد در صد فیلم از نگاه جم روایت میشود. تماشاگر همان چیزی را تجربه میکند که او تجربه میکند و چیزی را احساس میکند که او احساس میکند.» هر تصمیم خلاقانه برای «ساردخت» بر آنچه متمرکز بود که پارمه آن را «بیاعتنایی مطالعهشده» مینامد – تأکید نکردن بر هر لحظه خاص در مقایسه با لحظهای دیگر تا به بیننده کمک شود قضاوت خود را حفظ کند و به دیدگاه جم نزدیک بماند.
طراوت و شادابی عناصر بصری فیلم، بازتاب نوع نگاه جم به محیط اطرافش است. پارمه میگوید: «این دنیایی پر از احتمال، عاشقانه و خطر است. میخواستم چیزی بسازم که رؤیایی باشد.» چشمانداز «ساردخت» – اتاقهای پرنور کلیسای جم، دیوارهای زردرنگ خانه او، نهر سبز مخملی که برای آرامش در آن شنا میکند – قرار است «آشنا و دعوتکننده» احساس شود.
اصرار پارمه بر نشان دادن زیبایی صحنه فیلم، یک انحراف خوشایند از داستانهایی است که در آن دین را کاملاً سرکوبگر و سری نشان میدهند. او در مسیر تولید پروژه از این کلیشهها آگاه بود و در سراسر روند فیلمسازی تلاش کرد با ظرافت و دقت به موضوع نزدیک شود. پارمه میگوید: «قرار نیست این فیلم از خدا بد بگوید. ما میخواستیم نگاهی پیچیدهتر به دین و زمینه آن داشته باشیم و پیشنهاد کنیم برای ارتباط با خدا راههای زیادی وجود دارد.»
«ساردخت» با صحنه دیگری از رقص عبادی به پایان میرسد. این بار، حرکتهای جم شادتر است، اما اعتقاد او دستنخورده باقی مانده است. پارمه میگوید: «جم هرگز ایمان خود را از دست نمیدهد. او هرگز ارتباط خود با خدا را از دست نمیدهد. برعکس در طول فیلم رابطه او با خدا تقویت میشود، چون میکوشد خودش آن را تعریف کند.»
پارمه اظهار میکند: «شاید خدا در پرسشهای جم زندگی میکند، در آرزوهای او، در هر چیزی که تجربه میکند، در اشتباهاتی که از او سر میزند و در رشد کردن با آن اشتباهات. او یاد میگیرد این هم میتواند یک موهبت الهی باشد.»
کسانی که فیلمهای قبلی الایزا اسکنلن، بازیگر نقش جم در «ساردخت» را دیدهاند میدانند او عموماً نقش شخصیتهایی را بازی میکند که تا حدی پرشور هستند و سختیهای زیادی را پشت سر میگذارند. اسکنلن در «Babyteeth» نقش یک نوجوان مبتلا به سرطان را دارد، در نقش بث در «زنان کوچک» به کارگردانی گرتا گرویگ، سرنوشت او از ابتدا مشخص است و هیچکس در «اولد» ساخته ام. نایت شامالان اوقات خوشی ندارد و شخصیت اسکنلن مستثنا نیست، اما چه چیزی بازیگر ۲۴ ساله استرالیایی را ترغیب میکند بارها و بارها در این نقشهای دلهرهآور ظاهر شود؟
او با لبخند میگوید: «فکر میکنم خوششانسی من بود که از همان شروع کارم نقشهای چالشبرانگیز به دست آوردم. دوست دارم خودم را در اعماق فرو ببرم یا غرق شوم یا شنا کنم.»
درمورد «ساردخت»، اسکنلن قطعاً شنا کرد که تا حدی به خاطر فیلمنامه جذاب پارمه است. کارگردان توضیح میدهد: «لب کلام برای ساخت این فیلم، پیدا کردن راهی بود تا با ظرافت بین شور و شعف جم از این رابطه و حس او از نامناسب بودن آن تعادل برقرار شود. داستان باید واقعاً به شکلی صادقانه و از منظر او پایهگذاری میشد، چون ما در ۱۰۰ درصد مواقع با او هستیم. این ارتباط صمیمی و فوری است. مثل این است که لحظهبهلحظه با جم هستیم.»
پارمه ادامه میدهد: «جم از کشف تمایلات خود لذت میبرد و حس خوبی به این گشایش دارد. برای او هیجانانگیز و رؤیایی است، هرچند میداند اشتباه است. میخواستم تماشاگر درک کند چرا جم میتواند عاشق اوون شود و بعد به خودش بگوید: “خدایا، صبر کن، چرا این را میخواهم؟”»
«ساردخت» که اولین بار در دنیا در جشنواره ساندنس ۲۰۲۳ به نمایش درآمد و با استقبال پرشور منتقدان مواجه شد، تمام تلاش خود را میکند تا از کلیشهها دور شود. اسکنلن با ابراز امیدواری از این که تماشاگران با عبور از کلیشههای تکرارشونده به برداشت عمیق خود فیلم نگاه کنند، میگوید: «بینندگان با این تصاویر کلیشهای آشنا هستند که در آن یا یک دختر جوان به مردی مسنتر دل میبازد و قربانی آزار و اذیت او میشود و در این رابطه هیچ ارادهای از خود ندارد، یا برعکس و در آنسوی طیف، خالق اثر آن پویایی قدرت را کاملاً اروتیک میکند که نمونه آن “لولیتا” است. لورل (پارمه) میخواست از هر دوی این کلیشهها دور بماند و چیزی با جزئیات بیشتر خلق کند.»
