مجله نماوا، ترجمه: علی افتخاری
پینوکیو (Pinocchio) به کارگردانی گیرمو دل تورو این حقیقت را درباره شخصیت عنوان ماورایی خود میگوید: قبل از این که او را بشناسید میتواند کمی نگرانکننده یا حتی ترسناک باشد.
در انیمیشن استاپ موشن فیلمساز برنده اسکار، حتی ژپتو هم در اولین مواجهه با پسر چوبی شاد که در اطراف کارگاهش سر و صدا به راه میاندازد، دست و پای خود را گم میکند. ویژگی بارز سبک قصهگویی دل تورو، از «هزارتوی پن» تا «پسر جهنمی» تا فیلم برنده اسکار «شکل آب» این است که موجوداتِ در ابتدا عجیب، ترسناک یا غیرطبیعی، اغلب در مقایسه با آدمهای بهظاهر عادی که از آنها میترسند یا تحقیرشان میکنند، انسانیتر و دلسوزتر هستند.
کارگردان ۵۸ ساله مکزیکی همیشه قبل از این که دل تماشاگر را گرم کند کمی سرما میآورد، بنابراین برداشت او از عروسک زنده از مسیر گوتیک میآید. دل تورو میگوید: «من همیشه شیفته پیوندهای بین پینوکیو و فرانکنشتاین بودهام. هر دو درمورد کودکی هستند که به دنیا پرت شده است. هر دو مخلوق پدری هستند که انتظار دارد او بهتنهایی فرق خوب و بد، اصول اخلاقی، آیین رفتار، عشق، زندگی و ضروریات را تشخیص دهد. فکر میکنم این برای من یادآور دوران کودکی است. شما باید با تجربیات بسیار محدود خودتان این چیزها را کشف کنید.»
با وجود آن منبع الهام هیولایی، فیلم دل تورو طوری ساخته شد که خانوادهپسند باشد. او میداند شاید فیلمش چالشبرانگیز باشد، اما امیدوار است پینوکیو او بین نسلها ارتباط برقرار کند و حس همدردی و دلسوزی به همراه بیاورد. «در مواقعی پیچیدگی فوقالعاده زیادی از بچهها میطلبد. فکر میکنم خیلی دلهرهآورتر از زمانی است که من بچه بودم. کودکان به پاسخ و اطمینان نیاز دارند… ازنظر من این فیلم برای کودکان و بزرگسالانی است که با هم حرف میزنند. به ایدههای بسیار عمیق درمورد چیزهایی میپردازد که ما را انسان میکند.»
رویکرد او به داستان «پینوکیو» تا حد زیادی از ذهنیت تماشاگران نسبت به عروسکی که آرزو دارد یک پسر واقعی باشد، فاصله میگیرد. در این نسخه «واقعی بودن» مسلم است. دل تورو میگوید: «من با این ایده مخالفم که اگر بخواهید یک انسان واقعی باشید باید به یک کودک از گوشت و خون تبدیل شوید. تنها چیزی که برای انسان بودن نیاز داریم این است که واقعاً مثل یک انسان رفتار کنیم. من هیچوقت باور نکردهام که برای رسیدن به عشق به دگرگونی نیاز داریم.»
دل تورو «پینوکیو» را با همکاری مارک گوستافسون، کارگردان واحد انیمیشن فیلم «آقای فاکس شگفتانگیز» ساخته وس اندرسن کارگردانی کرد. استفاده از عروسکهای استاپ موشن واقعی، فیلم را در بین بسیاری از اقتباسها از کتاب سال ۱۸۸۳ کارلو کولودی منحصربهفرد کرده است. («پینوکیو» اولین بار در دنیا اکتبر پیش در جشنواره فیلم لندن به نمایش درآمد، از نهم نوامبر بهطور محدود روی پرده سینماها رفت و از نهم دسامبر در نتفلیکس پخش شد.)
