مجله نماوا، علیرضا نراقی
از مفاهیم پراهمیت تفکر مارتین لوترکینگ که به مبارزات ضدتبعیض جنبش حقوق مدنی نیز نفوذ کرد عزت نفس و وقار بود. آنچه از نظر کینگ ابزار مبارزه بود بیش از هر چیز استحکام و قدرتی بود که این دو عنصر اخلاقی در فردیت و درون سیاهانی که «سیاه نوین» میخواند ایجاد میکرد. او معقتد بود به سبب جداسازی و تبعیض، وقار و عزتنفس سیاهان از بین رفته است. لوتر کینگ در مصاحبه با برنامه ذهن باز در ۱۹۵۷ میگوید: «سیاه نوین شخصیتی است با حس نوظهور وقار و تقدیر و عزت نفسی پویا، همچنین از ترسی که زمانی یکی از مشخصههای سیاهپوست بود دیگر اثری نیست و در عوض آنچه در او میبینیم میل به شجاعانه ایستادن برای آن چیزی است که حس میکند درست است.»
همچنین در همین مصاحبه او فقدان این دو عنصر را به امر پر اهمیت دیگری نیز متصل میکند که مربوط به دورویی در رفتار شخص مورد تبعیض است. این در واقع همان از بین رفتن شرافت و صداقتی که در هر فضای استبدادی و ناعادلانهای شکل میگیرد: «به نظرم همچنین باید به حس شرافت و صداقت روز افزون که از خصوصیات سیاه نوین است اشاره کنم. پیشتر در رفتار سیاهپوستان فریبکاری و دوروییای مشهود بود که برای بقا ناچاراً به آن روی میآوردند اگرچه این رفتار از سر رضایت خاطر نبود. چنین رفتاری از آن سبب بود که حس میکردند فریب و دورویی همانی است که ارباب دوست دارد از دهانشان بشنود.» این دورویی امری است خواسته استبداد و فرهنگ تبعیض که فرد مورد تبعیض را وادار به دوگانگی پر تناقض در رفتار و از بین بردن شرافت خود میکند. در چنین شرایطی دروغ به شرط بقا بدل میشود و حقیقت طرد و پنهان میشود.
عظمت و اثرگذاری جاودان شخصیت و فعالیت اجتماعی- سیاسی مارتین لوترکینگ در همین نکته نهفته بود که او فعالیت اجتماعی و مدنی سیاهپوستان را تا عمق وجود انسانها و در استدلالهای اخلاقی و تغییرات درونی و شخصیتی گسترش داد و ریشهدار کرد.
مارتین لوترکینگ خود نماد چنین روحیهای بود. لطافت و جدیتی که در اندیشه، کلام و منش دکتر کینگ وجود داشت به مبارزه عدالتخواهانه و آزادیطلباش زیبایی و استواری توأمان بخشید. این هم بخشی از شخصیت او بود و هم پایه حرکت مبارزاتیاش. به همین دلیل بازنمایی چنین شخصیتی روی پرده سینما بسیار وسوسهانگیز است چرا که لوترکینگ با همین خصوصیات و با آن طنین دلنشین صدا و پایداری زیبایی تنی قدرتمند، شخصیتی کاریزماتیک و حضوری جذاب داشت. اما در عین حال این بازنمایی ساده نیست چرا که پیدا کردن بازیگری با تصویر و طنین کینگ که بتواند به او نزدیک باشد و از الگوی حقیقی خود در ایفای نقش کم نیاورد کار چندان سادهای نیست. فیلم «سلما» ساخته ایوا دوورنی در سال ۲۰۱۴ اما اثری موفق در این بازنمایی چالش برانگیز است. دیوید اویلوو در نقش مارتین لوترکینگ هم از نظر شمایل، هم از نظر کنش و هم قدرت بیان توانسته است تا حدودی به الگوی خود نزدیک شود و با بازی درخشان خود تصویری باورپذیری از مارتین لوترکینگ ارائه کند.

