مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
بیش از ۱۰ سال پیش، بر اثر طوفان سندی و آبگرفتگی یک خزانه زیرزمینی متعلق به شرکت DTCC در نیویورک، اوراق قرضه به ارزش ۷۰ میلیارد دلار از بین رفت، بدون این که هیچ نشانی از آن باقی بماند. دو سال بعد، اریک گارسیا، نویسنده و تهیهکننده ایده سریالی را فرمولبندی کرد که بتوان اپیزودهای آن را نه به ترتیب بلکه بهطور تصادفی دید.
دو رشته متمایز درنهایت به هم میرسند تا قفل «کلایدسکوپ» (Kaleidoscope) نتفلیکس – یک روایت غیر خطی با بازی جانکارلو اسپوزیتو در نقش مغز متفکر پشت سرقت پرمخاطره از یک خزانه - را باز کنند.
گارسیا خالق سریال میگوید: «فکر نمیکردم لزوماً نیازی باشد اپیزودها را به ترتیب تماشا کنیم. البته نمیدانستم این کار چطور انجام میشود، اما یک مفهوم تکصفحهای داشتم که روی آن کار کنم. با گذشت زمان، وقتی شروع به کاوش کردم، اجزای داستان را کنار هم قرار دادیم و متوجه شدیم شاید این ساختار بهترین راه برای روایت یک داستان درمورد سرقتهایی باشد که در آن شخصیتها لزوماً آدمهایی نیستند که خودشان میگویند و لزوماً انگیزههایی ندارند که فکر میکنند دارند و ما در موضع تماشاگر میتوانیم از زوایای مختلف متوجه این موضوع شویم.»
«کلایدسکوپ» به تهیهکنندگی اجرایی ریدلی اسکات که هر هشت اپیزود آن اول ژانویه پخش شد، داستان گروهی از شخصیتها را دنبال میکند که دور هم جمع میشوند تا دست به یک دزدی بزرگ بزنند: لیو پاپ (جانکارلو اسپوزیتو) مغز متفکر عملیات؛ ایوا مرسر (پاز وگا) متخصص اسلحه/ وکیل؛ جودی گودوین (رزالین البی) متخصص مواد منفجره؛ باب گودوین (جی کورتنی) متخصص باز کردن در گاوصندوق؛ استن لومیس (پیتر مارک کندال) قاچاقچی؛ و آرجی آکوستا جیآر (جردن مندوزا) راننده. همه آنها به دنبال سرقت از راجر سالاس (روفوس سیول)، دزد سابق و حالا غول خدمات سیستمهای حفاظتی و امنیتی و هانا کیم (تاتی گابریل)، دستپرورده او هستند.
هر اپیزود سریال بهجای یک عدد یک رنگ دارد (بهعنوان مثال، «زرد»، «سبز» بهجای «اپیزود ۱» یا «اپیزود ۲») و هر بیننده نتفلیکس اپیزودها را به ترتیبهای مختلف دریافت میکند (بهجز اپیزود آخر که برای همه در پایان به نمایش درمیآید).
درواقع، نتفلیکس ادعا میکند ۵۰۴۰ ترتیب ممکن برای تماشای این سریال تریلر-درام وجود دارد که طبق الگوریتمهای این استریمر به بیننده ارائه میشود و اپیزود «سفید» برای همه بهعنوان پایان قطعی سریال تعیین شده است.
گارسیا که در عین حال نویسنده رمانی است که فیلم «مردان چوبکبریتی» (۲۰۰۳) ساخته ریدلی اسکات از روی آن ساخته شد، میگوید: «فکر میکنم “سفید” تنها اپیزودی است که اگر اولازهمه آن را تماشا کنید از خودتان میپرسید “چه خبر است؟” این اپیزود شامل همه چرخشها و پاسخها و چیزهایی است که واقعاً زمینهای جدید و متفاوت به تمام چیزهایی میدهد که قبلاً دیدهایم. به نظر من “سفید” که اساساً بهعنوان شاهکلید عمل میکند، یک مکان متعارف برای پایان سریال است.»