چالش اصلی فیلم این بود که یکی از حداقل سه فیلم «پینوکیو» است که امسال به نمایش درآمد، درحالیکه نسخه انیمیشن دیزنی در ۱۹۴۰ حتی ۸۲ سال پس از اکران همچنان یک کلاسیک قطعی است. در ماه سپتامبر، دیزنی پلاس یک بازسازی لایو اکشن وفادار به داستان اصلی را به کارگردانی رابرت زمکیس و با بازی تام هنکس در نقش ژپتو پخش کرد که نه تماشاگران خیلی از آن استقبال کردند و نه منتقدان فیلم را دوست داشتند. اوایل سال نیز لاینزگیت، انیمیشن دیجیتالی «پینوکیو: یک داستان واقعی» را منتشر کرد که به خاطر طراحی ابتدایی و صداپیشگی تخت، در فضای مجازی بهشدت تمسخر شد و جرقه تئوریهای توطئه را زد که انگار این فیلم کمهزینه بهعمد بهعنوان یک کار نفرتانگیز روانه بازار شد.
«پینوکیو» با نام قبلی «پینوکیو گیرمو دل تورو» قصد داشت جایگاه متمایز خود را داشته باشد. از یک جهت، کیفیت تولید فیلم دل تورو، ازنظر توجه دقیق به جزئیات و آراستگی دکورها و بافت شخصیتها کاملاً مشهود است. ضمن این که او داستان کلودی را به شکلی از نو تفسیر کرده است که آن را از اقتباسهای دیزنی دور میکند.
کارگردان میگوید: «من در تمام عمرم همیشه بهصراحت از حس تحسین و عشق زیادی که به کارهای دیزنی دارم گفتهام، اما خود این علاقه انگیزهای شد که عملاً از آن نسخه دور شوم. فکر میکنم نسخه دیزنی از “پینوکیو” اوج انیمیشن است، کاری که به زیباترین شکل انیمیشن دوبعدی دستی انجام شد.»
در مقابل، او اشاره میکند فیلم خودش «داستانی درباره یک عروسک با استفاده از یک عروسک است که میکوشد اجرای انیماتورها در رسانهای متفاوت را جستجو کند. نسخه ما به لحاظ اهداف معنوی یا فلسفی و یا حتی زمان و مکان با هر نسخه دیگر “پینوکیو” خیلی فرق میکند.»
داستان «پینوکیو» دل تورو نه در دنیای قصههای پریان، بلکه در ایتالیای بین جنگهای جهانی اول و دوم و در دوران ظهور فاشیسم و حکومت استبدادی در این کشور اتفاق میافتد. او میگوید: «ازقضا پسر چوبی در محیطی زنده میشود که شهروندانش کاملاً مطیع و مثل عروسک، سرسپرده حکومت هستند.»
در داستان دیزنی مانند خیلی از اقتباسهای دیگر، پینوکیو زمانی در سراشیبی میافتد که تسلیم خواستهها و رفتارهای بد خود میشود. دل تورو میخواست در این مورد نیز دیدگاه خود را تغییر دهد. کارگردان میگوید: «این برخلاف کتاب است، چون کتاب به شکلی عجیب میکوشد روح بچه را اهلی کند. کتاب پر از ابداعات عالی است، اما در مسیر اطاعت از پدر و مادر و “یک پسر خوب بودن” و اینجور چیزها است. فیلم ما درباره پیدا کردن خودتان و پیدا کردن راهتان در دنیا است – نهفقط اطاعت از فرمانهایی که به شما داده شده است، بلکه خودتان تشخیص دهید آنها خوب هستند یا نه.»
دل تورو اضافه میکند: «به نظر من داستان اصلی خیلی وقتها از اطاعت و اهلی شدن روح طرفداری میکند. درحالیکه من اعتقاد دارم اطاعت کورکورانه یک فضیلت نیست. فضیلت پینوکیو در نافرمانی است. در شرایطی که هر کس دیگر مثل یک عروسک خیمهشببازی رفتار میکند – او این کار را نمیکند. اینها برای من نکات جالبی است. نمیخواستم همان داستان را بازگو کنم. میخواستم آن را به شیوه خودم و به شیوهای که دنیا را درک میکنم، بگویم.»
حدود ۱۵ سال طول کشید تا دل تورو نسخه شخصی خود از داستان «پینوکیو» را روی پرده بیاورد. ظاهر شخصیت اصلی فیلم را گریس گریملی، تصویرگر تحسینشده ابداع کرد که در ۲۰۰۲ مجموعه تصاویری را برای یک نسخه از داستان کلودی خلق کرده بود. دل تورو میگوید: «مبنای طرح اصلی گریملی که فکر میکنم فوقالعاده است، این بود که پینوکیو را شبیه یک کار چوبیِ ناتمام کند.»
