مجله نماوا، ایلیا محمدی نیا
درباره کودکان نوشتن و فیلم ساختن چه دختر باشد و چه پسرهمیشه دشوار بوده و است؛ فرقی هم نمیکند این کودکان از کدام فرهنگ و جغرافیایی باشند. خلقیات و روحیات آنها برخلاف آنچه که بزرگسالان گمان میکنند قابل پیشبینی نیست حتی اگر در فضایی کوچک باشند و تحت آموزشهایی ویژه. برای آنان همین که کودک باشند کفایت میکند که در بزنگاهی که خود تشخیص میدهند کاری خلاف آنچه که آموزش میبینند و البته چندان با باورشان همخوانی ندارد انجام دهند کافیست فقط کمی فضا داشته باشند.
کودکان برخلاف گمان بسیاری از بزرگسالان درباره خودشان آنچه را که با آن مورد شماتت قرار گرفتهاند را فراموش نمیکنند همین امر هم باعث میشود در بزنگاهی مناسب از آن به نفع خود بهره ببرند. فیلم کوتاه «شاگردان» (Le pupille) به کارگردانی و نویسندگی آلیچه رورواکر با همین مضون آشنا داستانی شیرین را از روزهای تلخ قحطی و جنگ در ایتالیای دوران موسلینی روایت میکند.
فیلم داستان یک مدرسه شبانهروزی دخترانه ویژه کودکان یتیم تحت هدایت راهبههای کلیسای کاتولیک است. که در آن دختران خردسال برای لقمهای بخور و نمیر و سرپناهی برای استراحت و خوابیدن مجبور میشوند تحت تعالیم خشک کلیسا قرار بگیرند. کریسمس نزدیک است و اهالی ساکن در حوالی کلیسا برای اینکه کودکان معصوم در حق خود و خانواده آنها دعا کنند هدایایی را به رسم هرساله در شب کریسمس اهدا میکنند. نکته جذاب فیلم نه نقد رفتارهای راهبهها با دختران و نه تعالیم خشک و یک طرفه کلیسا که شکل مواجهه جهان زیبای کودکان با شرایط سخت تحمیلی کلیسا بر آنهاست.
سرافینا دختر خردسالی است که بر خلاف سایر کودکان کلیسا که در اندک موقعیت آزادی که به دور از چشم راهبهها پیدا میکنند سرخوشانه خارج از عرف تعالیم راهبهها رفتار میکند. آداب کلیسا را یا آنگونه که راهبهها مدنظرشان است را رعایت میکند. او وقتی «اولگا» در شب کریسمس قرار میشود با خالهاش راهی خانه آنها شود حسادتی به او نمیکند. او تنها کسی است که راهبه اعظم کلیسا مادر «فیور البا» وقتی به اعتراض میگوید چرا دخترها تخت خوابشان را مرتب نکردهاند. تختش مرتب است. سرافینا به جهت همین رفتارها هم از جانب سایر دختران به حاشیه رانده میشود و هم اینکه از جانب راهبه فیور البا اگر چه همانند سایر بچهها در نبود راهبهها با تغییر فرکانس رادیو به رقص و پایکوبی پرداختند و ترانه را زمزمه کردن چیزی نخواند مورد مواخذه قرار میگیرد چرا که اگر چه او ترانه نخواند اما کلمات ترانه را به یاد میآورد. درنتیجه به گمان راهبه او دختر معصومی نیست و بدجنس است.
فیلمساز نبرد ارتش ایتالیا فاشستی به رهبری موسولینی را به شکلی ظریف در کنار جدال سرافینا دختر کوچک یتیم خانه کلیسا با زور گوییهای راهبه فیور البا قرار میدهد که چگونه اگر چه در پیامهای رادیویی دولت، ایتالیا ارتش در حال پیشروی است اما درخواست خانوادهها در شب کریسمس از کلیسا و خاصه کودکان خردسال ساکن آنجا برای نجات عزیزانشان از جنگ با خواندن دعا خبر از شکست ارتشی میدهد که رهبرش تا واپسین دقایق آن دست از تهییج ارتش و تلقین دروغین پیروزی برنداشت. در کلیسا نیز راهبه فیور البا اگر چه خود را فاتح در جدال با کنشهای کودکان میداند، اما سرافینا اگر چه تنها شاگرد مطیع کلیسا است اما در عین حال او تنها کسی است که در مواجهه با دستورات گاه متناقض راهبه فیور البا در نهایت پیروز جنگی میشود که در آن کسی کشته نمیشود. هر چند در نهایت کیک اندکی از این جدال نابرابر با سخاوت سرافینا سهم هریک از کودکان یتیم خانه کلیسا و البته خودش میشود. سهمی اگر چه اندک اما به غایت شیرین و دلچسب که دنیای کودکانه آنها را کمی تغییر میدهد و این خود پیروزی بزرگی محسوب میشود.