مجله نماوا، یزدان سلحشور
یک. آنهایی که سری جنگ ستارگان را دوست دارند [حالا به هر دلیلی؛ گاه حتی به دلیل خاطرهبازی قرن بیستمی یا جایگاهی که این سری در فرهنگ عامهی جهان پیدا کرده و نه لزوماً به خاطر ارزشهای سینمایی آن] میدانند که این اثرِ جرج لوکاس، در واقع «اجرا»ی آثار سامورایی ژاپنی در بستر آثار علمی-تخیلی بوده و هست. برای اثبات چنین واقعیتی، نیاز نیست که منتقد یا مخاطب خاص، دچار مشکلات زیادی شود از طراحی لباس سربازان امپراتوری گرفته تا نوع پوشش دارث ویدر و از نقش «شوگانوار امپراتور» گرفته تا محوریت فرهنگ شرق دور و استفاده از شمشیر [در اینجا شمشیر لیزری] برای جنگ میان خیر و شر، همه گواه تأثیرپذیری جنگ ستارگان از آثار سامورایی سینمای ژاپن مخصوصاً آثار شاخص کوراساوا در این ژانر بومیست [میتوان حتی به بازآفرینی یکی از سکانسهای مشهور «یوجیمبو» (۱۹۶۱) اشاره کرد در همان اولین فیلم این سری (بر حسب سال ساخت نه سیر داستان: امیدی تازه/ ۱۹۷۷)] اما بعد از ورود این «جهان پهناور افسانهای» به حوزه تلویزیون و سریالهای تلویزیونی، مسیر تا حدی عوض شد و ژانر وسترن غلبه کرد بر آثار سامورایی در آن [گرچه در نهایت، در سکانسهایی شاهد حضور هر دو ژانر بودیم که یادآور آثاری بود چون «آفتاب سرخ» ترنس یانگ که در آن قهرمان وسترن در کنار قهرمان سامورایی قرار میگرفت]؛ چنین مسیری را جنگ ستارگان هم در انیمیشنهای تلویزیونیاش پیمود هم در آثارِ غیرِ انیمیشنی چون «مندلورین» و پس از آن «کتاب بوبا فت» [در این اثر که در واقع اثری مجزا از «مندلورین» است که در نهایت، دوباره به شخصیتِ محوری و موقعیتهای «مندلورین» بازگشتی ناگهانی دارد، تعداد سکانسهای بازآفرینیشدهی آثار «وسترن کلاسیک»، رکورد زد]؛ اما بحث سریال «اندور» کلاً بحثی جداست. این مجموعه، تا اینجای کار [که فصل اولش تمام شده] نه زیرِ سیطرهی سینمای سامورایی ژاپن است نه یک وسترن فضاییست؛ مسیری که انتخاب شده در آن، مسیری کاملاً تازه است «اندور» در واقع جنگ جهانی دوم و داستان «نهضتهای مقاومت اروپا» به روایت جنگ ستارگان است و متأثر از آثاری اینچنینی که نوعی زیرژانرِ «ژانر سینمای جنگ» محسوب میشود، شکل گرفته است.
دو. آثار مرتبط با «نهضتهای مقاومت اروپا» در قرن بیستم، بخش مهمی از تولیدات سینمایی و تلویزیونی قرن بیستم را در بر میگیرد [چه آثار اروپای غربی و چه اروپای شرقی و همچنین آثار هالیوود] با این همه احتمالاً آشناترینِ این آثار برای مخاطب ایرانی مجموعه «ارتش سری» باشد [محصول مشترک بریتانیا و بلژیک از ۱۹۷۷ تا ۱۹۷۹ در سه فصل که مخاطبان ایرانی در دههی ۱۹۸۰ شاهدش بودند] که اتفاقاً سریال «اندور» متأثر از آن هم هست با این همه تأثیرپذیری آن از آثار دیگری چون «ارتش سایهها»ی ژان پیر ملویل [با بازی لینو ونتورا، سیمون سینیوره، پل موریس و ژان-پیر کسل است که در سال ۱۹۶۹ منتشر شد؛ محصول مشترک فرانسه و ایتالیا که اقتباسی سینمایی از کتاب ژوزف کسل به همین نام در سال ۱۹۴۳ است که تجربیات کسل به عنوان یکی از اعضای مقاومت فرانسه را با نسخههای داستانی دیگر اعضای مقاومت ترکیب میکند] و «توپهای ناوارون» جی. لی تامپسون [۱۹۶۱] و حتی «ترن» جان فرانکن هایمر [۱۹۶۴] مشهود است. در این میان، بخشی از سریال هم به «زندان اسرای جنگی» اختصاص دارد که بیش از آنکه متأثر از آثاری چون «بازداشتگاه شماره ۱۷» بیلی وایلدر [۱۹۵۳] یا «فرار بزرگ» جان استرجس [۱۹۶۳] باشد، مدیون سریال مشهور و محبوب «کلدیتز» است [در ایران با نام «بازداشتگاه کلدیتز» از تلویزیون ملی به نمایش درآمد در نیمهی نخست دهه ۱۳۵۰] با تأثیرپذیریهایی از دو فیلم «جزیره» مایکل بی [۲۰۰۵؛ و با بازی ایوان مکگرگور که دومین بازیگریست که نقش اوبی-وان کنوبی را در جنگ ستارگان بازی کرد] و «تغییر چهره» جان وو [۱۹۹۷؛ در بخش زنداناش].