«سلما» یک پرتره از مارتین لوترکینگ نیست، درامی شخصیتمحور هم نیست اما در عین حال در پی آن است تا اهمیت و جایگاه مارتین و مرکزیت او را در درامش پرورش دهد، به همین دلیل قدرت فیلم به قدرت ارائه این شخصیت به شدت وابسته است. «سلما» یک درام تاریخی است که به برههای از مبارزه مارتین لوترکینگ در ۱۹۶۵ میپردازد که برای حق رأی سیاهان در ایالتهای جنوبی تلاش میکند. مرکز این مبارزه شهر سلما در آلاباما است. با اینکه با رأی دادگاه در سال ۱۹۶۴ حق رأی سیاهان به طور قانونی به رسمیت شناخته شده بود، اما ایالتهای جنوبی که فرهنگ نژادپرستی در آنها قویتر بوده از اجرای این قانون جلوگیری میکنند و عملاً سیاهان اجازه استیفای این حق شهروندی و قانونی خود را ندارند. به همین دلیل مارتین به سلما میرود تا یک راهپیمایی صلحآمیز اعتراضی را در راستای احقاق این حق سازماندهی کند.
فیلم از لحظهای شروع میشود که مارتین برنده جایزه صلح نوبل میشود و تصور میکند میتواند به واسطه این اعتبار جهانی در مذاکره با رئیس جمهور وقت آمریکا لیندون جانسون، ایالتهای جنوبی را متقاعد کند تا از رفتار تبعیض آمیز خود دست بکشند. اما جانسون میراثدار رئیس جمهور مقتول کندی اولویتهای دیگری دارد و حاضر به کمک به مارتین نمیشود و او به همین دلیل راه دیگری را پیش میگیرد؛ به سلما میرود و تلاش میکند روشهای خشونت پرهیز اعتراضی خود را در آنجا پیگیری کند. فیلم از تصویر زندگی خصوصی مارتین لوترکنیگ آغاز میکند، از اختلافات او با همسرش بر سر تهدیداتی که مدام با آن روبرو میشوند. «سلما» با اتصال بخشهایی از زندگی خصوصی مارتین به فعالیت اجتماعی- سیاسیاش، ناگسستنی بودن این دو حوزه را در زندگی یک رهبر پیشرو نشان میدهد. همچنین این نمایش درون و بیرون زندگی شخصیت و مراودات خصوصی و اجتماعی او به همان اندیشه تحول فردی و یکپارچگی آن با کنش اجتماعی اشاره دارد. نکتهای که همان نگرش اخلاقی پیشتر اشاره شده در اندیشه لوترکینگ و یکپارچگی شرافتمندانه فردی او را به نمایش میگذارد.
فیلم در عین اینکه درامی جذاب و برانگیزاننده را پیش میبرد، تلاش دارد تا با بازنمایی واقعیت از طریق اشاره به لحظاتی که به طور مستند ثبت شدهاند نوعی فاصلهگذاری با درام ایجاد کند تا جوهره موضوع و روند واقعی در پردازشهای دراماتیک و جاذبههای داستانی مغشوش نشود. با توجه به اینکه شخصیتهای فرعی و یاریگر درام نیز بر اساس واقعیت در درام حضور دارند تلاش ایوا دوورنی برای نزدیک کردن آنها به نمونه واقعی قابل قبول از آب درآمده و البته برگ برنده او در این مورد این بوده است که آنها صاحب شخصیتپردازی و خصوصیات و شمایل مشخصی شدهاند که ساختار درام را غنی کرده است.
«سلما» علاوه بر اینکه یک درام تاریخی درباره مبارزه – به طور مشخص با تبعیض نژادی در آمریکا- است، اثری درباره شکوه نیز هست. همان شکوهی که حاصل اندیشه مارتین در باب وقار، شرافت، صداقت و عزت نفس مردمان مورد تبعیض است. فیلم پس از تصویر عظیم و اثرگذار راهپیمایی با سخنرانی مارتین لوترکینگ جلوی کنگره تمام میشود، با همان طنین و تنومندی ستودنی. در نهایت آن حسی که از اثر میگیریم همانی است که در موسیقی انتهایی آن میشنویم. ترانه گلوری یا افتخار کاری از کامن و جان لجند که در سال ۲۰۱۵ برنده جایزه بهترین ترانه گلدن گلوب شد چکیده آن احساسی است که در طول فیلم از آن سرشار میشویم و لذت میبریم.