مجله نماوا، علیرضا نراقی
در زمانه ما قصهها خاصه در قالب هنر تصویر متحرک به موازات زندگی -حتی شتابانتر از آن- دچار سرعتی فزایندهاند. امروزه در جریان اصلی سینما، قصهای خریدار دارد که تنش و سرعت را بهم بیامیزد و درام را در رخدادهای پیاپی و نوعی حل شدن در لذت سرعت، ساختار ببخشد. فیلمنامهنویسها برای هر چه سریعتر گیرانداختن مخاطب در قلاب داستانی که تعریف میکنند، قصهگویی را از رخداد اصلی در اولین لحظات فیلم شروع میکنند و به طور پیاپی با بر آوردن چرخشهای غافلگیر کننده و پیچشهای بهتآور مخاطبشان را فراتر از جذب، گرفتار داستان میکنند.
اما ریتم تند در داستانگویی یک چیز است و ایجاد تِمپوی سریع در هر مرحله و رخداد امری متفاوت است. ریتم تند داستانگویی به معنای این است که داستان درجا نمیزند و بدون معطل ماندن و خارج شدن از ریتم روایی ایجاد شده پیش میرود، مثال برجسته در این رابطه فیلمهای کلاسیک در دوران طلایی هالیوود بین دهههای ۳۰ تا ۵۰ است. جایی که فیلمسازانی چون هاوارد هاکس، جان فورد و با کمی فاصله آلفرد هیچکاک و… داستان میگفتند و اغلب داستان خود را تمیز و دقیق و در ریتمی منسجم و اغلب تند پیش میبردند. اما تمپو به معنای روند ورود و انجام هر سکانس و رخداد و کنش آن با نوعی طمأنینه و زمینهسازی با حوصله انجام میگیرد. این شیوه تا دهه نود و حتی هنوز هم در برخی فیلمسازان میراثدار دوران طلایی هالیوود قابل مشاهده است. اما درکلیت حالا کمتر فیلمسازی چه در صنعت داستانگویی هالیوود و چه در قالب فیلمهای جریان اصلی و الگومحور در سراسر جهان به این شکل داستان میگوید. تمپوی ورود و پیشبرد داستان نیز امروزه سرعت گرفته و اغلب شکلی شتابان دارد.
فیلمسازی و البته ساخت سریال در ایران- که این روزها پر رونقتر از فیلمسازی شده است- نیز از این تغییر جهانی جدا نیست و این روزها میبنیم که همین سریالهای مطرح نیز از همین جریان اغلب کنترل نشده در زیباشناسی داستانگویی تصویر متحرک پیروی میکنند. با این تفاوت که در هنر تصویر متحرک در ایران خاصه در سالهای اخیر چه در قالب فیلم و چه در قالب سریال اغلب مرزهای سبکی در هم آمیخته، تنوع کم شده و فردیت هنری تقلیل یافته است. در میان این جریان بیشتر ناخودآگاه و عمومی، سریال آکتور به نویسندگی و کارگردانی نیما جاویدی صدایی متفاوت و فردیت یافته است؛ دعوتی است به یک تجربه هنری تشخص یافته. سریالی کاملاً متفاوت از جریان مد روز که البته به تمامه قصهگوست و اساساً دستور زبان پالوده و فکر شدهاش برای مخاطب انبوه ارتباط پذیر و جذاب است. این شکل موقر و مستحکم در ساخت و پیشبرد قصه در هر دو ساحت فیلمنامه و کارگردانی را البته جاویدی پیش از «آکتور» در فیلم موفق «سرخپوست» رونمایی کرده بود.
داستانگویی تدریجی
در ساحت فیلمنامه «آکتور» فیلمنامهای جسور و خطرناک دارد. جسور و خطرناک به این دلیل که هم ایده غریب است، هم فضاسازی خاص و هم اینکه نوع ورود به داستان و پیشروی آن با نرمی و آهستگی انجام میگیرد. حتی معرفی شخصیتها و محتوای روابط نیز بسیار آرام رخ میدهد و عناصر داستان همچون رویش عناصر طبیعت به تدریج افشا میگردد. این روش ابتدا به ساکن در جهت ارتباط با مخاطب بیحوصله که ذهنش با عجله و تنشهای پر آب و تاب خوگرفته نوعی چالش به حساب میآید.