پینوکیو (با صدای گریگوری مان، بازیگر تازهکار) شخصیتی احمق و شوخ و شنگ است که اشتیاق زیادی به یادگیری درمورد دنیا و ملاقات با آدمهایی دارد که در آن زندگی میکنند، اما او در اینجا به معنای واقعی از غم و غصه ریشه میگیرد. در بازگویی دل تورو، پینوکیو از چوب درخت کنار قبر کارلو، پسر کوچک ژپتو که سالها قبل در حادثهای غمانگیز جان خود را از دست داد، کندهکاری شده است.
ژپتوی دلشکسته (با صدای دیوید بردلی از سریال «بازی تاج و تخت» و فیلمهای «هری پاتر») بهقدری همچنان گرفتار غم و اندوه است که نمیتواند بفهمد آرزویش محقق شده است. فیلمساز میگوید: «ژپتو عاجزانه میخواهد یک فرصت دیگر برای پدر شدن داشته باشد، اما نمیداند ذات فرزندش در قالب این پسر چوبی سرکش برگشته است. تضاد اصلی ژپتو و پینوکیو این است که ژپتو، کارلو را میخواست که بچهای بسیار خوشرفتار و حرفشنو بود و حالا او نمیتواند پینوکیو را که پر سر و صدا، عنانگسیخته و سرزنده است، کاملاً درک کند.»
موجودی که قلب پینوکیو را درک میکند، سباستین جی کریکت (با صدای ایوان مکگرگور) است، یک حشره بنفش سخنور که در تنه او خانهای برای خود ساخت و وقتی پینوکیو زنده میشود همچنان در آنجا زندگی میکند. دل تورو میگوید: «جیرجیرکِ دنیادیده در درخت بالای سر قبر کارلو، خانه عالی خود را کشف میکند.»
همین که درخت به یک عروسک خیمهشببازی زنده تبدیل میشود، سباستین در نقش وجدان پسر فرو میرود (دقیقاً مانند جیمینی کریکت، شخصیت جایگزین او در نسخه دیزنی.) اما در اقتباس دل تورو، سباستین در ابتدا کم و بیش پسر چوبی را ناراحت میکند. کارگردان میگوید: «در شروع داستان، جیرجیرک خیلی خودبزرگبین است، اما هرچه به پایان نزدیک میشویم او به طرز تأثیرگذاری متواضع میشود و درک میکند مسئله این نیست که چگونه به پینوکیو یاد دهد رفتار خوبی داشته باشد، بلکه خودش باید یاد بگیرد که چگونه رفتار کند.»
سباستین برای این که از سر راه پینوکیو کنار برود به بیش از یک درس نیاز دارد و واقعاً بیش از یک درس یاد میگیرد. خوشبختانه او یک بازمانده است. دل تورو میگوید: «وقتی کتاب را در کودکی میخواندم یکی از چیزهایی که دوست داشتم این بود که جیرجیرک بارها و بارها تا حد مرگ پیش میرود، له میشود، نقص عضو میشود. در داستان ما هم جیرجیرک اغلب له میشود، اما این سفری برای اوست تا عشق و فروتنی را پیدا کند.»
جیرجیرک فقط یکی از موجودات رازآلود داستان است. دل تورو میگوید: «من جز روح چوبی که به پینوکیو جان میدهد و خود او موجودات جادویی دیگری نمیخواستم. یک روباه سخنگو و یک گربه سخنگو و جادوی تبدیلشدن پینوکیو به الاغ را نمیخواستم. میخواستم همهچیز تا جایی که میشود به دنیای واقعی نزدیک باشد.»
با در نظر گرفتن این مسئله، یکی از شخصیتهای منفی اصلی داستان، کنت ولپه (با صدای کریستوف والتس)، یک روباه انساننما نیست، بلکه انسانی است که خط ریشش مثل گوشهای روباه تکان میخورد. دل تورو این شخصیت را «اشرافزادهای بزرگ که حالا بدبخت است.» توصیف میکند.