سه. آثار علمی-تخیلی از همان آغاز پیدایش خود در حوزه ادبیات، متأثر شرایط اجتماعی-سیاسی روزگار خود بودهاند و جنگ جهانی اول و پس از آن دومین جنگ جهانی، بیشترین تأثیر را بر آثار ادبی، سینمایی و تلویزیونی این ژانر محبوب گذاشته. پرداختن به روزگار استیلای رایش سوم بر اروپا، در این ژانر، رویکرد تازهای نیست بنابراین میتوان حدس زد که اگر دیزنی حقوقِ استفاده از جهان جنگ ستارگان را هم به دست نمیآورد، احتمال ساخته شدن سریالی چون «اندور» احتمال دور از ذهنی نبود همچنانکه در این مجموعه شاهدیم که از شخصیتها و موقعیتها و رویکردهای جنگ ستارگان چندان اثری نیست و فقط پوستهی جنگ ستارگان به عنوان وجهی تبلیغی به جا مانده با این همه این درام جنگی، توانسته اعتبار تازهای به «زیرمجموعه»های جنگ ستارگان ببخشد.
اسپینآفی بر اسپینآفی دیگر!
«اندور» پیشدرآمدی بر «روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان» گرت ادواردز [۲۰۱۶] است که خود پیشدرآمدی بر فیلمهای اصلی جنگ ستارگان است؛ فیلمی ستایششده از سوی منتقدان که شباهتهایش با آثار اصلی جنگ ستارگان کم نیست اما خط اصلی داستان خود را از یکی از آثار مهجور مرتبط با جنگ جهانی دوم در قرن بیستم به وام گرفته [فیلم را ۴۳ قبل دیدم و متأسفانه نتوانستم ردی از آن در گوگل پیدا کنم بنا به حافظه و به احتمال و بدون یقین میگویم از آثار ایتالیاییِ درباره جنگ دوم جهانی بوده که آن موقع به قصد رقابت با هالیوود ساخته میشدند و اغلب، یک بازیگر نه چندان مشهور امریکایی را هم در جمع بازیگران خود داشتند!] که در آن عدهای از کماندوهای متفقین به قصد کشتن دانشمندی که خالق سلاحی کشتار جمعیست، وارد سیستم امنیتی نازیها میشوند و دختر آن دانشمند به گمان اینکه آنها به قصد نجات دانشمند آمدهاند به آنها کمک میکند. نکتهی کمترفاششدهی «روگ وان: داستانی از جنگ ستارگان» شاید این باشد که «با فرض اینکه دیزنی اجازه پایان تاریک را نمیدهد، ادواردز در نسخه اصلی فیلمنامه شخصیتهای اصلی را زنده نگه داشت، اما تهیهکنندگان پایان تراژیکتری را انتخاب کردند» شاید اگر این اتفاق نمیافتاد، سرنوشت سریالی چون «اندور» هم این قدر در هالهای از ابهام فرو نمیرفت؛ سریالی که به گمان من، بدون چنین پایانی برای آن فیلم، گسترش ایدههایش تا فصل پنجم هم ممکن بود.
بازیهایی گاه خیرهکننده
دیهگو لونا، همچنان به عنوان بازیگری با آیندهای روشن، نقش اصلی «اندور» را برعهده دارد [در «روگوان…» هم همین نقش را بازی کرد] باقی بازیگران هم بازیهای قابل توجهی دارند اما در این میان باید به درخشش استلان اسکاشگورد اشاره کرد که بازی درخشاناش در «رونین» جان فرانکنهایمر [۱۹۹۸] هنوز در خاطرمان هست یا بازی درخشان فارست ویتاکر که هنوز او را با «گوست داگ: سلوک سامورایی» جیم جارموش [۱۹۹۹] به یاد میآوریم یا بازی درخشان فیونا شو که همیشه درخشان بوده مخصوصاً در سریال «کشتن ایو».
چند فصلاش ساخته خواهد شد؟
هنوز نمیدانیم اما تا الان که همین فصل اول، از آثار پرمخاطب دیزنی محسوب میشود که نظر مساعد منتقدان را هم بدرقهی راهاش دارد(!) که منجر به تمدید آن برای یک فصل دیگر شده. بیایید آرزو کنیم که با فصل دوم، پروندهی «اندور» بسته نشود!