اما داستانگویی به شکلی درست و در روندی پاکیزه به معنای دقت و هر چه کم کردن حفرههای علت و معلولی دراماتیک در نهایت کار خود را میکند و تیرش را به هدف مینشاند و این جسارت و خرق عادت وقتی به تولید برسد مخاطب خود را پیدا و شیوه ارتباطی خود را ایجاد میکند. همانطور که تا اینجا اخبار و آمار حاکی از این است که «آکتور» از سریالهای موفق و پر مخاطب شبکه نمایش خانگی است و مخاطبان زیادی را به سبب همین شیوه تمیز و دقیق قصهگویی به خود جذب کرده است.
نکته برجسته دیگر در ساحت فیلمنامه کمی مبناییتر است و به ایده اولیه فیلم باز میگردد. ایده نمایشگری در زندگی روزمره و ترکیب آن با خود هنر نمایش امری است که در ذاتش لایههای متنوعی دارد. آنچه در هنر تئاتر به آن «بازی در بازی» گفته میشود میتواند هزارتویی را بسازد که به درام پیچیدگی و به شخصیتها بُعد میبخشد. همچنین این تمهید رازآلودگی را در تار و پود درام جای میدهد. همچنین این ایده حاوی یک بنمایه فلسفی عمیق و مستحکم است. همه ما در زندگی با نمود خود تبلور پیدا میکنیم و این نمود در واقع نوعی نمایشگری در صحنه اجتماعی است. حتی خودی که خود واقعی ماست -یا ما آنرا خود واقعی خود تصور میکنیم- جز از طریق نمود و جلوهای بیرونی بروز پیدا نمیکند. پس «آکتور» دارد با یک ایده بسیار اصیل و ماهوی در انسان کار میکند. ایدهای که رد آن را از اولین گزارشهای وجود انسان در غارها و آثار او همچون نقاشیهای دوران شکارگری، تا عصر به کلی متفاوت امروز که انسانی متفاوت را تولید کرده است میتوانیم پی بگیریم و همین تداوم عمیق این عنصر نمود یا نمایش خود نشان دهنده آن است که انسان موجودی است آکتور.
بازگشت به دوربین با اصالت
باید اعتراف کنم که بالاترین لذت برای نگارنده این سطور از سریال «آکتور» نوع استفاده از دوربین، حرکت دادن آن و نگارش نوری آن است. ایده کارگردانی و طراحی جاویدی در فضاسازی سریال حاوی نوعی برساختگی و سبکپردازی است. این ایده هم در طراحی صحنه، هم در طراحی لباس و هم در طراحی گریم فیلم مشهود است، اما کار اصلی را در ساخت این ایده فضاسازی نوری و سبک استفاده از دوربین در سریال انجام داده است، به نوعی که وقتی فضاهای عادی و واقعیتر که بیشتر شامل نماهای خارجی سریال میشود را هم میبینیم همچنان آن برساختگی و انتزاع سبکپردازی شده را درک میکنیم. حرکتهای دوربین اغلب با نرمی و در اشکالی کلاسیک شده انجام میشود. ارتفاع دوربین معمولاً از شخصیتهای اصلی، خاصه سه شخصیت بازیگر یعنی علی (نوید محمدزاده)، مرتضی (احمد مهرانفر) و آلما (هستی مهدوی) پایینتر قرار میگیرد و اینگونه علاوه بر اینکه به آنها جایگاه ستایشآمیز میدهد، با ایده خودآگاهی آنها در بازیگری نسبت به دیگر بازیگرانی که خود آگاه نیستند که نقشی در زندگی خود ایفا میکنند همخوان است. همچنین این جایگاه دوربین زاویه دید تماشاگر را در زاویه دید تماشاگر تئاتر قرار میدهد و اینگونه میزانسن تماشاگر و نمایشگر به جوهره اثر متصل میشود. به طور مشخص کار مدیر فیلمبرداری سریال مرتضی نجفی چه در نور و چه در قاببندی از نقاط عطف سریال محسوب میشود.
در میان سریالها و فیلمهایی که قابهای متحرکشان اغلب توجیه منطقی ندارند و پیش زمینه و پس زمینههایی که گویی شلختگی در فضاسازی را توجیه میکنند یا میپوشانند «آکتور» نوعی سواد تماشا است؛ تجربهای برای بازگرداندن مخاطب به نگاه و دقت و دیدن جزئیات، نوعی تلاش برای ارتقا زیباشناسی تصویری در ذهن مخاطب و البته امیدی همچون نوری باریک از میان یک ازدحام هراسناک که شاید «آکتور» آغاز یک جریان تازه در دکوپاژ و فضاسازی بصری در سریالسازی باشد.
تماشای آنلاین سریال آکتور در نماوا