گارسیا و گروه نویسندگان «کلایدسکوپ» برای این که ساختار سریال و اپیزودهای آنتولوژی مانند و مستقل آن درست از کار درآید، به هر اپیزود با یک نگاه تازه نزدیک شدند و روایتهایی خلق کردند که برای بینندگانی که در یک لحظه خاص وارد داستان میشوند منطقی باشد.
گارسیا میگوید: «هر اپیزود یک وایتبرد متفاوت داشت. ما کلی وایتبرد و کلی خطوط داستانی داشتیم و از خودمان میپرسیدیم: «اپیزود اول را چطور کار کنیم؟» هر بار آن را آزمایش میکردیم. بدیهی بود که نمیتوانستیم همه ۵۰۴۰ راه برای تماشای سریال را آزمایش کنیم، اما حداقل میتوانستیم بگوییم “خوب، اگر با این یکی شروع کنیم، با شخصیتها باید چه کار کرد؟” و “اگر با این اپیزود شروع کنیم، موضوع سریال چیست؟”»
«کلایدسکوپ» به لحاظ زمانی در بیش از یک ربع قرن اتفاق میافتد، از ۲۴ سال پیش از دزدی بزرگ شروع میشود و به شش ماه پس از سرقت از خزانه میرسد. گارسیا رنگ هر اپیزود را با در نظر گرفتن این که تماشاگر با دیدن آن ممکن است چه تصوری از داستان کلی پیدا کند، انتخاب کرد: برای مثال، اگر بینندهای با «بنفش» – اپیزود داستان اصلی – وارد سریال شود – درک او از «کلایدسکوپ» متأثر از خیانت یک دزد جوان است که میکوشد کار درست را برای خانوادهاش انجام دهد. اگر «زرد» نقطه شروع باشد، «کلایدسکوپ» درباره جمع شدن خود گروه اراذل است، چیزی به سبک سریال «خانه کاغذی». ضمن این که گارسیا برای هر اپیزود از نمونههای بیشمار قبلی در ژانر جنایی الهام گرفت.
او توضیح میدهد: «”قرمز” تا حد زیادی اپیزود “سگهای انباری” ما است، “زرد” بیشتر به سبک سری فیلمهای “اوشن” و “شغل ایتالیایی” است. ما در “صورتی” وارد موضوعات تیرهتر به سبک استیون سودربرگ و حتی چیزهایی مانند “نقطه خالی” میشویم. مبنای “بنفش” یکی از فیلمهای محبوب من است: “دزد” مایکل مان. “نارنجی” بهنوعی به “مخمصه” نزدیک میشود و بعد “سفید” را داریم که از “ریفیفی”، پدربزرگ همه آن فیلمها الهام گرفته است.»
او ادامه میدهد: «امیدوارم تماشاگران دیدگاه متفاوتی درمورد شخصیتها و پیرنگ داشته باشند… پویایی سریال واقعاً به مکالمات بین مردم بستگی دارد و این که یک بار دیگر، اما با ترتیب متفاوت آن را ببینید.»
هر اپیزود در یک زمان متفاوت اتفاق میافتد. برای مثال، یکی شش هفته قبل از دزدی، یکی صبح روز بعد از دزدی، یکی دیگر هفت سال در گذشته. فینال بزرگ خود سرقت است.
گارسیا میگوید: «در یک سریال با ترتیب زمانی عادی، ما بهعنوان نویسنده ترفندهای خود را برای ایجاد درام و تعلیق داریم. در اینجا ما ساختار را به تماشاگر واگذار کردهایم، اما در عین حال، باید میتوانستیم شخصیتها را به شکلی به مردم معرفی کنیم که در هر اپیزود توجه آنها را به خود جلب کنند؛ بنابراین به هر اپیزود بهعنوان اپیزود اول نگاه میکردیم. مطمئن شدیم که مهم نباشد تماشاگر اول کدام یک را تماشا میکند. این مهم باشد که احساس کند یک سریال متفاوت میبیند. اپیزودی هست که ۲۴ سال در گذشته شروع میشود و تماشاگر منشأ داستان را میبیند. اپیزودی دیگر با مأمور افبیآی ما شروع میشود و اگر آن را ببینید، فکر میکنید درباره اوست.»
