مجله نماوا، منوچهر دینپرست
بعید میدانم نام امیلی برونته برای بسیاری از علاقهمندان به رمان و داستان شناخته شده نباشد. امیلی رماننویس و شاعر بریتانیایی بود که در سال ۱۸۱۸ به دنیا آمد و در جوانی در سال ۱۸۴۸ درگذشت. رمان «بلندیهای بادگیر» او که به اسم «عشق هرگز نمیمیرد» هم شناخته میشود مشهور است. حالا کارگردانی به نام فرانسیس اوکانر فیلمی دو ساعته درباره زندگی امیلی میسازد.
فیلم در سرزمین سرسبز و هوای همیشه ابری بریتانیا و با باران و بادهای جذابش ساخته شده و کارگردان سعی کرده فضای قرن ۱۸ بریتانیا را با همان خانهها و لباسها و درشکهها و … بازسازی کند. به طوری که با دیدن فیلم از جذابیت فضا غافل نشویم؛ اگرچه محتوای فیلم بر فرم غلبه جدی داشته و مخاطب با سیر زندگی پر فراز و نشیب امیلی بیشتر آشنا میشود.
امیلی که با بازی تحسینبرانگیز و گیرای اما مکی مخاطب را مجذوب میکند بیشتر درگیر رفتارها و شخصیت درونی میشود. امیلی دختری خجالتی و درونگرا و مصیبت دیده و اما در پی رهایی از هستی و زندگی تکراری و ملالتهای آن است. پدرش کشیش بوده و به همراه چند خواهر و برادرش در خانهای که عمهاش سرپرستی آنها را بر عهده دارد زندگی میکند.
کارگردان سعی کرده دنیای درونی امیلی را برای ما آشکار کند. دنیایی که میتواند از آن عشق فوران کند. چراکه امیلی دلباخته اشعار و داستان عاشقانه است. همین بس که کارگردان جنبه روانشناختی فیلم را برای ما پررنگ کند و ما با درامی روبهرو شویم که اغلب سکانسهای آن هیجانات روحی و روانی امیلی نویسندهای با روحیهای در خور ستایش در آن پر رنگ است.
امیلی اگرچه چندان عمر نکرد و کتابهای کمی داشت، اما رمان «بلندیهای بادگیر» تابهحال بارها و به دست کارگردانان مختلف، به فیلم و سریال تبدیل شده است. اولین فیلم در سال ۱۹۲۰ از روی این کتاب ساخته شد است. ویلیام وایلر، لوئیس بونوئل، رابرت فوست، یوشیشیگه یوشیدا، دیوید اسکینر و آندریا آرنولد از جمله کارگردانانیاند که با اقتباس از این کتاب، نسخهای از فیلم خودشان را ساختند.
کارگردان در ساخت فیلمی زندگینامهای موفق عمل کرده و توانسته زندگی پرهیجان و تحرک و نویسنده مشهوری را به تصویر بکشد. در کنار اینها نمیتوان مواجهه امیلی با برادرش و رابطه عاشقانه با کشیش کلیسای پدرش را در کلیت فیلم جدی نگرفت. چرا که محور فیلم بر این دوگانه قرار گرفته و فضای دراماتیک فیلم را اغوا کنندهتر کرده است. امیلی تحت القای حرفهای برادرش درباره شعر و داستان و عشق قرار میگیرد و سعی میکند آنچه را که سراییده بنویسد.
صحبتهای این دو مملو از احساسات وصف نشدنی و پیوندی عمیق است. امیلی حتی برای رهایی و آزادی روحیاش به راهنمایی برادرش شراب و افیون مصرف میکرد و در عالم خیال اشعارش را میگفت. شوخ و شنگی و رفتارهای کودکانه و سرک کشیدن به خانه دیگران از دلمشغولیهای امیلی و برادرش بود که در فیلم با قهقههای امیلی همراه میشود. شاید همین پیوند ناگسستنی است که باعث شد چند روز بعد از مرگ برادر امیلی هم جان سپارد.
البته همه اینها شاید خیالی باشد و شاید هم اتفاق افتاده. ما مدرک خیلی متقنی درباره زندگی امیلی نداریم و همه اینها داستانپردازی کارگردان است. البته این فیلم، از این نظر که دقیقا مطابق زندگی امیلی نیست، فیلمی تاریخی به حساب نمیآید و در دل آن، ماجرای عاشقانهای غیرواقعی برای او ساخته شده است. اوکانر کارگردان فیلم در مصاحبهای با توتالفیلم گفته است: «میدانم که عدهای از این موضوع عصبانی خواهند شد. کسانی مثل مورخان برونته احتمالا خواهند گفت این چیزها اتفاق نیفتاده است.»
اوج داستان فیلم را میتوان در رابطه امیلی با کشیش دید. همه میدانند که امیلی ازدواج نکرد و هیچ مدرکی مبنی بر اینکه او در زندگیش رابطه عاشقانه داشته است هم نداریم. اما مخاطبان و حتی علاقهمندان رمان «بلندیهای بادگیر» دوست دارند رمانی و یا فیلمی ببینند که توسط کسی نوشته شده باشد که رابطه عاشقانه را از سر گذرانده و تجربه سخت و دلانگیز آن را چشیده باشد. امیلی در روابطاش با کشیش طعم عشق را با تمام وجود درمیابد و سخت دلباخته او میشود، اگرچه کشیش سخت متدین است، اما او نیز در پایان احساس میکند که دچار گناهی نابخشودنی شده و باید دربرابر این عشق از خدا درخواست عفو کند. کشاکش عشق و ایمان میان این دو از سکانسهای جذاب و دیدنی است که میتواند مخاطب را با زمینه فیلم بیشتر درگیر کند و یا حتی با امیلی همذاتپنداری کند.
بیگمان کارگردان فیلم «امیلی» از رمان «بلندیهای بادگیر» تاثیر گرفته و توانسته بیوگرافی فیلم را به نوعی با رمان میلی پیوند دهد. ما در رمان امیلی با دو شخصیت کلیدی روبهرو هستیم: کاترین ارنشاو و هیتکلیف. داستان حول محور عشق میان این دو نفر میچرخد و ماجراهایی که زندگی هر دو را به شدت تحت تأثیر قرار میدهد. شاید ناکام ماندن امیلی برونته در زندگیاش سبب شده باشد تا بسیاری از منتقدان تصور کنند که شخصیت کاترین نمایندهای از شخصیت خود امیلی است و هیتکلیف از آن دسته مردانی است که امیلی میتوانست عاشقشان شود. بر این اساس کارگردان به نوعی در بیوگرافی اثرش سعی کرده رمان را در قالب شخصیت امیلی فیلم بازخوانی کند و آن را به اثری خوش آب و رنگ با تم فیلمهای عاشقانه هالیوودی درآورد.