اسکنلن ادامه میدهد: «برای تماشاگر خیلی جالبتر است یک کار او را به چالش بکشد. لورل در حال بررسی یک منطقه بود که به لحاظ اصول اخلاقی خاکستری است و تنها راه برای رسیدن به هدف این بود که بیننده را کاملاً در دیدگاه جم غرق کند. تماشاگر میتواند سردرگمی و احساس گناه جم را با خود او تجربه کند و این که چگونه بین تمایل خود به اوون و تمایل به این که خودش باشد و رها از شرم و محدودیت ناشی از بودن در این جامعه، در نوسان است.»
این عملاً به معنای کلی آزمون و خطا بود. اسکنلن میگوید: «لوئیس (پولمن) مجبور بود نسخههای متفاوتی از قصد و نیت اوون را در صحنههای مختلف امتحان کند. داشتن آن گزینههای مختلف، دست بردن در آن صحنهها را در مرحله پس از تولید برای لورل سادهتر کرد تا تماشاگر بتواند مسیر را با جم تجربه کند.»
پارمه اضافه میکند: «فقط برای این که بتوانم جذابیت اوون را بالا و پایین ببرم و کاری کنم که بیننده هم با او ارتباط برقرار کند و هم از او منزجر شود. نیاز به کار خیلی حسابشدهای داشت.»
بااینحال، پارمه میگوید نمیخواست به تماشاگر نارو بزند. او میخواست اعتمادش را جلب کند. پارمه توضیح میدهد: «ما نمیخواستیم از طریق تصاویر یا موسیقی تفاسیر را به بیننده تحمیل کنیم. در فیلم خیلی کم از میاننماها استفاده شده است، چون احساس میکردم بیشازحد بر لحظهها تأکید دارند. نیت، حضور در کنار شخصیتها بود و این که لحظهها بهصورت طبیعیتر باز و طنینانداز شوند تا تماشاگر تشویق شود خودش درباره آنچه روی پرده اتفاق میافتد نتیجهگیری کند.»
به نظر میرسد پارمه و اسکنلن دیدگاه مشترکی دارند که میتواند زمینهساز همکاریهای بعدی این دو باشد. کارگردان از این فراتر میرود و میگوید: «الایزا شریک خلاق زندگی من است. فکر میکنم او بهترین بازیگر زن نسل خودش است.»
«ساردخت» از ۱۲ مه ۲۰۲۳ در سینماهای آمریکا اکران شد و پارمه و اسکنلن میگویند بازخوردهای بسیار خوبی از سوی تماشاگران دریافت کردهاند.
پارمه اشاره میکند: «تقریباً بعد از هر نمایش، افرادی که خودشان بهنوعی در کلیسا بزرگ شدهاند، یا در حال حاضر با چالش ایمان دست و پنجه نرم میکنند یا یک کلیسای محافظهکار را ترک کردهاند، پیش من میآمدند و میگفتند چقدر با این فیلم ارتباط برقرار کردهاند و چقدر به احساس آنها نزدیک است. ما از این مکالمات بسیار احساسی زیاد داریم. برای من خیلی مهم بود فیلم معتبر و واقعی باشد؛ و به نظر میرسد موفق شدهایم که برای من واقعاً باعث خوشحالی است. خیلی تلاش کردیم و زمان زیادی گذاشتیم تا این اتفاق بیفتد و کار را درست انجام دهیم.»
اسکنلن بهویژه از واکنشها درمورد نحوه مواجهه فیلم با دین و این که آن را قضاوت نمیکند خوشحال است. او میگوید: «مردم واقعاً قدردان هستند که لورل نمیخواست دین را نقد کند، او نمیخواست هیچ اظهار نظر اخلاقی درمورد دین داشته باشد، بلکه میخواست نشان دهد شما میتوانید انواع مختلف رابطه با خدا را داشته باشید و این فینفسه هیچ مشکلی ندارد. این چیزی است که جم درنهایت کشف میکند – رابطه منحصربهفرد خود با خدا.»
پارمه بیشتر دوست دارد چه کسانی فیلم او را ببینند؟ او میگوید: «من میخواهم هر کسی که عاشق سینما است فیلم را ببیند، اما فکر میکنم بهویژه با کسانی که در جستجوی هویت زنانه هستند ارتباط برقرار میکند، هرکسی که تلاش میکند با وجود همه انتظارهایی که دنیا از او دارد، خودش را بشناسد. “ساردخت” درمورد آزادیها و خطراتی است که شاید این جستجوها به همراه داشته باشند. فکر میکنم هر کسی میتواند با آن ارتباط برقرار کند.»
منبع: داکیومنت، فیلم ابسسیو، ایندیوایر
تماشای آنلاین فیلم ساردخت در نماوا