مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
بر کسی پوشیده نیست که هالیوود به هر روی سیاستهای حاکم بر جریانهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اخلاقی در آمریکا را به تصویر میکشد. اندیشه و تفکری که در میان حاکمان بسیاری از کشورها از جمله چین و روسیه به عنوان دو ابرقدرت دیگر جهان هم وجود دارد، اما نه تنها نتوانسته لااقل بخشی ازجغرافیای جهان را در بر بگیرد بلکه در مرزهای رسمی خود هم با چالشهای بسیاری روبهرو است. مساله صرفا به سرمایهگذاری در حوزه فیلم و انیمیشن هم برنمیگردد. که این دو کشور هم پول و سرمایه آن را دارند و هم کم و بیش نیروهای فنی متخصص آن را در اختیار دارند. مساله نوع نگرش است. در هالیوود آنچه که اهمیت دارد جذب سرمایه بیشتر با سرمایهگذاری در حوزه فیلم انیمیشن است. در واقع آنها دنبال به تصویر کشیدن خواستههای ایدئولوژیک حاکمانشان نیستند بلکه بازار سرمایه برای آنها اهمیت دارد. به همین جهت هم هست که اگر آثار سفارشی را به تولید برسانند میدانند که بازاری نخواهند داشت. آنها آن چیزی که باعث کسب در آمد بیشترشان میشود برمیگزینند.
انیمیشن «شگفتانگیزان» یکی از همین آثاری است که با نگرش القای یک باور و ارزش فرهنگی به جامعه آمریکایی ساخته شده است. ارزشی که در آن مردم با آغوشی باز از ابرقهرمانان حمایت میکنند چرا که آنها تنها منجی مردم در تقابل با نیروهای شر هستند. نیروهای شری که خواهان استیلا بر جهان و ایجاد اختلال در روند زندگی مردم هستند. و این ابرقهرمانان هستند که در نهایت آرامش و امنیت را برای مردم آمریکا و جهان به ارمغان میآورند. در این نگرش مردم از شمار اعضای فعال و تعیینکننده در شرایط جامعه و کشور تبدیل به عناصری بیخاصیت و منفعلی میشوند که در نهایت با هر بار پیروزی ابرقهرمانان برایشان کف و سوت میزنند. حال شاید این پرسش پیش بیاید که در جهان واقعیت ابرقهرمانی وجود ندارد. اما واقعیت این است که ابرقهرمانان همیشه هستند، اما شکل و شمایلشان با آنچه که در انیمیشنها میبینیم متفاوت به نظر میرسند. یعنی شرکتها و موسسات بزرگ چندملیتی همان کارکردها را دارند. مساله اصلی باور داشتن آنهاست که به مدد انیمیشنهایی همچون شگفتانگیزان و یا مجموعه فیلمهای مارول این امر هر روز به واقعیت نزدیکتر میشود.
در آثار ابرقهرمانی در غالب اوقات قهرمانان همپای مردم زندگی معمولی خود را دارند همانند آنها به تحصیل و کار میپردازند و با آنها معاشرت میکنند گویی که تفاوتی با آنها ندارند. بروز مسالهای بغرنج آنها را از هیبت یک شهروند معمولی به ابر قهرمانی دست نیافتنی تبدیل میکند که باز هم بازشناسی آنها توسط اکثر مردم جامعه امکانپذیر نیست در این میان تنها عده قلیلی از نیروهای مخفی حاکم بر جامعه از واقعیت آنها آگاه هستند. در واقع شنل و لباسها و به ویژه ماسکهایی که بر چهره ابر قهرمانان هست بیش از آن که بخشی از امکانات حفاظتی آنها در تقابل با دشمنانشان باشد پوشاننده چهره آنهاست تا بلکه توسط سایرافراد جامعه شناخته نشوند تا بتوانند در پایان هر بحران به زندگی روزمره و عادی خود با سایر اقشار جامعه بازگردند.
براد بیرد کارگردان و نویسندهی انیمیشن «شگفتانگیزان»، اما این قاعده را نادیده گرفته است. باب (آقای شگفتانگیز) به همراه همسرش هلن (الستی گرل) ابرقهرمانانی هستند که افراد جامعه آنها را میشناسند و به قدرت بالای آنها آگاهی دارند. اما آنچه که چالش اصلی در شگفتانگیزان است اعتراض کسانی است که معتقدند ابرقهرمانان بعضا با بعضی کارهاشان موجبات نارضایتی آنها را فراهم کردند مثل کسی که میخواست خودکشی کند، اما باب شگفتانگیز او را نجات داد. همین اعتراضهای اینچنینی که چندان هم محلی از اعراب ندارند فعالیت ابرقهرمانان را متوقف میکند حال اینکه آدمهای جامعه با کوچکترین حمله نیروهای خارجی خود را خلع سلاح میبینند در نتیجه خیلی زود ابرقهرمانان برمیگردند و اینبار کاملا هم براساس قانون این اتفاق میافتد. در نهایت مردم باید هم زندگی در کنار ابرقهرمانان بینقاب را بپذیرند و هم اینکه باید باور داشته باشند بدون وجود آنها زندگی و حیاتشان همیشه در معرض خطر هستند.
درباره جنبههای دیگر انیمیشن «شگفتانگیزان» همچون توجه به خانواده آن هم خانواده پرجمعیت و توجه به اینکه رنگینپوستان هم میتوانند ابرقهرمان باشند و … میتوان مفصل نوشت که بماند در نوشتهای دیگر.