گارسیا میگوید نگران احتمال گیج شدن تماشاگر نبود. «احساس میکنم این روزها میتوانیم به تماشاگران اعتماد کنیم. خیلی چیزها از تلویزیون پخش میشود و فکر میکنم مردم دنبال چیزی متفاوت هستند. بعضیها میگویند، “من ترتیب زمانی اپیزودها را پیدا کنم و بعد سریال را میبینم.” این هم خوب است، من با آن مشکلی ندارم. تا جایی که دغدغه من بود، اپیزودهای سریال هیچ ترتیب کاملی ندارند. درصدی از مردم هم فقط بهعنوان یک سریال با موضوع سرقت آن تماشا میکنند. درصدی هم بدون ترتیب آن را میبینند و با دوستان خود بحث و در اینترنت تحقیق میکنند. من عموماً خودم را جزو آنها حساب میکنم.»
«کلایدسکوپ» به استعارههای خاص ژانر میچسبد و در عین حال داستانی درباره رستگاری، انتقام، آسیبهای نسلی و شفا را تلفیق میکند، کاری که عمدتاً بهواسطه روابط تیره بین ری ورنون/لیو پاپ با بازی اسپوزیتو و دخترش هانا (گابریل) که ناخواسته بین اقدامات مجرمانه او گرفتار شده است، انجام میشود.
گارسیا میگوید: «نکته بارز درباره همه این شخصیتها، ساختار و آنچه واقعاً میخواهیم با سریال انجام دهیم، این است که همه ما موجوداتی دایرهوار هستیم و نمیتوانیم از مسیر خودمان خارج شویم. همه به چیزهایی اعتیاد داریم. همه نیازهای خود را داریم، چه وسواسهای ذهنی باشد، چه انتقام یا هر چیز دیگری.»
اسپوزیتو، بازیگر کهنهکار نقشهای مکمل نامتعارف و پنج بار نامزد جایزه امی برای «بریکینگ بد»، با تکرار حس و حال گارسیا میگوید: «سفر لیو سفر کسی است که تلاش میکند شیاطین خود را پشت سر بگذارد و یک زندگی آرام و سرراست داشته باشد، اما من باید بیخیال این مسئله میشدم که مردم ممکن است چه فکری کنند، اما این همان کاری نیست که ما برای اعتماد کردن به خودمان باید انجام دهیم؟»
گابریل ۲۷ ساله که بیشتر به خاطر نقشآفرینیهای درخور توجه خود در «ماجراجوییهای هراسانگیز سابرینا»، «تو» و «آنچارتد» شناخته میشود، برای این که «طبیعت ویژه» شخصیت خود را در سریال جاری کند، هیجانزده بود. او هانا را کسی توصیف میکند که باید روبروی دیگران بیطرف و آرام بماند، درحالیکه انبوهی از توشههای احساسی و اطلاعات دارد. گابریل میگوید: «هانا وزن دنیا را روی دوش خود احساس میکند، اما خیلی سبکبال قدم میزند.»
او ادامه میدهد: «درحالیکه هانا درک میکند یا تلاش میکند تا بفهمد چرا ری او را رها کرد و چرا آن کارها را کرد، نرم میشود و میتواند گذشته خودش را با قدرت بیشتری حمل کند.»
همانطور که هانا میتواند از چرخه آسیب روحی و انتقام در خانوادهاش عبور کند، اسپوزیتو میگوید بازی در نقش لیو/ری برای خودش نوعی تزکیه نفس بود. او در ابتدا عمیقاً به قالب منحصربهفرد سریال فکر میکرد، اما آن را کنار گذاشت تا بیشتر روی بلوغ احساسی شخصیت خود تمرکز کند.