کارگردان میگوید: «سه شخصیت منفی اصلی داستان گربه، روباه و عروسکگردان هستند و ما میخواستیم آنها را یکی کنیم. کنت ولپه عروسکگردانی است که زمانی درباریهای اروپا را سرگرم میکرد، اما حالا با یک کارناوال کوچک و کثیف سفر میکند. پینوکیو این امید را در او ایجاد میکند که دوباره پادشاه شود و به سالهای طلایی و بزرگ خود برگردد.»
کنت ولپه یک قرارداد سفت و سخت و بلند تنظیم میکند و بعد پینوکیو را استخدام میکند تا به دیگر عروسکهای خیمهشببازی او بپیوندد که توسط عروسکگردان اصلی ولپه کنترل میشوند – میمونی به نام اسپازاتورا با صدای کیت بلانشت که ولپه را میپرستد، هرچند ولپه رفتار خیلی بدی با او دارد.
دل تورو میگوید: «پینوکیو از بودن در کارناوال خیلی لذت میبرد و هر دقیقه آن را دوست دارد. او مثل کارلو عاشق شکلات داغ است. او مثل هر بچه دیگری عاشق شیرینی است. او بهزودی به ستاره کارناوال و بخش نمایش عروسکی آن تبدیل میشود.»
در این داستان، خبری از «جزیره لذت» (یا «جزیره عجایب») نیست و بهجای این که پینوکیو به خاطر ندانمکاری خود به یک الاغ تبدیل شود، هدف مقامات دولت فاشیستی بنیتو موسولینی قرار میگیرد که وقتی متوجه میشوند پسر چوبی نامیرا است، به نتیجه میرسند شاید او کاربردهای دیگری داشته باشد. دل تورو میگوید: «پینوکیو به اردوگاه نظامی روستا فرستاده میشود، چون نماینده رسمی فاشیستها در شهر فکر میکند اگر این عروسک نمیتواند بمیرد، پس میتواند یک سرباز کامل باشد.»
ران پرلمن، همکار همیشگی دل تورو بهجای این چهره شق و رق با یک بازوبند شوم حرف میزند. دل تورو میگوید: «این شخصیت پودستا یا افسر شهر است که در آن زمان اساساً شهرها را به لحاظ سیاسی و اجتماعی کنترل میکردند. کندلویک، پسر پودستا یکی از بچههایی است که در داستان اصلی برای پینوکیو قلدری میکنند و سربهسر او میگذارند.»
این کندلویک (با صدای فین ولفهارد از سریال «اتفاقات عجیب») نیز از روایت سنتی فاصله میگیرد. «شخصیت ما در ابتدا یک آنتاگونیست است، اما درنهایت دوست خیلی خوب و وفادار پینوکیو میشود. داستان آنها ازنظر من بسیار متأثرکننده است.»
در سرتاسر «پینوکیو» دل تورو شکلهای مختلفی از رابطه پدر و پسری را شاهد هستیم. ژپتو در ابتدا نمیتواند پینوکیو را بهعنوان پسر خود بپذیرد تا حدی به این خاطر که مردم شهر این مخلوق چوبی را عجیب و غریب یا هیولا میدانند. کارگردان میگوید: «ژپتو به پینوکیو میگوید زندگی آرام او را نابود کرده است.»
البته زندگی پیرمرد نجار از سالها قبل و پس از مرگ پسرش نابود شد، اما تا زمان آمدن پینوکیو دیگر به آن عادت کرده است. دل تورو میگوید: «ژپتو در شروع فیلم داستان کوچکی برای کارلو تعریف میکند و میگوید دروغ گفتن آدمها از دماغشان معلوم میشود: “هر چه بیشتر دروغ بگویی، دماغت بزرگتر میشود.” بعدها پینوکیو همین حرف را به ژپتو میزند. قیافه پیرمرد جوری میشود که انگار میگوید: “درست است، اما تو از کجا میدانی؟”»
بااینحال راههای زیادی برای دروغ گفتن هست. در «پینوکیو» دل تورو یکی از بدترین چیزها این است که به خودتان دروغ بگویید.
منبع: ونیتی فر (آنتونی برزنیکن)