اسپوزیتو ۶۴ ساله با یادآوری نقشآفرینی خود در نمایش «Merily We Roll Along» استیون ساندهایم در برادوی که آن نیز روابط بین شخصیتها را در طول چند دهه ردیابی میکرد، میگوید «دلیلش این بود که فهمیدم زندگی در لحظه باارزشترین چیز است. واقعاً از بازگشت به ۲۴ سال قبل هیجانزده بودم و در یک نقطه تصور میشد شاید این اتفاق شدنی نباشد.»
او ادامه میدهد: «بخش هیجانانگیز این سفر برای من در اختیار داشتن تمام اطلاعات از تمام اپیزودها بود؛ حالا که در زندگی بالغتر شدهام، بیشتر به گذشتهام نگاه میکنم تا این که به فکر بهتر کردن یا دانستن بقیه عمرم باشم… تصور کنید همه آن تجربیات را حالا در این لحظه داشته باشید. این نکته شگفتانگیز و جذاب “کلایدسکوپ” است. ما همه این عناصر را داشتیم که یک فرد، همه ما، همه شخصیتها و روابط را شکل داده بود و این فرصت را داشتیم که واقعاً زیر آن را ببینیم و این روابط را درک کنیم. بفهمیم چطور یکدیگر را تهدید میکنند، چطور یکدیگر را مطلع میکنند، چطور از یکدیگر حمایت میکنند و چطور در برابر یکدیگر کم میآورند.»
اسپوزیتو که چهار دختر دارد میتواند قدمهای اشتباه لیو را بهعنوان «پدری که مطمئن نیست برای نمایش بخش درست شخصیت خود حرکتهای درست انجام میدهد یا نه.» درک کند. ارتباط شخصی به او کمک کرد هم بهعنوان یک بازیگر و هم به لحاظ فردی رشد کند و این چیزی است که او اعتقاد دارد میتواند به دیگران کمک کند راه را ادامه دهند.
او میگوید: «همه ما سفر خانوادگی خود را داریم، اما این میتواند برای آدمهایی که در زندگیشان خیلی چیزها را از دست دادهاند، شفابخش باشد و در خشم و رنجش هوای آنها را داشته باشد. به من کمک کرد آن را رها کنم و کمک کرد با یک همبازی عالی، سرگرمی عالی و از صمیم قلب خلق کنم.»
آیا «کلایدسکوپ» فصل دوم نیز دارد؟ سریال بهطور رسمی یک پروژه کوتاه است، اما معنایش این نیست که تولید یک دنباله بر آن غیرممکن است. گارسیا میگوید: «این بهخودیخود یک داستان کاملاً کامل است. اپیزود “سفید” این مسئله را با اطلاعات نشان میدهد و “صورتی” آن را بهصورت زمانی نشان میدهد. بیشتر شخصیتهای ما دست آخر یا مردهاند یا در زندان هستند، بهجز تعداد معدودی که توانستند از این وضعیت دایرهوار که در آن هستند رها شوند.»
او ادامه میدهد: «من عاشق این شخصیتها هستم. من بازیگرانم را تحسین میکنم. همه فوقالعاده هستند و همکاری با آنها عالی است. فکر میکنم به لحاظ تئوری راههایی برای عمیقتر شدن در این شخصیتها وجود دارد. ما ۱۷ سال بین “بنفش” و “سبز” وقت داریم، هفت سال بین “سبز” و “زرد” وقت داریم؛ بنابراین ازلحاظی میتوان داستان را ادامه داد.»
گارسیا میگوید: «اگر درنهایت به فصل دوم برسیم، فکر میکنم داستانها و ژانرهای دیگری برای ورود باشد تا بتوان “کلایدسکوپ” را بهطور متفاوت پیش برد. باید صبر کنیم و ببینیم چه اتفاقی میافتد.»
منبع: د رپ، نیویورک پست، کانسهکوئنس
تماشای آنلاین سریال «کلایدسکوپ» در نماوا